شنبه, ۳ آذر(۹) ۱۴۰۳ / Sat, 23 Nov(11) 2024 /
           
فرصت امروز

کار خود را به خدا باز گذار

10 سال پیش ( 1393/8/5 )
پدیدآورنده : محمود خلیلی  

در همان حال بیماری، ذهنم حریصانه سراغ خاطره‌هایی می‌رفت که از قدیم داشتم. خودم را در کارگاه فنی می‌دیدم با دست‌های آلوده و آستین‌های بالا زده و مشغول تعمیرات، می‌دیدم سوار بر دوچرخه، به یاد می‌آوردم وقتی بچه‌ها را ترک موتورسیکلت می‌نشاندم و به زندان قصر می‌بردم، یاد اینکه با آن درآمد ناچیز خانه‌های محقری در قلهک و درکه یا فرح‌زاد در تابستان‌ها اجاره می‌کردم و فرزندانم را در آنجاها سکنی می‌دادم تا از گزند گرمای تهران محفوظ بمانند، یاد آن روز که همسر و بچه‌هایم را به محلی بردم که لابد باید اسمش را فرودگاه گذاشت، هواپیمایی را به آنها نشان دادم و خوب به یاد دارم که گفتم اسمش یونکرس است.در آن زمان همسرم چادر به سر داشت. هر چه به او اصرار کردم سوار هواپیما شود، قبول نکرد. 

خودم با پرداخت مبلغی که یادم نیست چه مقدار بود سوار هواپیما شدم و به سوی آسمان پرواز کردم. تا برگردم، همسرم از ترس نیمه جان شده بود. وقتی پیاده شدم خندیدم و گفتم: «علم چه می‌کند؟!» چرا خواستم تا آنها را هم در این سفر کوتاه هوایی همراه داشته باشم؟! یاد زمانی که با شوق و عشق خانواده را از خانه کوچک خیابان علایی به خانه بزرگی واقع در تجریش بردم، یاد زمان حمله متفقین که در نهایت دقت شهر تهران را در آن بحران از غرق شدن در تاریکی نجات دادم، یاد آن تابستان که به سبب همکاری با کارگران برای کشیدن خط فشار قوی در فاصله سلطنت‌آباد تهران، صورتم سه بار پوست انداخت تا توانستم از مازاد نیروی برق کارخانه اسلحه‌سازی به برق تهران کمک برسانم، یاد آن شب که با چهره آسیب‌دیده از در وارد شدم و خندان و آرام بچه‌ها را تسلی می‌دادم که چیز مهمی نیست، صورتم در اثر انفجار یکی از پست‌های ترانسفورماتور سوخته، الحمدلله به چشمم آسیب وارد نشده، با چه شور و شوقی برای بچه‌ها خانه ساختم!  

یاد توطئه حزب توده که سبب شد 42 روز را در زندان بگذرانم، یاد اینکه با چه هیجانی به خانواده‌ام خبر می‌دادم که فلان چاه در تهران یا سایر نقاط کشور به آب خوبی رسیده است، یاد اینکه سعی داشتم هر شب با خبر خوشی به خانه بیایم و از آنچه در طول روز بر من گذشته همسر و بچه‌ها را خبر کنم، یاد تلگرافی که هنگام اقامت در بیمارستانی در سوییس برای خانواده فرستادم و مژده دادم که سنگ کلیه‌ام دفع شده و عمل جراحی منتفی است و خبر با این شعر همراه بود:

کار خود را به خدا باز گذاری حافظ

ای بسا عیش که با لطف خداداده کنی

همیشه به نحوی می‌خواستم بیماری‌ها، دردها و عدم موفقیت‌ها را از خانواده پنهان و در مقابل پیروزی‌ها را با آب و تاب برای آنها عنوان کنم.

ادامه دارد...

لینک کوتاه صفحه : www.forsatnet.ir/u/pa4OKD3S
به اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی :
نظرات :
قیمت های روز
پیشنهاد سردبیر
آخرین مطالب
محبوب ترین ها
وبگردی
خرید فالوورقیمت ورق گالوانیزهخرید از چینخرید فالوور فیکدوره رایگان Network+MEXCتبلیغات در گوگلقصه صوتیریل جرثقیلخرید لایک اینستاگرامواردات و صادرات تجارتگرامچاپ فوری کاتالوگ حرفه ای و ارزانکمک به خیریهسریال ازازیللوازم یدکی تویوتاگالری مانتوریفرال مارکتینگ چیست؟محاسبه قیمت طلاماشین ظرفشویی بوشآژانس تبلیغاتیتعمیرگاه فیکس تکنیکتور سنگاپورتولید کننده پالت پلاستیکیهارد باکستالار ختمبهترین آزمون ساز آنلایننرم افزار ارسال صورتحساب الکترونیکیقرص لاغری پلاتینirspeedyیاراپلاس پلتفرم تبلیغات در تلگرام و اینستاگرامگیفت کارت استیم اوکراینمحصول ارگانیکبهترین وکیل شیرازخرید سی پی کالاف دیوتی موبایلقیمت ملک در قبرس شمالیچوب پلاستضد یخ پارس سهندخرید آیفون 15 پرو مکسمشاور مالیاتیقیمت تترمشاوره منابع انسانیخدمات پرداخت ارزی نوین پرداختاکستریم VXدانلود آهنگ جدیدلمبهخرید جم فری فایرتخت خواب دو نفره
تبلیغات
  • تبلیغات بنری : 09031706847 (واتس آپ)
  • رپرتاژ و بک لینک: 09945612833

كلیه حقوق مادی و معنوی این سایت محفوظ است و هرگونه بهره ‌برداری غیرتجاری از مطالب و تصاویر با ذكر نام و لینک منبع، آزاد است. © 1393/2014
بازگشت به بالای صفحه