وفاداری و تعهد نسبت به سازمان، حالتی است که فرد در آن، آرزو میکند در سازمان بماند و برای موفقیت در سازمان تلاش میکند و از اینکه در آن سازمان فعالیت میکند احساس خرسندی و خشنودی دارد. معمولا چنین شخصی به اهداف و ارزشهای سازمان اعتقاد دارد، سازمان را کمک میکند تا به اهدافش برسد، خواهان ادامه عضویت در سازمان است، قوانین و مقررات سازمان را رعایت میکند، در کارهایش نظم و ترتیب دارد و در انجام کارهایش تلاش مضاعف از خود نشان میدهد.
آنچه باعث میشود فرد نسبت به سازمانش وفاداری و تعهد داشته باشد، مجموعهای از عوامل زیر است:
1- هرچه سازمان بزرگتر و معتبرتر باشد.
2- هر وقت شغل فرد غنی باشد.
3- امکان و فرصت رشد و پیشرفت در سازمان وجود دارد.
4- فرد را در تصمیمگیریها مشارکت میدهند.
5- احساس اهمیت و احترام در سازمان دارد.
6- محیط کارش را به لحاظ فیزیکی مناسب میداند.
7- از امکانات رفاهی مناسبی برخوردار است.
8- امکان یادگیری و تجربهاندوزی دارد.
9- احساس رعایت عدالت در توزیع پاداشها میکند.
- دارای مسئولیت و اختیار است.
- امکان فعالیتهای گروهی منسجم دارد.
- استخدام بلندمدت دارد.
- بهموقع ارتقا میگیرد.
- میتواند عقاید و نظرات شخصی خود را بیان کند.
- امنیت شغلی دارد.
- دارای رتبه سازمانی بالایی است.
- سن و سنوات خدمتش بالاست.
مراحل دستیابی به وفاداری و تعهد سازمانی
1- پذیرش: در وهله اول فرد برای دریافت حقوق و دستمزد به سازمان میپیوندد و نفوذ مدیران را بر خود میپذیرد.
2- همانندسازی: در مرحله دوم، از روابط سازمانی و عضویت در سازمان احساس رضایت و خشنودی دارد.
3- درونی شدن: خود را با ارزشهای سازمان تطبیق میدهد به طوریکه این ارزشها در او درونی میشوند.
مزایای وفاداری و تعهد سازمانی
- فرد با سازمان سازگار میشود.
- تغییرات سازمانی را میپذیرد.
- خلاقیتهای خود را بروز میدهد.
- بهرهوریاش افزایش مییابد.
- با همکارانش صمیمانه رفتار میکند.
- احساس تعلق نسبت به سازمان پیدا میکند.
- انگیزهاش افزایش مییابد.
- در جهت اهداف سازمان تلاش میکند.
- از غیبت، تاخیر و ترک خدمت پرهیز میکند.
- برای پیشرفت سازمان از خود فداکاری نشان میدهد.
- احساس همهویتی با سازمان به او دست میدهد.
چه موقع فرد نسبت به سازمان احساس بیگانگی میکند؟
1- هر انسان، استعدادهایی دارد که بهرهگیری صحیح از این استعدادها شوق کار کردن را در او تقویت میکند، ولی متاسفانه در بسیاری از سازمانها افراد، متناسب با استعداد و مهارتهای خود به کار گماشته نمیشوند که نتیجه آن بیعلاقگی فرد نسبت به کار محوله است.
2- هر کس که به کاری مشغول میشود، هدف اولیه او تامین نیازهای مادی زندگی است. چناچه درآمد و مزایای حاصل از کار، نیازهای مادی فرد را تامین نکند و در مقابل کار انجام شده، حقوق و مزایای مناسب پرداخت نشود، از کار دلسرد میشود خصوصا اگر در یک سازمان، حقوق و مزایا نه براساس عدالت بلکه با تبعیض بین افراد توزیع شود.
3- هر فرد به لحاظ شئون اجتماعی دارای شخصیت قابل احترامی است و یکی از بالاترین عواملی که میتواند حس اعتمادبهنفس را در فرد برانگیزد کاری است که انسان با انجام آن، احساس احترام و مفید بودن میکند. لذا تحقیر انسانها در محیط کار به هر شکل ممکن، آنها را نسبت به سازمان و کار محوله بدبین میسازد.
4- شوق پیشرفت و ارتقا و داشتن غنای شغلی، تصویر خوشایندی از کار و سازمان برای فرد بهوجود میآورد. چنانچه افراد ملزم به درجا زدن و توقف باشند، کمکم کار برای آنها یکنواخت خواهد شد.
5- وجود دیوانسالاری عریض و طویل که موجب فاصلهگیری بیش از حد مدیریت سازمان از سایر کارکنان میشود، احساس همدلی و دلسوزی کارکنان را خدشهدار میسازد و به ایجاد دوقطب متضاد در سازمان منجر خواهد شد.
6- استفاده غلیظ از نمادهای برتری مدیریتی همچون اتاق مجلل، اتومبیل گرانقیمت، حقوق هنگفت، پذیرایی بیحساب و کتاب و از این قبیل، در صورتی که سایر کارکنان از این مزایا برخوردار نباشند، آنها را نسبت به مدیریت بدبین و حساس میکند به طوری که آنان ثمره زحمات خود را توسط مدیریت سازمان به یغما رفته تصور خواهند کرد.
7- نظارت مستقیم و تحکمآمیز که به صورت عریان به کنترل افراد میپردازد باعث میشود کارکنان، محیط کار را همچون زندانی بیابند که ساعات پایان کار زمان آزادی آنهاست.
8- مشارکت نداشتن کارکنان در تصمیمگیریها و تحمیل تصمیمات از بالا، بهخصوص اگر تصمیمی در مورد خود آنها باشد احساس شیءگونه بودن را در افراد بهوجود میآورد.
9- عدم انتخاب شایسته سرپرستان و گماردن افراد غیرمنطقی به شغلهای سرپرستی این امکان را بهوجود میآورد که سرپرست غیرشایسته بهراحتی موجب دلزدگی افراد از کار شود.
10- عمل نکردن به تعهدات و وعدههایی که به کارکنان داده شده است موجب میشود افراد احساس کنند فریب خوردهاند و در نتیجه وفاداری خود را نسبت به سازمان از دست میدهند.
اینها بعضی از عواملی است که افراد را نسبت به سازمان بیگانه میکند و اغلب موجب «ازخودبیگانگی» کارکنان میشود.