در یك دهه گذشته شاهد رویکرد جدیدی در مفهوم پردازى از سوى دانشمندان مدیریت کشور بودیم كه ناظر بر مسائل و مشكلات حوزه مدیریت بود. از جمله این مسئله پردازى ها مى توان به مفاهیم جهیزیه سیاسى، كبوتران حرم، بندبازى ادارى، ناعدالتی زبانی، جریان هاى شكافنده سازمانى، وارونگى جو سازمانى، كوتوله پرورى، حصارشیشه اى مدیریت، مدیریت میان مایه و. . . اشاره كرد.
در این میان، این نوع مفهوم پردازى ها بعضاً مورد نقد برخى خبرگان دانش مدیریت قرار مى گیرد، بدین مضمون كه مفهوم پردازى مسائل و مشكلات مدیریتی (مسئله پردازی)، توسعه علم محسوب نمى شود و با رایج شدن این سبك مفهوم پردازى هر پدیده نابهنجار سازمانى قابل مفهوم پردازى بوده و این بیشتر باعث ترویج پدیده نابهنجار خواهد شد! على الخصوص كه این پدیده تبدیل به مدل شود و ابعاد و مؤلفه هاى آن نیز مشخص شود.
در بررسى این رویکرد نوظهور، می توان مدعی شد «مفهوم سازى توصیفی مسائل» و مشکلات، نکته شروع زنجیره توسعه علم، و تحقق «نظریه پردازی تجویزی راه حل ها» است. با گذر از دوره الگوبرداری صرف از نظریه ها، مفاهیم و دانش غیر بومی، به نظر می رسد مسئله پردازی نکته آغاز دوره بلوغ رشته مدیریت در کشور و گذر از دوران تقلید باشد.
به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران مدیریت، تشخیص مسئله مهم تر از حل مسئله است و حتی گفته شده تشخیص صحیح مسئله اصلى و علت علت ها معادل تشخیص راه حل است. همچنانکه به عنوان مثال نظریه بوروکراسی که مدیریت دولتی ابتدا بر آن پایه گذاری شد، با تشخیص مسئله وجود هرج و مرج در نظام اداری آلمان شکل گرفت. قطعاً این مسئله پردازی نیز به اقتضای زمان خود کار بزرگی بوده است.
از حداقل آثار اجتماعی این نوع مفاهیم (مسئله پردازی ها) مى توان به افزایش هزینه هاى اجتماعى خطاهاى مدیریتى اشاره كرد! عدم مفهوم پردازى ناهنجاری های مدیریتی، موجب معادل پنداشته شدن دانش مدیریت با وضع موجود مدیریت و همین طور عدم تشخیص مدیر از نامدیر می شود. از آنجا که جامعه دانا قطعاً بهتر از جامعه نادان است، به نظر می رسد اكتشاف این نابهنجاری ها و آگاه سازى عموم موجب افزایش فشارهای روانی و اجتماعی بر نامدیران خواهد شد و این زمینه ساز ارتقای سطح مدیریت اجرایی خواهد بود.
بدین ترتیب ضمن ستایش دغدغه و حساسیت نظرى منتقدین مسئله پردازی، باید اشاره کرد این دغدغه كمك مى كند تا مسئله پردازی ها با احتیاط بیشترى صورت پذیرد و نباید مسیرى ایجاد شود كه این رویکرد نوظهور به دست پژوهشگران كم دانش و كم تجربه بیفتد. به قول یكى از فرهیختگان علمی، اینکه تأکید شده مفهوم پردازى و نظریه پردازى باید بدون سوگیری ذهنی صورت پذیرد به معنی داشتن ذهن باز (مسلط به انواع نظریه ها) توسط پژوهشگر است نه ذهن خالی!
همچنین در صورتی که مسئله پردازى امری مذموم بود، مفاهیمی همچون سكوت سازمانى، فلات زدگى، قلدرى سازمانى، آنومى سازمانى كه متناسب با مسائل سازمانى پژوهشگران غربى در بستر مطالعه ایشان مفهوم پردازی شده است، باید بیشتر مورد نقد قرار می گرفت، در حالی که متأسفانه یا خوشبختانه به عنوان حوزه های جدید در تحقیقات داخل مورد استقبال قرار می گیرد. قابل تأمل است که در وضعیت نابسامان پژوهش مدیریت در کشور، عدم مسئله پردازی بومی باعث شده پژوهش هاى تكرارى و ناكارآمد بررسى تأثیر و رابطه متغیرهاى كم مانوس با سازمان هاى ادارى كشور رونق بگیرد!
مخلص کلام اینکه: مسئله پردازی انتهاى راه نیست، بلکه ابتداى زنجیره توسعه دانش مدیریت کشور است و در صورتی که همچون پژوهش های قیاسی و اثبات گرایی در دام کژکارکردها دچار نشود، می تواند هدایت گر پژوهش های کاربردی و بومی باشد.
استاد دانشگاه