رفتار افراد جامعه برگرفته از فاکتورهای فراوانی است که از دوران کودکی و نوع تربیت آنها نشات میگیرد.به مرور زمان و با رشد سنی افراد این رفتارها در شخص تثبیت میشود و نمود اجتماعی برجسته و در تمامی عرصههای گوناگون زندگی شخص نمایان میشود. کسبوکار هر فرد یکی از مهمترین حوزههای زندگی او محسوب میشود و طبیعتا جایگاه تعیینکنندهای در زندگی وی دارد. با این تفاسیر مشخص است که روحیات و اخلاقیات فردی نقش مهمی در فعل روزانه و شغل تکتک شاغلین به امور مختلف ایفا میکند و جمیع این رفتارها و افرادی که جذب صنف خاصی میشوند میتواند الگویی برای آن کسبوکار ترسیم کند.
بهطور مثال چون اکثر کسانی که کارهای حسابداری و حسابرسی را انجام میدهند افرادی دقیق و حسابگر هستند (و این خصوصیت برگرفته از روحیات آنهاست که باعث شده آنها جذب چنین رشته و شغلی شوند)، دید عمومی نسبت به این صنف شغلی نیز اینگونه تعریف میشود. در این یادداشت به این نکته میپردازیم که نگاه جمعی نسبت به فعالان تجاری و صنف فروشندگان و بازاریابان چگونه است؟ شاید کسانی که این متن را مرور میکنند خود بیشتر از فعالان این حوزه باشند و همین حالا بتوانند برآوردی از نگاه اجتماعی به صنف خود ارائه دهند.
متاسفانه صنفی که ما همگی عضوی از آن هستیم، جایگاه مناسب اخلاقی در اجتماع ندارد. شک ندارم خوانندگان یادداشت اذعان دارند که تابهحال چندین بار اسیر بداخلاقیهای همکاران خود شدهاند. وعدههای ناممکن، بدقولیها، عدم پیگیری، بدحسابی و حتی تلفنهای بیپاسخ اتفاقاتی است که بارها برای ما افتاده و حتی شاید خود ما بارها چنین رفتاری را نشان دادهایم. رفتارهای ناراحتکنندهای که با فلسفه مارکتینگ و بهطور کلی بیزنس منافات دارد و مطمئنا در کار ما تاثیر منفی خواهد داشت.
بخشی از این رفتارها همانطور که گفته شد بسته به شرایط تربیتی فرد است اما آن چیز که باعث میشود در صنف مذکور این رفتارها بیشتر دیده شود، شکلی از زیادهخواهی، ناآگاهی و عدم حرفهایگری را به همراه دارد که متاسفانه در بازار ما از آن بهعنوان سیاستهای کاری نام برده میشود. سیاستهای کاری علیالخصوص در بیزنس امری طبیعی و عادی است که روندی مشخص دارد و در همه جای دنیا از آن استفاده میشود اما در ایران همه بداخلاقیها بر حسب سیاست کاری است و افراد نه تنها احساس گناه و مسئولیت نمیکنند بلکه آن را به پای ذکاوت و زرنگی میگذارند.
مشکلات اقتصادی سالهای اخیر به وسعت این رفتارها دامن زده است و بسیاری از فعالان به جرگه این زیرکان پیوستهاند. بهطورمثال شما هر پروژهای داشته باشید، همه مجری آن هستند! از پروژه ساختمانی تا صادرات، از پروژههای تبلیغاتی تا تهیه پروپوزالهای کاری. هیچکس هیچ پروژهای را رد نمیکند و سعی دارد به سرعت آن را به قرارداد نزدیک کند. بعد از انعقاد قرارداد هم که به هرحال خدا بزرگ است! از طرفی همه واسطه هستند و حق بروکری (یا همان دلالی) را میگیرند.
از مدیرعامل یک هلدینگ چندمنظوره و بزرگ تا کارگر دکه روزنامهفروشی بالاخره کسی را دارند که بتواند (یا مدعی شود) توانایی دارد تا این دوستان بتوانند حق و حقوقی برای خود تعریف کنند. من به شخصه و بعد از سالها فعالیت در زمینه بیزنس پروژههای زیادی را دیدهام که کارفرما و پیمانکار توافق کامل داشتهاند و پروژه به دلیل بداخلاقی و عدم توافق واسطهها کلا اجرا نشده است. نکته دیگر بیمسئولیتی افراد نسبت به مال، زمان و شرایط دیگران است. وعدههای غیرعملی و نگاه رویایی به مسائل باعث اتلاف وقت و سرمایه از طرفین میشود.
گاهی برای انجام یک مبادله کم ارزش که یک ساعت زمان میبرد، ساعتها جلسه برگزار میشود و جالب اینجاست که گاهی پس از اجابت خواستههای طرفین و وعده جلسه نهایی، یکی از طرفین خلف وعده میکند، پشیمان میشود و حتی گاهی ناپدید میشود. انگار نه انگار که اصلا قرار بوده اتفاقی بیفتد! این به معنی اتلاف ساعتها زمان از دست رفته طرفین است. شکل دیگر این بیمسئولیتی، عدم صداقت است. افراد نسبت به توانایی خود در انجام کارها صداقت ندارند. دقیقا به همین دلیل است که پروژهای که یکماهه باید تحویل شود، تا شش ماه طول میکشد و دستمزدی که قرار است تا دو ساعت دیگر پرداخت شود، دو ماه و نیم زمان میبرد و اینها همه سیاستهای کاری مدل ماست.
اتفاقاتی که مثال زده شد، اتفاقات معمولی است که همه ما آنها را تجربه کردهایم. موضوع بیزنس در ایران موضوع سادهای نیست. اینجا همه چیز پیچیده است. اگر شما پس از جلسات مکرر، قول مساعد همکاری با یک شرکت بزرگ را گرفته باشید و حتی قرارداد هم داشته باشید، نباید لزوما مطمئن به اجرای کار باشید.شاید در کشوی میزکار شما هم تعداد زیادی از قراردادها، تفاهمنامهها و معاهدهها وجود داشته باشد که بهدلیل این بیاخلاقی مسکوت مانده است.
به نظر میرسد بسیاری از فعالان دلسوز صنف تجار و فعالان اقتصادی به شکلی ناامید از تغییر اوضاع شده باشند. گروهی منتظر رونق وضعیت اقتصادی ماندهاند و گمان میکنند تغییر وضعیت میتواند اخلاق افراد را نیز عوض کند. اما چیزی که مسلم است این نکته است که ما خود مسبب بهوجود آمدن وضع موجود هستیم و مسلما تغییر شرایط هم بهدست خود ما عملی است. ممکن است عواملی قانونی و بازدارنده عامل مثبتی جهت شکلگیری مواضع اخلاقی باشد اما رشد فرهنگ تجارت نیازمند همکاری و بازنگری همگی فعالان اقتصادی است.
مشاور توسعه بازار