سیلیکون ولی را نابغه های متفاوتی بنیان نهاده اند که رفتارهای شان ضد تشکیلاتی و ضد فرهنگی ارزیابی می شود. همانطور که استیو جابز گفته، آنها «خل و چل ها، نخاله ها، شورشیان، دردسرسازها و مهره های گرد در سوراخ های مربعی» هستند، برعکس اهالی وال استریت که طبق گفته مطبوعات کارهای ناشایست نمی کنند.
برای ملت هایی که به دنبال تکرار موفقیت های سیلیکون ولی هستند این سوال همیشه مطرح بوده است: چرا ما یک گوگل، یک اپل یا یک فیس بوک نداریم؟ جواب خوبی دارد. قسمتی از جواب پول است- که در آن فقدان صبر و سرمایه بلند مدت هم مستتر است- و فرهنگ کارآفرینی و فقدان «خل و چل ها». سرمایه عمومی در قالب هزینه های دفاعی و دانشگاه های تحقیقاتی تراز اول، سیلیکون ولی را ساخته است. ظهور کامپیوتر های شخصی به عنوان ابزاری برای آزادی فردی نوعی فرهنگ اخلاقی خودپسندانه را حاکم کرده است. اکنون با آمدن رسانه های اجتماعی، فناوری دیجیتال خودش را به عنوان یک نیروی ویژه مصلحت جهانی در نظر می گیرد.
این امر باعث می شود این علم حسی همچون یک مذهب را القا کند که متون مقدس آن به راحتی برای سیاست گذاران قابل درک نیست. صنعت فناوری اطلاعات به آرامی بر جهان غرب سلطه یافته و نتیجه بی رحمانه است؛ سرمایه داری با پنجه های خونین. بسیاری از فناوری های انقلابی به سادگی راه هایی برای کسب سودهای کلان و غیرقابل نظارت اختراع کرده اند. با وجود شعارهای رقابت و بازار، هدف نهایی فناوری غالبا ایجاد سریع ترین راه های انحصاری دستیابی به سود است.
این ابزارهای اجتماعی ثروت را در دست چند برنامه نویس و مخترع متمرکز می کنند. در زمینه جست وجوی اطلاعات گوگل (75 میلیارد دلار سود) در شبکه های اجتماعی، فیس بوک (1.65 میلیارد کاربر، 5 میلیارد سود) و در خرده فروشی آنلاین آمازون (با سود سه ماهه آخر سال نزدیک به 900 میلیون دلار) را می توان نام برد. سیاستمداران نمی خواهند کارشان به دفاع از گذشته ختم شود، اما لازم است در جهت منافع ملی به امور این غول های جهانی سر و سامان بدهند.
سال گذشته هنگامی که ائتلاف محافظه کاران بریتانیا با رفع محدودیت به مالکان خانه ها اجازه داد املاک شان را برای کمتر از سه ماه اجاره دهند، قرار بود برای «اقتصاد مشارکتی» مفید باشد، اما در عوض به نظر می رسد برنده اصلی اپ های اجاره هستند که از اجاره بهای بیشتر برای اجاره های کوتاه مدت سود می برند. این کار قیمت ها را بالا نگه می دارد و زندگی را برای افراد با درآمد پایین و متوسط سخت می کند.
با وجود دستیابی به سبک نوین مسافربری، راز پشت پرده «اوبر»، اپ تاکسی یاب آن است که قوانین محلی را در امنیت و با خیال راحت دور می زند. طرح صادق خان شهردار لندن برای ساماندهی رانندگان این شرکت قدم خوبی محسوب می شود. استفاده اوبر از اطلاعات مشتریان آموزنده است. اوبر می داند که یک فرد هنگامی که باتری تلفنش دارد خالی می شود، چه قیمتی را می پذیرد.
البته خودش ادعا می کند از این اطلاعات برای گرفتن قیمت های بیشتر استفاده نمی کند و ما راهی برای بررسی کردنش نداریم. اوبر و سایر شرکت های الگوریتم محور باید مورد پرسش قرار گیرند تا چنین اعمالی فاش شود. این کاری است که دولت می تواند طی تصویب لایحه اقتصاد دیجیتال انجام دهد. ما نباید کمپانی هایی خلق کنیم که مشتریان و کارکنان را بی رحمانه استثمار می کنند. داده های کلانی که ما را به دسته های «ارزنده» و «بی ارزش» طبقه بندی می کند باید شفاف سازی شوند. ما به سیلیکون ولی نیاز نداریم. ما به سرمایه داری مسئولانه نیازمندیم.