اگر تاریخ رشد شرکتهای بزرگ را بررسی کنیم، بیشک اگر نه نخستین اما مهمترین عاملی که سبب شده این شرکتها روند رشد را طی کنند و بر قله صنعت خود بنشینند، ایدههای نویی است که در آنها پیادهسازی شده است. دنیای امروز دنیایی است که رقابت در آن افزایش یافته و مردم فقط به دنبال رفع نیازهای اولیه خود نیستند و علاقه مندند در کنار صنایعی که نیازشان را برطرف میکند، امکانات بیشتری را دریافت کنند و اولویت انتخاب کالا از سوی آنها امکانات متفاوت است.
در ایران مدیریت ایده، اتفاقی است که نتوانسته آنچنان که باید در صنایع ما وارد شود. این اتفاق ناشی از آن است که صنایع بزرگ ما انحصاری هستند و مقوله رقابت که چرخ حرکت ایده است، در این صنایع نقشی ندارد. در بحث مواد خوراکی شاید بتوان تاحدودی این مدیریت ایده را مشاهده کرد، ولی همچنان صنایع ما با این استراتژی مدیریتی آشنا نیستند. در این زمینه با دکتر جعفر قیدر خلجانی به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید.
اساسا ایدهپردازی در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
ایدهپردازی را در دو حوزه میتوانیم بررسی کنیم. یکی درحوزه کلان و دیگری در حوزه سازمان است. در حوزه کلان برای اینکه مقوله ایده موردتوجه قرار گیرد باید فضا و بستر لازم برای این امر فراهم شود تا افراد و گروهها دست به ایدهپردازی بزنند. گاه این شرایط با گفتوگو و همفکری فراهم میشود، گاه از طریق توسعه آیتی و شبکههای خاص به وجود میآید. اما اگر بسترهای لازم برای ایدهپردازی فراهم نشود، نمیتوان انتظار داشت که ایده خاصی ارائه شود. چون وقتی بستر فراهم نیست، علاقهای برای ایدهپردازی نیز فراهم نمیشود. در حوزه کلان در ایران تنها شاهد هستیم که چند کارگروه کوچک ایجاد شده که توسط بخشهای خصوصی هدایت میشوند و در جاهایی مانند مجلس شورای اسلامی ایده میدهند. اگر بخواهیم این وضعیت را تغییر بدهیم باید با بسترسازی شرایط آن را فراهم کنیم تا بتوانیم خروجی و تاثیر آن را در کشور ببینیم.
در کشور ما به دلیل نوعی انحصارگرایی مقوله رقابت چندان معنایی ندارد، بنابراین به تبع آن ایده و نوآوری چندان مورد توجه قرار نمیگیرد، با این اوصاف در سطح سازمان این ایدهپردازی به چه نحوی اتفاق میافتد؟
در سطح سازمان در ابتدا باید بدانیم که چرا سازمان به دنبال خلق ایده است، وقتی در کشور ما همه سازمانها میتوانند هر نوع کالا و خدماتی ارائه دهند و در همین حال نیز به بقای خود ادامه دهند، ایدهپردازی در آنها چه اهمیتی میتواند داشته باشد. بنابراین در بحث ایده، رقابت خیلی اهمیت دارد. در سازمانی که بقای آن اهمیت دارد و در صورت ورشکستگی تمام سرمایه سازمان به خطر میافتد، شاهد هستیم که توجه به ایده بسیار مهم میشود و سازمان در سطوح مختلف خود به سمت ایدهپردازی میرود. چرا که بقای سازمان در گرو این ایدههاست و سازمان یا تلاش میکند از ایدههای موجود استفاده کند یا فضا را برای ایدهپردازی فراهم میکند. در کشور ما سازمانهای بزرگ که همه دولتی هستند و بقایشان تضمین شده است، بنابراین ایدهپردازی در آنها معنا ندارد. اما سازمانهای خصوصی که رقیب دارند خواه ناخواه به سمت خلق ایده میروند.
این خلق ایده در چه سطحی و چگونه در سازمان شکل میگیرد؟
ایدهپردازی در سازمان در سطوح مختلف اتفاق میافتد. گاه در سطح راهبردی است که استراتژیها و اهداف سازمانی را جهت میدهد، گاه در سطوح پایینی و در میان کارکنان اتفاق میافتد. حتی گاه در سطوح بسیار ریز که چندان اهمیتی ندارد این ایدهپردازی اتفاق میافتد.
بحث مدیریت ایده با صندوق پیشنهادات و انتقادات مطرح شد، چه میزان این بحث میتواند در ایدهپردازی موثر باشد و اکنون چه تغییراتی در این امر اتفاق افتاده است؟!
سیستم صندوق پیشنهادات به ندرت میتواند در سطح کلان نقشی داشته باشد و سبب ایدهپردازی در حوزه راهبردی شود. از این نظام بیشتر میتوان در سطوح پایین مانند کیفیت کالا یا خدمات استفاده کرد. برای ایدهپردازی در سطح کلان مدیران و متولیان بالادست از طریق ارتباطات و ایجاد گفتوگو و تبادل نظر میتوانند در جهت اهداف بزرگ سازمانی قدم بردارند و به ایدهپردازی بپردازند. اساسا خلق ایده در درون سازمان اتفاق میافتد و ایدههای خارج از سازمان چندان در این روند موثر نیستند. البته در این زمینه مشاورانی وجود دارند که کمک میکنند سازمان راهکارهایی را برای رسیدن به خلق ایده اتخاذ کند، اما این افراد چندان در حیطه ایدهپردازی نمیتوانند کمککننده باشند. این سازمان و افراد آن هستند که نسبت به توانمندی سازمان اشراف دارند و براساس آن میتوانند ایدههای مناسب ارائه کنند.
این روند ایدهپردازی چگونه شکل میگیرد، آیا هر ایدهای در سازمان قابلیت اجرا دارد؟!
ممکن است ایدههای مختلفی از داخل و خارج از سازمان ارائه شود، اما ایدههایی در آن میان اهمیت دارند که با اهداف و خواستههای سازمان در ارتباط باشند. در گذشته فقط ایدههای درون سازمانی اهمیت داشت،اما اکنون یک مقدار فضا تغییر کرده و مقولهای بهعنوان نوآوری باز مطرح شده که در این بحث به این امر پرداخته میشود که ایدههایی که از خارج از سازمان هم میآیند میتوانند موثر و کارا باشند. گاه حتی گفته میشود دانشمندان و کسانی که در آزمایشگاهها هستند میتوانند در این روند بسیار کمک کنند. حتی با توسعه شبکههای تحت وب شرایطی فراهم شده که در شبکههای بزرگ افراد نخبه مختلف میتوانند بیایند و نظرات و ایده هایشان را درباره یک موضوع ارائه کنند و از همین درگاه است که تحولات عمدهای در سازمان ایجاد میشود. در سازمانها با ایجاد انگیزشهایی مانند جایزه و ثبت ایده به نام افراد چه داخل چه خارج از سازمان میتوان افراد را به ایدهپردازی تشویق کرد.
در کل چه فاکتورهایی در زمینه مدیریت ایده موثر است؟
دو فاکتور ایدهپردازی مبتنی بر اهداف و دیگری حمایت از ایده سبب میشود که ایده در سازمان شکل بگیرد. افراد از این منظر است که متمایل و علاقهمند به ایدهپردازی میشوند. زمانی که هدف سازمان برای ایدهپردازی به بسترسازی برای این امر میانجامد، خواه ناخواه سازمان در نقش حامی ایدهها رخ مینماید و با سیستمهای تشویقی سبب میشود که افراد سازمان به ارائه ایدههایشان متمایل شوند.
در سازمانهای ایرانی دیده میشود که حتی زمانی که بقا اهمیت دارد، باز هم ایدههای نویی ارائه نمیدهند و مدام از ایدههای غربی الگوبرداری میکنند. بنابراین، حتی ایدههای ما نوعی تقلیدگونه است این شرایط به نظر شما ناشی از چیست؟!
مهمترین موضوع در حیطه ایدهپردازی که منجر به اهمیت آن میشود، ترس از عدم دوام است. اگر فرض کنید کسی در جنگل رها شده و تهدید حمله حیوانات درنده را در اطراف خود میبیند، ناگزیر راهکاری برای حفاظت و رهایی خود مییابد. اگر شرکتهای ما نیز این تهدیدها را از نزدیک احساس کنند، مطمئنا ایدهپردازی درمورد آنها در اولویت قرار میگیرد. اگر این تهدید خیلی جدی نباشد و بقای سازمان به آن وابسته نشود سازمان لزومی برای توجه به آن در خود حس نمیکند.
در ایران نیز فضای کار دولتی است و رقابت و عرصه کسبوکار لزومی برای پرداختن به ایدههای جدید را فراهم نمیکند. از سوی دیگر، جدا از دولتی بودن، سازمانهای ما شناختی نسبت به نیاز مردم ندارند تا با این شناخت تغییراتی در کالاها و خدمات خود ایجاد کنند. وقتی شناخت وجود نداشته باشد حتی اگر ایدهپردازی هم اتفاق بیفتد، به نتیجه نمیرسد.
درباره همین بحث مدیران سازمان یکسری ایده از غرب بر میدارند و در سازمانشان پیاده میکنند و چون این ایدهها با رفتار و نیازهای مردم ما همخوان نیست، سرنوشتی جز شکست ندارند. بنابراین، مانند خارج از کشور یکسری شرکت باید باشند تا رفتار و نیاز مردم و مصرفکننده را بررسی کنند و این پژوهشها را در اختیار سازمانها قرار دهند تا اگر ایدهای خلق میشود با خواسته مردم همخوان باشد.