مشکلات مربوط به حوزه اشتغال، اغلب با محوریت نقش دولتها در کارآفرینی و افزایش فرصتهای شغلی بررسی میشود. گرچه نقش دولتها در این حوزهها بسیار پررنگ است اما فرصتهای شغلی گاهی توسط خود افراد جویای شغل پس زده میشوند. علل رد کردن شغلهای پیشنهادی بسیار گسترده هستند، علل فرهنگی، مذهبی، اجتماعی، روانی، اقتصادی و. . .، براین اساس نمیتوان یک علت را به تمامی افراد جویای کار تعمیم داد. اما نتیجه بیکار ماندن افراد در هر جامعهای یکسان است؛ افزایش فشار اقتصادی و اجتماعی بر اقشار بیکار، اعتراضهای مردمی، مشکلات فرهنگی، فقر و بسیاری از موارد منفی دیگر.
نقش دولتها
پیش از بررسی نقش مسائل فردی در عدم انتخاب یک شغل مشخص، باید این نکته را در نظر داشت که گاهی برخی قوانین و ضوابط حمایتی احراز شغل، توسط دولت تعیین میشوند و شاید بخشی از مشکلات که باعث عدم تمایل افراد به انتخاب شغلی مشخص است، به فقدان این قوانین حمایتی بازگردد. برخی کشورها، مثل کانادا و ایالات متحده، قوانینی ویژه برای مبارزه با چنین مواردی تعیین کردهاند. در سال 1960 میلادی، دولت فدرال ایالات متحده، قانون حمایت از کارمندان در هنگام استخدام را به تصویب رساند که به موجب آن هرگونه توهین و تبعیض مربوط به مواردی چون جنسیت، نژاد، ملیت و مذهب، مورد پیگرد قانونی قرار خواهد گرفت. درواقع، اگر علت رد کردن شغل توسط فرد، به فضای توهینآمیز سازمانی در هنگام گزینش یا مصاحبه مرتبط باشد، دولت میتواند سازمانهای خاطی را مورد بازخواست قرار دهد.
دلایل رایج برای رد شغل
پیتر هریس، پژوهشگر اقتصادی در یک نظرسنجی گسترده، لیستی از شایعترین عواملی که در تصمیمگیری افراد، برای رد و پذیرش شغل مؤثرند، تهیه کرده است:
*نگرشهای منفی: اگر عوامل روانی را بهعنوان بخشی از دلایل انتخاب شغل در نظر بگیریم، نگرش افراد تا حد زیادی در نوع تصمیمگیری آنها مؤثر است. در برخی موارد فرد نوعی نگرش منفی نسبت به فضای سازمان دارد که در نحوه تصمیمگیری او تأثیری منفی میگذارد. گاهی این نگرش از نوع پنداشت غیرمعقول فرد درخصوص تواناییهایش ناشی شود، بدین مفهوم که فرد خود را شایستهتر از حدی میداند که شغل پیشنهادی را بپذیرد.
*مصاحبههای شغلی: مصاحبههای شغلی و بخش گزینش تأثیر زیادی بر چگونگی تصمیم افراد دارند. به نظر میرسد بسیاری از افراد پس از عبور از این مرحله دچار تردید در انتخاب شغل موردنظر میشوند.
*حقوق و دستمزد: شاید چالشیترین بخش تصمیمگیری افراد، درخصوص انتخاب یک شغل به بخش حقوق و دستمزد مربوط شود، بدیهی است درصورتیکه حقوق پیشنهادی با حقوق مورد انتظار فرد تفاوت بسیار بالایی داشته باشد فرد در انتخاب شغل تردید داشته باشد. اما مسئله مهم در این بخش، میزان احتیاج فرد به حقوق پیشنهادی است. اگر فرد جویای کار، بهشدت به حقوق خود نیازمند باشد، انعطاف بیشتری نشان خواهد داد. اما درصورتیکه فرد چندان نیاز مالی به شغل پیشنهادی نداشته باشد با وسواس بیشتری به رفتار متولیان شغلی توجه میکند.
کشورهای توسعهیافته و توسعه نایافته
با وجود آنکه اغلب کشورهای توسعهیافته، تلاش کردهاند تا بین نرخ فارغالتحصیلان دانشگاهی و فرصتهای شغلی توازن ایجاد کنند، باز هم در برخی موارد دچار مشکل میشوند. نشریه گاردین در گزارشی به بررسی تعداد فارغالتحصیلان کارشناسی ارشد دانشگاه بیرمنگام و مشاغل کسب شده توسط آنها پرداخته است. این مقاله که با تیتر «استعدادهای هدر رفته در مشاغل سطح پایین»، نوشته شده، به بررسی این مسئله پرداخته که آیا تمامی فارغالتحصیلان مدارج عالی، جذب شرکتهای تخصصی با سطوح بالای حرفهای خواهند شد؟
براساس آمارها، تنها بین سالهای 2005 تا 2010، رقمی بالغ بر 58درصد از فارغالتحصیلان مقطع ارشد دانشگاه بیرمنگام، در رشتههایی غیرتخصصی یا سطح پایینتر از تحصیلات خود استخدام شدهاند. در سال 2013، این رقم اندکی بهبود بخشیده شد و به رقمی در حدود 50درصد رسید، اما با این حال همچنان بیش از حد انتظار به نظر میرسد.
در کشورهای در حال توسعه و توسعه نایافته اوضاع متفاوت است. نشریه کسبوکار بینالملل در شماره آوریل خود، به بررسی وضعیت به دست آوردن شغل در سنگاپور، بهعنوان یکی از کشورهای در حال توسعه آسیایی پرداخته است. این بررسی نشان داد کارفرمایان سنگاپوری تا حد زیادی بر رد شغل توسط متقاضیان تأثیر گذارند. مشکل مشخص در این بین، عدم تطبیق بین دانش تئوریک دانشگاهی جویندگان کار و انتظارات متقاضیان شغلی است.
به عبارت دیگر، اغلب دانشآموختگان در کشورهای درحال توسعه، فرصت مناسبی برای استفاده از تکنیکهای اصولی دانشگاهی ندارند و بیش از صلاحیت آموزشی، به صلاحیت عملی و تجربی نیاز دارند. بنابراین هنگامی که متقاضی با شرایطی که کارفرما از شرایط کار ترسیم میکند مواجه میشوند، اغلب نظری منفی در مورد شغل پیشنهادی خواهند داشت.