نزدیک عید انگار مردم تازه متوجه میشوند جیبشان خالی است و نیاز به معجزهای در زندگیشان دارند؛ معجزهای که بهوسیله آن مقدار زیادی پول به یکباره به حسابشان واریز شود. در راستای فکر کردن به این معجزه شاید جوایزی که شرکتهای مختلف بابت خرید محصولشان به مشتریان میدهند، بیش از هر راهکار دیگری به ذهن افراد برسد. پس به نظر میرسد، یکبار امتحان کردن این روش برای پولدار شدن ذهن هر مشتری را قلقلک خواهد داد.
از آنجایی که در دفتر ما همیشه باز است و نگهبانی نیز در ورودی ساختمان مستقر نیست، هر فردی که دلش بخواهد آزادانه میتواند وارد ساختمان شود. این اتفاق هر لحظهای از روز امکان دارد بیفتد. صبح یکی از روزهای کاری، وقتی وارد دفتر شدم متوجه کلنجار رفتن همکارم با موبایل پیرمردی شدم. با نزدیکتر شدن، متوجه شدم همکارم درتلاش است کدی را از طریق موبایل پیرمرد به شرکتی ارسال کند.
پیرمرد با عینک تهاستکانی خود آنچنان به دستان همکارم زلزده بود که انگار قرار است با ارسال پیامک به سرعت معجزهای در زندگیاش رخ دهد. به هرحال من نیز خودم را وارد ماجرا کردم و با پرسوجو متوجه شدم پیرمرد یک بسته چای خریده و از همکارم میخواهد کد قرعهکشی جایزه این شرکت را به شمارهای که روی بستهبندی درج شده بود ارسال کند. کد قرعهکشی آنقدر طولانی بود که هم موبایل قدیمی و از رده خارج شده پیرمرد توان ارسال نداشت و دائم هنگ میکرد و هم حوصله همکارم سر رفته بود. به هر ترتیبی که بود بالاخره همکارم موفق شد و کد قرعهکشی را ارسال کرد و با خوشحالی گوشی را به پیرمرد داد و همگی یکصدا گفتیم: انشاءالله برنده شوید. او نیز لبخندی به نشان رضایت زد و با تشکری به سبک خودش از دفتر خارج شد.
هنوز صحبت قرعهکشی و تلاش برای ارسال کد به پایان نرسیده بود که دوباره پیرمرد موبایل به دست وارد دفتر شد و با ناراحتی گفت پیامکی به دستش رسیده که درآن آمده کد به درستی ارسال نشده و باید حتما اعداد به زبان انگلیسی وارد و برای شرکت ارسال شود. دوباره همکارم دست به کار شد و سعی کرد زبان موبایل را تغییر دهد تا مجددا کد را برای شرکت ارسال کند. این کار چندین بار تکرار شد تا بالاخره تایید کد برای پیرمرد ارسال شد و ما نیز انگار موفق به دریافت کاپ قهرمانی شده بودیم خوشحال و شاد مشغول به کار شدیم و پیرمرد نیز با همان شمایل مهربانش قدردانی کرد و از دفتر خارج شد. تا آخر روز چهره امیدوار مرد که پلههای ساختمان را به امید معجزه شرکت تولیدکننده چند بار بالا و پایین کرده بود، از ذهن من و همکارانم بیرون نرفت.
فروش محصول با استفاده از جایزه با اینکه شیوهای نهی شده است ولی هنوز برای مشتریان ایرانی جذابیت خاص خود را دارد. بنابراین برخی مشتریان بدون درنظرگرفتن کیفیت محصول فقط با درنظرگرفتن کددرج شده روی بستهبندی به سراغ خرید کالاهای جایزهدار در قفسه فروشگاهها میروند. حال در این میان نباید شرکتهایی که با این شیوه ره صدساله را یکشبه طی کردهاند، کمی نیز به فکر مشتریان باشند و حداقل امکانات را برای مخاطبان خود در نظر بگیرند تا آنها راحتتر بتوانند با شرکت ارتباط برقرار کنند؟ برای مثال این شرکت چرا نباید زبان سیستم خود را فارسی کند تا پیرمرد برای ارسال دچار مشکل نشود و مجبور به درخواست انجام این کار توسط شخص دیگری نشود؟
به هرحال شرکتها باید درنظر بگیرند که وقتی همه مخاطبان را برای موضوعی درگیر میکنند باید تمام آنها را نیز درنظر بگیرند. کافی است این پیرمرد برنده جایزه نشود، نه تنها این موضوع تاثیر بدی روی روحیه او دارد بلکه نگاهش نیز نسبت به آن برند عوض خواهد شد. پس این مشتری نه تنها با خرید محصول نسبت به برند وفادار نخواهد شد بلکه دیگر شاید به سمت محصولات آن شرکت نرود و با هر لیوان چایی که از آن شرکت مینوشد به یاد عملکرد بد آن برند بیفتد. کاش مدیران ما کمی مهربانتر باشند و با احساسات مشتریانشان بازی نکنند.