تهران محلههای کوچک و بزرگ زیادی دارد. مکانها در این شهر، نقشی اساسی در به یادآوردن خاطرات تاریخی پایتخت دارند. مکانهایی که هنوز بر سر جای خود برقرارند و میتوان با دیدن آنها و مرور تاریخ، نقبی به گذشته زد. بازارچه عودلاجان تهران که از محلات قدیمی مشرف به بازار تهران است، یکی از همان مکانهای قدیمی است. جایی که امروزه بازارچه عودلاجان قرار گرفته روزگار پرفراز و نشیبی را طی کرده تا به زمان کنونی رسیده است. گزارش ما درباره این محله را به تفضیل بخوانید. عودلاجان یکی از پنج محله قدیمی محدوده بازار تهران است که قدمتی بیش از 300 سال دارد. این محله در دل منطقه پرجمعیت، شلوغ و بینظم پامنار و در قسمت جنوبی آن و مشرف به سبزه میدان (خیابان 15 خرداد فعلی) است.
عودلاجان به همراه محلههای ارگ، تکیه دولت، سنگلج و بازار بزرگ، هسته مرکزی و اصلی تهران عهد ناصری را شکل میدادند. عودلاجان زمانی یکی از بهترین و باکلاسترین محلات مرفه نشین شهر محسوب میشد. از دهه 1340 به بعد، تغییر و تحولات زیادی در این منطقه به وجود آمده و این محله موقعیت سابق خود را از دست داد. گسترش بازار در تمامی ابعاد عودلاجان باعث شده تا این محله عملا به یک راسته بازار فرعی و عمدتا یک انبار بزرگ برای بازار تهران تبدیل شود.
نمای ظاهری بازار
بعد از خیابان ناصرخسرو طاق گنبد نارنجی رنگی از دور پیداست. اینجا همان بازارچه قدیمی عودلاجان است. وارد بازارچه میشوم؛ این مکان یکی از قدیمیترین بازارچههای تهران است. تنها بازارچه مسقف تهران که سه،چهار سالی است از فعالیت باز مانده است. طاق گنبدها بازسازی شده اند؛ کف سنگفرش شده و زیر سقفها تجهیزات روشنایی نصب شده است. فضای داخلی و فرم معماری کار شده موجب زیبایی و آراستگی شده است.داخل بازارچه که تبدیل به یک راسته بازار درآمده، خلوت است و شور و شوق خرید و شیرینی فروش در آن جاری نیست.
آنقدر که در خیابان کناری پامنار رفتوآمد و ترافیک هست، در اینجا از عابران پیاده هم خبر چندانی نیست. امکان حرکت برای ماشینها وجود ندارد و عمده تردد با موتورسیکلت است. هر چند موانع فلزی در ابتدا و انتهای این راسته کارگذاشته شده، ولی در معابر و گذرگاههای فرعی موتورها در حرکت هستند و جولان میدهند. تازه داخل بازارچه یک گاراژ مخصوص توقف موتورسیکلتها وجود دارد. در این راسته بازار نسبتا کوچک مجموعهای از مشاغل را میتوان دید. البته در حال حاضر این گذر حالت نیمه تعطیل به خودش گرفته و کرکره بیشتر مغازههایش پایین است. اکثر مغازههای تعطیل، انبار کالاهای قاچاق و غیرمجاز شدهاند.
صنوفی که بیشتر به چشم میآیند
فروشندگان مواد پلاستیکی و شیمیایی، فلزکاری و سراجی (تولید کیف، ساک، چمدان و زنبیل خرید) در قسمت بالایی محله حضور دارند. در این مکان سنتی مغازههایی مانند واحدهای نانوایی، فست فود، چایخانه، دیزیسرا و رستوران با انواع غذاهای ایتالیایی و اسپانیایی با اینترنت پرسرعت جالب توجه است. عودلاجان کوچهها و چهارراههای فرعی زیادی دارد که هر کدامش را گذر یا پله میگویند.
مانند نخستین کوچه که حاج رضا است و سایر معابر مثل: پرتویی، حاجیها، لواسانی 1 و2، نیلوفر، رشیدی، قائم مقام، پل سنگی، عصاری (که قبلا محل آسیاب و روغنگیری بوده) جواهری و سه راه دانگی و غیره. این کوچههای باریک یک متری و نیم متری با پیچ و خمهای زیاد و مسیرهای قوسی شکل به هم ارتباط دارند، یا از پامنار سر درمیآورند یا به چهارراه سیروس و خیابان ری میرسند.
اینجا قبلا اسب و قاطر هم بود
در ادامه پیشرویام به کوچه یا گذر حکیم میرسم که بورس تولیدکنندههای کیف و چمدان و کوله پشتی و کیف مدارس است. در این محله چاپخانه و فروشگاههای وسایل فلزی هم به چشم میخورند. در این گذرها مساجد کوچک و بزرگی هم هستند که قدمت زیادی دارند و در حاشیه راسته اصلی بازارچه قرار گرفتهاند.در قدیم بعضی از کوچهها و بنبستها دارای حمام، توقفگاه درشکه و انبار علوفه بودهاند.
یکی از این گاراژها محل نگهداری اسب و الاغ و قاطر بوده و استراحتگاههایی بین دروازهای قدیم تهران وجود داشته که با توسعه شهر تخریب شدهاند. البته از حمام و انبار و... هم خبری نیست. تقریبا به قسمت شمالی محله رسیدهام؛ سهراهی دانگی و کوچه جواهری بخش انتهایی این بازارچه هستند. داخل کوچه حکیم با کمی پیادهروی به یک میدانگاهی میرسم که اهالی به آن میدان حکیم میگویند. ورودی این میدانگاه مسجد حضرت ابوالفضل واقع شده با حوض آبی رنگ سه طبقه مدور و فوارهای در وسط آن. به راسته اصلی بازمیگردم و برای پیدا کردن چند و چون این محله وارد صحبت با کسبه بازار میشوم.
از گذشته تا حال
سالها گذشت و تهران وسیعتر و شلوغتر شد. عودلاجان به حاشیه رفت و از اهمیتش روزبهروز کاسته شد. امروز غیراز تابلوی بازارچه عودلاجان، هیچ نام و نشانی روی خیابانهای پایتخت وجود ندارد و نام این محله 300 ساله به نوعی در تاریخ هزارتوی پایتخت به سمت فراموشی سوق پیدا کرده است. وجود انبارها و مغازههایی که به انبار تبدیل شدهاند در کنار فعالیت مشاغل و حرفهای ناهمگون مثل فروش مواد شیمیایی و پلاستیکی، فلزکاری و سراجی در این محدوده باعث شده ساکنان قدیمی این محله را ترک کرده و در نواحی دیگر ساکن شوند.
خانههای قدیمی و بهشدت فرسوده که هر آن بیم ریزش و خرابی آنها میرود، کوچههای باریک و تنگ، در کنار مجتمعهای تجاری بیقواره و غیرلازم (که بورس ورقهای فلزی، مواد شیمیایی است) چهرهای ناهمگون و نازیبا را بهوجود آورده است. مرمت در این بازارچه موافق و مخالف زیاد دارد. عدهای موافقند و عده بیشتری مخالف؛ چون یا باید بساط چندین سالهشان را جمع کنند و بروند یا تغییر کاربری داده، در صنف جدید مشغول شوند.
نقش و نگار ترمه در بازار قدیمی
در بین مغازهها و کارگاهها چشمم به یک مغازه متفاوت میافتد. کنجکاویام چند برابر میشود که در این مکان، این فروشگاه اینجا چه میکند. مغازه، مغازه ترمهفروشی است. جوانی پشت دخل نشسته که حدودا 30 ساله است. به گرمی پذیرایم میشود و سوالاتم را با خوشرویی پاسخ میدهد. داود از تازهواردهای بازار است؛ اصالتا یزدی است و دو،سه ماهی بیشتر نیست که به این بازارچه آمده. خودش میگوید: ما خانوادگی در کار پارچه و ترمه هستیم.
از وقتی خبردار شدیم که این بازارچه را پس از بازسازی و تغییرات جدید به صنایعدستی واگذار میکنند، به اینجا آمدیم. میشود گفت ما پیشقراول این صنف در این منطقه هستیم و فعلا کس دیگری همکار ما نشده است. مغازه شیک و مناسب تزیین شده و انواع پارچههای ترمه در اندازهها و طرح و نقشهای زیبا و متنوع به چشم میخورند. از کسادی و بیرونقی بازار گله میکند که فروش پایین است، مشتری نیست و از این حرفهای همیشگی که این روزها همه جا و از همه افراد میشنویم. در حین گپ زدن با آقا داود، آقا عبدالله که حدودا 60سال دارد و زاده همین محله است وارد مغازه میشود.
بدون دعوت وارد بحث میشود و از پیشینه این محل میگوید. از زمان خیلی قدیم و قبلتر از ما، اینجا محله یهودینشین بود. بیشتر یهودیهای تهران در این نقطه ساکن بودند و دم و دستگاهی برای خودشان داشتند. مغازههای زیاد، صرافی، انبار و همچنین چند کنیسه (عبادتگاه یهودیان) که مخصوص مناجات و انجام شعائر مذهبی خودشان بود. البته مسلمانها هم در اینجا سکونت میکردند و با یهودیها به یک همزیستی مسالمت آمیزی رسیده بودند.
در قسمت یهودینشین، چاله بزرگ و گودی وجود داشت که آب باران و فاضلاب جاری در کوچهها و معابر، در سرازیری به این چاله میریخت. به این دلیل آن را سرچال میگفتند. از دهه 30شمسی به بعد تهران پرجمعیتتر شد و گسترش پیدا کرد و مناطق جدیدی به شهر اضافه شد. یهودیها به جاهای دیگر رفتند.به مرور زمان از کاسبی در این منطقه هم دست کشیدند و در سطح شهر پراکنده شدند. عده زیادی از یهودیهای تهران از ایران به خارج از کشور مهاجرت کردهاند و تعدادشان خیلی زیاد نیست.
از آقا عبدالله میپرسم از قدیمیهایشان کسی باقی مانده است؟ جواب میدهد: غیراز دو سه نفر کهنسال کسی نمانده که آنها هم نرسیده به میدانگاهی حکیم، نزدیک تنها کلیسای باقی مانده (کلیسای عزرا یعقوب) زندگی میکنند. از هموطنان زرتشتی هم میپرسم؛ میگوید: سکونت زرتشتیها مربوط به زمانهای خیلی قدیم است. من خودم با هیچ فرد زرتشتی در این ناحیه برخورد نکردهام. درباره وجه تسمیه اینجا روایتهای مختلفی نقل میشود؛ گاه از تلفظ شخص معتمد این محل به نام عبدالله که عودلاجان را تلفظ عبری این اسم میدانند و گاه وجود صنف عطاری و غیره. هیچکدام از این نقل قولها معتبر نیستند.
اما آقای مشیری که از قدیمیهای بازار است و 30 سال سابقه کاسبی و فروش دارد، میگوید: در قدیم آب شرب این منطقه و مناطق اطراف از سرچشمه (خیابان سرچشمه فعلی پایینتر از میدان بهارستان) تامین میشد. راه آبی به این سمت جریان داشت. به کف زمین اشاره میکند و اضافه میکند که زیر همین سنگفرشها آب جریان دارد و به کانال 15خرداد وصل میشود.
این راه آب یا کانال توسط فرد خیر و متنفذی بهنام حاج رضا ایجاد و کشیده شد که مردم حین استفاده، به آن آب حاج رضا یا حاجت رضا میگفتند. در گویش تهرانیهای قدیم که تک و توک در شمیران و اطراف دروازه دولاب زندگی میکنند، عودلاجان به معنای تقسیم آب است. البته صحت و سقم این ماجرا معلوم نیست ولی در مقایسه با دیگر روایتهای نقل شده درباره نامگذاری این محل قابل قبولتر به نظر میرسد.
پرده آخر
عودلاجان مانند بسیاری از مناطق قدیمی تهران همچنان پابرجاست و به حیات نیم بند خود ادامه میدهد.یادگار قاجاری پایتخت حالا به دور از هیاهوی پیشرفت و تجدد سر در آستان خاطرهها فروبرده و بیتفاوتی پیشه کرده است. کهنسالان دنیا دیده شکوه تهران را در اینجا شاهد بودهاند و شاید روزی صدای بزم و شادی بار دیگر در این بازارچه شنیده شود.