سینمای مستند، سینمایی است که در کشور ما تعریف و جایگاه متفاوتی نسبت به کشورهای دیگر دارد. اساسا سینمای مستند ایران، یک سینمای وابسته به منابع دولتی است که نمیتواند بالذات در چرخه اقتصادیاش نقشی داشته باشد. سالانه شاهد هستیم با کمک مالی ارگانهای مختلف، هزاران فیلم مستند ساخته میشود که این تولیدات اغلب مخاطبی ندارد. تماشاگران حتی از نوع حرفهای آن، تعداد فیلمهای مستندی را که در طول یک سال میبینند از انگشتان یک دست تجاوز نمیکند.
سوال اینجاست که اینهمه تولید مستند با چه هدفی صورت میگیرد و چرا این تولیدات نمیتوانند چرخه اثرگذاری در حیطه سینمای مستند ایجاد کنند؛ چرخهای که نه اقتصادی است و نه سرمایهگذاری فرهنگی محسوب میشود و میلیاردها تومان بودجهای را که میتوان در جایگاه بایسته هزینه کرد بهراحتی هدر میدهند. در این زمینه با فرهاد ورهرام، کارگردان و تهیهکننده مستندهایی چون «از آلپ تا دماوند» و «اگر باران به کوهستان نبارد» و شهروز توکل، کارگردان مستندهایی چون «ممد نبودی» و «نواکش» گفتوگویی داشتهایم که در ادامه، قسمت اول این گفتوگو را میخوانید.
***
اگر بخواهید یک ارزیابی کلی از سینمای مستند داشته باشید، وضعیت را چگونه میبینید؟!
ورهرام: مهمترین مشکل سینمای مستند از تولید شروع میشود. بارها تلاش شد در این زمینه تحقیقاتی انجام شود که متاسفانه این اتفاق نیفتاد. اساسا در سینمای مستند ایران مقولهای به نام تهیهکننده نداریم، کسانی هم که در جایگاه تهیهکننده هستند در اصل افراد حقالعمل کار هستند. این افراد در اصل فیلمی را میخرند و میفروشند و از این راه برای خود درآمدی دارند. چندین بار در مرکز گسترش ما خواستیم افرادی را که در حیطه تولید تخصص دارند گرد هم بیاوریم تا یک تعریف مشخصی از تولید ارائه شود و سینمای مستند بر آن اصول پیشرود اما متاسفانه این اتفاق نیز نیفتاد. بنابراین تاکنون بحث علمی در زمینه سینمای مستند در ایران باز نشده و هر چه هست براساس تجربه پیش میرود.
وقتی درباره اقتصاد سینمای مستند صحبت میکنیم، نخستین نکتهای که در این میان اهمیت پیدا میکند، محل تامین منابع مالی ساخت فیلم مستند است. در یک نگاه کلی دیده میشود منابع سینمای مستند اغلب از طریق سازمانها و بخشهای دولتی تامین میشود یا اینکه مستندسازان خودشان تامین منابع فیلمشان را بر عهده میگیرند. شما این روند تامین منابع مالی را چگونه میبینید؟
ورهرام: در این زمینه باید یک بازگشت به دوره رونق فیلم مستند داشته باشیم. در ابتدا دانشگاه سیراکیوز در ایران این جریان را رونق میدهد. پس از آن وزارت فرهنگ و هنر با ایجاد بخش تولید فیلم، تصویر و اسلاید در این زمینه وارد میشود، موازی این سازمان تلویزیون است که وارد حیطه مستند میشود. در کنار این دو بخش، شرکت نفت هم در زمینه تولید مستند بسیار پویا بود. در اصل سه بخش دولتی در این زمینه فعال بودند بنابراین در آن دوره کمتر جایی به بخشخصوصی برمیخوریم که تهیهکننده فیلمی باشد. اگر در معدود فیلمهایی هم وارد شدند مانند فیلم «خانه سیاه است» - فروغ فرخزاد- در جهت گرفتن کمکهای مالی برای جذامیان بوده است. در اصل از ابتدا شکل سینمای مستند در ایران با آنچه اساس سینمای مستند بوده، متفاوت پیش رفته است. سینمای مستند که پیشینه آن به نخستین سینما که همان سینمای برادران لومیر است بازمیگردد، در قالبی بود که این دو برادر در سراسر جهان میگشتند و فیلمهایی تهیه میکردند و سپس در نقاط مختلف این فیلمها را به نمایش میگذاشتند و با بلیت فروشی تامین منابع میکردند.
چنین شکلی از سینمای مستند که بر مخاطب استوار است هیچگاه در ایران اتفاق نیفتاده است. من از سال 52 وارد عرصه فیلمسازی و بازار فیلم شدم که در آن زمان سازمانهای مختلف در بخش روابط عمومی خود بخشی به اسم سمعی - بصری داشتند و در حیطه مستندسازی بهنوعی وارد شده بودند. از آن جمله میتوان به سازمان جنگلها که من با آنها همکاری داشتم، ارتش، آموزشوپرورش و دیگر سازمانها اشاره کرد. اینها در حیطه فیلمهای کوتاه، بلند، داستانی و مستند تولید داشتند ولی هیچگاه بخشخصوصی فضایی برای نمایش این فیلمها و جذب مخاطب ایجاد نکرد و تنها تلویزیون بود که فرهنگ پخش مستند را برای مخاطبان جا انداخت. تلویزیون در آن زمان خود بخشهای مختلف تولید را فراهم کرده بود. مدرسه عالی سینما و دانشگاه سینما در اصل با هدف تولید نیروی انسانی برای تلویزیون تاسیس شدند. تلویزیون دوست نداشت یک مهندس مکانیک کارگردان فیلمهایش باشد و میگفت این مدارس برای این نیست که شما فلینی شوید؛ شما اینجا آموزش میبینید که برای تلویزیون فیلم بسازید و ما آن زمان نمیفهمیدیم که این به چه معناست. در آن زمان تلویزیون تمام بخشهایی را که اکنون در حیطه تولید وجود دارد درون سازمان فراهم کرده بود. طرحی توسط بخش تهیهکنندگان انتخاب میشد، سپس کارگردان انتخاب میشد و فیلم وارد پروسه تولید میشد. همه این افراد نیز جدا از حقوقی که داشتند، دریافتی تحت عنوان فوقالعاده میگرفتند. در این دوره که تلویزیون تمام چرخه تولید را در دل خود داشت فیلمهای بسیار خوبی تولید شد. از زمانی که این چرخه تولید از تلویزیون خارج و قرار شد بخشخصوصی این چرخه را بر عهده بگیرد، فیلمها شکل قراردادی و پیمانکاری گرفتند. هرچند شکل قضیه بر عهده بخشخصوصی قرار گرفته شد اما همچنان بخشخصوصی خوراک بخش دولتی را تامین میکرد.
هیچگاه بخشخصوصی نتوانست در تولید مستند جذابیتی ایجاد کند که به جذب مخاطب بینجامد. دومین مشکل بخشخصوصی مجوز تولید فیلمها بود که وزارت ارشاد با محدودیتهایی که داشت مجال خودنمایی را برای فیلمهایی که مورد توجه اکثریت قرار گیرد فراهم نمیکرد. سومین مشکل بخشخصوصی این بود که فرهنگ نمایش مستند جز در محفلهای روشنفکری جایگاهی نداشت. در این شرایط بود که بخشخصوصی، بهعنوان یک بخش حرفهای از سینمای مستند حذف شد. حتی این اتفاق در حوزه فیلمهای آموزشی هم شکل نگرفت. در برههای فیلمهای آموزشی تهیه میشد و در مدارس و فروشگاهها ارائه میشد که این فرهنگ نیز جا نیفتاد. در این شرایط شکلی از سینمای مستند شکل گرفت که مستندسازانی مانند من و شهروز خودمان با سختی منابع مالی را تامین و با سختی فیلمی را تصویر کردیم و در آخر هم یا توانستیم یا نتوانستیم فیلممان را نمایش دهیم. چنین پروسهای بهعنوان سینمای خصوصی جا افتاد. در حالیکه تعریف سینمای مستند بخشخصوصی این نیست.
خب! در این شرایط به نظر شما تولید غیردولتی چگونه شکل میگیرد؟
ورهرام: تولید غیرخصوصی در ابتدا نباید از نظر مالی به دولت وابسته باشد. دومین بخش این است که سینمای بخشخصوصی نیاز به یک اتاق فکر دارد. سینمای مستند که فقط فیلمهای اجتماعی، سیاسی و فمنیستی نیست. برخی حوزهها مانند محیطزیست بسیار اهمیت دارند که به دلیل نبود یک اتاق فکر که بتواند نیاز جامعه را تشخیص دهد از حوزه مستند کنار گذاشته شدهاند. تلویزیون برای تامین خوراک خودش همه شکل متخصصی را تربیت کرد و تنها در حوزه مدیریت تلاشی نشان نداد. شما نگاهی به مدیریت دهه40 کریرسون در انگلستان بیندازید، این مدیریت سبب شد سینمای جهان تکان بخورد.
بخشخصوصی اساسا حاضر نیست در سینمای مستند سرمایهگذاری کند چون سرنوشت فیلمها مشخص نیست و ممکن است ارشاد یا بخشهای دیگر مانع نمایش فیلم شوند یا حداکثر فیلم بتواند یک حضور جشنوارهای داشته باشد. حتی فیلمهای تبلیغاتی را که ساخته میشود نیز نمیتوان سینمای بخشخصوصی محسوب کرد، زیرا این فیلمها نیز فقط به درد سازمان متبوعش میخورد و ارزش مخاطبمحوری و نمایش ندارد. بنابراین سیستم بخشخصوصی به دلیل نظارتهای بخش دولتی نتوانسته یک مدیریت مناسب ایجاد و با تولید فیلمهای خوب، فیلمها را تبدیل به پول کند. تبدیل به پول کردن الزاما به معنی فروش فیلم نیست. وزارت آموزشوپرورش اتریش به ایران میآید و یک فیلم آموزشی برای سال اول دبیرستان تهیه میکند. کلی هزینه برای این فیلم شود تا ساخته شود و 10سال این فیلم برای این دوره از دانشآموزان دبیرستانی نمایش داده میشود. این 10سال را تقسیم بر تعداد دانشآموزان کنید؛ به هر دانشآموزی یک سنت هم نمیافتد. این یک سرمایهگذاری فرهنگی است.
بنابراین براساس صحبتهای شما ما نیاز به یک ساختار خارج از حیطه دولت داریم که وارد حوزه مستندسازی شود تا بتواند فیلم خوب بسازد!
ورهرام: یک ساختار خارج از دولت که از سمت دولت مورد حمایت قرار گیرد. یعنی دولت یارانههایی به این بخش تخصیص دهد.
حال با حمایت دولت ولی به هر حال خارج از ساختار دولت این ساختار باید شکل بگیرد؟!
ورهرام: نگاه کنید ما به دنبال مدیریتی هستیم که خارج از ساختار دولت شکل میگیرد. این مدیریت باید نسبت به جامعه خودش آگاه باشد و بداند کجا دست به مدیریت میزند. اول باید این مدیریت ببیند چه فیلمی باید ساخته شود و چرا نیاز است تا چنین فیلمی ساخته شود. سپس ببیند چگونه این فیلم ساخته شود. ابتدا مخاطب فیلم باید تامین شود، سپس از افراد حرفهای برای ساخت فیلم بهره برده شود. این مدیریت در ابتدا میداند چه فیلمی نیاز است که ساخته شود، میداند که این فیلم کجا باید نمایش داده شود. حال اگر سالن نمایش وجود ندارد باید بداند کدام شبکه نمایشی بهتر است تا این فیلم را نمایش دهد. یعنی پیش از ساخت فیلم آنقدر همه چیز مورد بررسی قرار گرفته باشد و همه چیز اصولی پیش برود که حتی روز نمایش فیلم نیز مشخص باشد.
ما شاهد هستیم مدیریت اشتباه بخشخصوصی سبب میشود فیلمهایی در ساختارهای اشتباه تولید شود که نتواند مخاطب خودش را بیابد و در نتیجه از آن هدفی که ساخت فیلم دنبال میکند دور بماند. دو نمونه خوب در این زمینه داریم؛ یکی بخش مدیریت کیش است که در دوره هشتم ریاست جمهوری تصمیم گرفتند فیلمی بسازند، فکر کردند که ساخت فیلم با اسم افراد بزرگ خروجی خوبی خواهد داشت، افراد بزرگی را که در سینمای داستانی مطرح و چهره بودند انتخاب کردند و خواستند فیلمهایی ساخته شود، نتیجه این شد که فیلمهایی که ساخته شد به کشوها رفت و در آنجا در حال خاک خوردن است. حوزه دیگر مستند فرش بود. سازمان فرش آمد و برای اینکه جایگاه فرش ایرانی در دنیا در حال افت بود تصمیم گرفت با تهیه مستند در این حوزه رونق حوزه فرش ایرانی را بازگرداند، افراد چهرهای مانند داریوش مهرجویی، رخشان بنیاعتماد و بهرام بیضایی را آوردند و گفتند درباره فرش فیلم بسازند، آنها هم ساختند و نتیجه آن شد که هیچکدام درباره ساختار تولید فرش ایرانی نبود و نتوانست به هدفی که دنبال میکرد برسد. مدیریت سازمان فرش علت ساخت این فیلم را نمیدانست، هرچند کارشناسان در این زمینه آگاه بودند اما هیچکدام از فیلمهایی که ساخته شد به فرش ایرانی هیچ ارتباطی نداشت. نتیجه یک پروژه شکست خورده و یک هزینه کلانی بود که هدر رفت. ما از این دست پروژهها کم نداریم. این نشان میدهد مدیریت در سینمای مستند جایگاهی ندارد. در تلویزیون هم این مدیریت نیست و افراد براساس روابط وارد عرصه مدیریت میشوند و بدون شناخت این حوزه مدیریتهای اشتباهی بر آن اعمال میکنند. مدیریت در سینمای مستند باید به جایی برسد که نیازها شناخته شود و براساس بودجهای که وجود دارد دست به تولید بزنند.
جناب توکل شما سیکل تامین منابع اقتصادی سینمای مستند را چگونه میبینید؟!
توکل: وقتی سیستمی غیرحرفهای در یک کشور حاکم است، این سیستم بیمار یک سیکل بیمار را مدام طی میکند. شما ببینید که کارگردانی فیلم میسازد، همه منتقدها معتقدند این فیلم اثر خوبی نیست اما این کارگردان سال بعد دوباره با همان ساختار فیلم دوم، سوم و... خود را میسازد و هیچکس مانع فیلمسازی او نمیشود، زیرا هیچ سیستم اقتصادی درستی تعیین نمیکند که این فیلمهایی که ساخته شده نیاز جامعه نیست و نباید ساخته شود. در اصل روابط هستند که به کمک فیلمساز میآیند و به او کمک میکنند تا درحالیکه فیلم بد میسازد مدام این روند را ادامه دهد. عدهای سلیقه مخاطب را اشتباه تشخیص میدهند و بر همان اساس فیلم میسازند و نمایش میدهند و چون این سیستم دولتی است کسی متوجه ضرر و زیان نیست بنابراین منابع مالی موجود بهراحتی از بین میرود. هیچ کجای دنیا این میزان کارگردان جوان و این میزان تولید فیلم را ندارد. همین غیرحرفهای بودن، هزینه تولید فیلم در ایران را بسیار پایین میآورد. شما با هزینه اصلاح رنگ فیلم در دنیا در ایران فیلم میسازید. از لحاظ کمیت این اتفاق خوبی است و شما در هر جشنواره شاهد حضور سه هزار فیلم هستید. و این تعداد فیلم و این همه متولی شائبه بهشت فیلمسازی را ایجاد میکند.
منابع این فیلمها از سمعی - بصریها، شهرداریها و آموزشوپرورش تامین میشود اما خروجی آن یک فیلم غیرحرفهای کارشناسی نشده است که هیچکس به بازگشت سرمایه آن و دیده شدن آن نیندیشیده است. اتفاقی که میافتد این است که عده زیادی وارد یک بازار کاذب دروغین میشوند و تصور میکنند مشغول کار هستند. درصورتیکه سطح تولیدات نشان میدهد چقدر اوضاع خراب است. داوران جشنوارهها کاملا به این امر واقفند که خروجی سینمای مستند آنقدر ضعیف است که آثار برای ورود به این جشنوارهها کافی است فیلمهای متوسطی باشند. سیستم ما زمانی که یک سیستم پیمانکارانه شد، پیمانکار یا همان تهیهکننده حداقل 20 درصد تولید را برای خودش برمیدارد و بقیه برای تولید هزینه میشود. بنابراین از همه مقولات حرفهای زده میشود تا افرادی که در تولید فیلم سهیم هستند سهمی ببرند و در اقتصاد بیمار سینمای مستند بتوانند ادامه حیات دهند. عملا فیلمی که 120 میلیون بودجه دارد با هزینه 30 میلیونی ساخته میشود. نهایت هم ارزیابی درستی از فیلم صورت نمیگیرد که آیا این خروجی ارزش دارد یا خیر. این چرخه اگر درست نشود که آدم حرفهای با مدیریت حرفهای دست به تولید نزند سینمای مستند هیچگاه آن رسالتی را که بر عهده دارد انجام نمیدهد. متولی این سینمای مستند، بخش دولتی است و مدیران اساسا به دیده شدن خروجی کارها وقعی نمیگذارند. شبکههایی چون نشنال جغرافی و بیبیسی اگر مستند تولید میکندن و به فکر فروش تولیدات خود نیستند، تمرکزشان بر جذابیت خروجیای که ارائه میکنند هست و تلاش دارند کاری ارائه کنند که مورد توجه تماشاگر قرار بگیرد. این سازمانها امید دارند که با توجه به اعتبار و مستند بودن فیلم و جذابیت بصری که دارد، در چهار بار پخش حداقل 5 میلیارد نفر این فیلم را میبینند. در ایران این بیتوجهی به کیفیت و خروجی، موجب میشود ساخت فیلم به سمت رابطه برود و روابط تعیین میکند که چه کسی با چه بودجهای هر فیلم بیارزشی را بسازد.
حال در این سینمایی که روابط بر تخصص برتری دارد بخشخصوصی چگونه میتواند ورود کند؟!
توکل: ببینید، موضوع همین است. ما شاهد هستیم جایی که قوانین وجود دارد که بخشخصوصی را به سرمایهگذاری در ساخت مستند تشویق میکند، به دلیل اینکه این قوانین ضمانت اجرایی ندارد، بخشخصوصی تمایل به ورود نشان نمیدهد. در قانون تعریف شده که هر بخش صنعتی و خصوصی در هر حیطهای اگر وارد حوزه فرهنگ شود به هر میزان که در حوزه فرهنگ سرمایه بگذارد از معافیت مالیاتی برخوردار میشود ولی وقتی بخشخصوصی در این حیطه وارد میشود اداره مالیات این معافیت را نمیپذیرد. در اصل نتیجه این پروسه تولید کاملا دولتی، تولید فیلمهایی است که همه عوامل آن منتفع میشوند ولی در اصل تولیدی صورت نگرفته است. نتیجه این اتفاق این است که شبکههای کوچک ماهوارهای میتوانند عرصه رقابت را از شبکه عریض و طویل دولتی که میلیاردها تومان بودجه و میلیونها پرسنل دارد بربایند. تازه آخرش سفارشدهنده این سیستم دولتی به دنبال خروجی مشابه آنچه در شبکههای کوچک ماهوارهای ساخته میشود، میرود.
ورهرام: این نابسامانی در تولید، عقبه بدتری دارد. این نابسامانی تولید سبب میشود هر کسی وارد این عرصه شود و فکر کند در این عرصه میتواند آیندهای داشته باشد. در حالیکه با گذران زمان و بینتیجه ماندن این پروسه به فکر برگزیدن شغلهای دیگر میافتند.