«از بین رفتن سرمایه انسانی» یا همان فرار مغزها به مهاجرت گسترده ژنهای برتر کشورهای به لحاظ اقتصادی کمتر توسعهیافته به کشورهای ثروتمند و توسعهیافته دنیا به دلایل مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اطلاق میشود.
اصولا از یک جا به جای دیگر رفتن یا همان مهاجرت روشنفکرهای جوامع موضوع جدیدی نیست. عبارت «فرار مغزها» در دهه 60 میلادی به وجود آمد، زمانی که بسیاری از روشنفکرهای دنیا از جمله دانشمندان و مهندسان که میتوانستند سرمایه واقعی یا آینده هر کشوری باشند، به بریتانیا و آمریکا مهاجرت کردند.
امروزه مسئله حلنشده فرار مغزها به این خاطر که انسان کمالگرای با استعداد، باهوش، ماهر و تحصیلکرده سودای سرزمین موعود را در سر دارد، در همه جای دنیا رخ میدهد؛ کافی است این سرزمین موعود فرصتهای شغلی، تحصیلی، اقتصادی و ثبات سیاسی بیشتری داشته باشد. در دهه 60 ساکنان جزایر کارائیب و آلمان شرقی سابق از جمله مهاجران بودند و مقصدشان آمریکای شمالی و آلمان غربی بود. تاثیر حضور مهاجران در رشد اقتصادی آمریکای شمالی و اروپا کاملا مشخص است؛ آمار و ارقام نشان میدهد.
آغاز و تشدید پدیده فرار مغزها به دنبال آمدن اقتصادهای نئولیبرال و موج جهانیشدن باعث شد انسان متوجه نیاز خود به زندگی بهتر و باکیفیتتر شود؛ زندگیای که بتواند تمام جوانب خواستههایش را برآورده کند.
همین باعث شد که مردم نگاهی به اطرافشان بیندازند و نقاط مختلف دنیا را بسنجند تا ببینند سرانجام کجا میتوانند بالهای خود را آرام روی زمین بگذارند؛ جواب سوالشان را در کشورهای دارای اقتصاد قوی و پیشرفته پیدا کردند. به همین دلیل در دهههای 60 و 70 میلادی شمار مهاجرانی که به سه کشور پیشرفته یعنی آمریکا، کانادا و بریتانیا رفتند، افزایش یافت.
همین شد که این کشورها به نیروهای روشنفکر مهاجر نیاز پیدا کردند ودر دهه 80 میلادی، استرالیا به این رقابت بینالمللی برای جذب ژنهای برتر جوامع دیگر پیوست. در واقع کشورهای به لحاظ اقتصادی توسعهیافته و جوامعی که بر پایه دانش جهانی شکل گرفتهاند، برای برطرف کردن نیازهای خود برای سرمایه انسانی وارد این میدان رقابت میشوند.
چه چیزی بلندپروازی جوامع پیشرفته را میسر میکند؟خاصیت خودشیفتگی و کمالگرایی نهادینه در وجود انسان. چه کسی ضرر میکند؟ جهان در حال توسعه که بین حوزه آکادمیک و دولتی خود با مشکل سیاستگذاری مواجه است.
به کجا چنین شتابان؟
دلیل پیدایش فرار مغزها در جوامع مختلف بسته به موقعیت جغرافیایی کشورها از هم متفاوت است، اما بهطور کلی مغزهای یک جامعه را عواملی مثل استاندارد پایین زندگی، فقدان شرایط کاری مناسب، دستمزد پایین، تبعیض در استخدام و ارتقای نیرو، ناآرامیهای اجتماعی، ناپایداری اقتصادی، جنگ، نبود امکانات تحقیقاتی، فقدان آزادی و سیستم آموزشی مناسب از کشورها فراری میدهد.
روشنفکرهای جوامع مختلف از سوی دیگر اگر با شرایط اقتصادی، اجتماعی چالشبرانگیز (فقر، بیکاری، جرم و فساد) مواجه باشند، وطن خود را ترک میکنند. در واقع این دسته از جوامع به کشوری نیاز دارند که از سطح آکادمیک بالاتری نسبت به خانه برخوردار باشد و در نهایت بتواند نیازهای آکادمیک آنها و بعدها فرزندانشان را برآورده کند.
یک جمعیت دانشجو هم در این میان از کشورهای در حال توسعه در جوامع توسعهیافته پراکنده میشوند و به دلایل مشابه هرگز برنمیگردند. بهعنوان مثال هند یکی از بیشترین آمار فرار مغزها را در دنیا دارد و براساس تحقیقی گسترده در سال 2004 روی خانوادههایی که عضو یا اعضای خود را به همین دلیل از دست داده بودند، نزدیک به 40درصد جامعه مهاجر دبیرستان را پشت سرگذاشته بودند. اینجا دلیل مهاجرت این است که کشور مبدا که با بحران فقر و تراکم روبهرو است، تا حد زیادی توانایی مدیریت منابع مالی و انسانی را برای سیستم آموزشی خود ندارد.
سرزمین موعود برای دانشجویان فقرزده هندی و تمام انسانهایی که میل به پرواز دارند، جایی است که استاندارد زندگی در آن بالا باشد؛ فرصتهای شغلی با دستمزد و درآمد مناسبت و ترجیحا بالاتر داشته باشد؛ بستر آکادمیک آن، زمینه را برای تحقیقات پیشرفته در دنیای مدرن امروز فراهم کند و آزادتر باشد.
پدیده فرار مغزها عواقب منفی زیادی برای مناطق فقیری مثل آفریقا با خود به همراه دارد. به گزارش سازمان جهانی مهاجرت، از سال 1990 آفریقا سالانه 20 هزار نیروی متخصص خود را از دست میدهد؛ اتیوپی در دهه 80 میلادی 75 درصد از نیروی کار خود را از دست داد و نزدیک به 2میلیون نفر از مردم نیجریه تنها در ایالات متحده زندگی میکنند. کنیا هم همین میزان جمعیت مهاجر را در خارج از مرزهای خودش دارد.
کاملا مشخص است که کشورهای ثروتمند و توسعهیافته با جاری شدن سیل نیروی انسانی به جوامع خود، ثروتمندتر و پیشرفتهتر میشوند. بهعنوان مثال آفریقا ژنهای برترش را به خاطر نیاز به توسعه تجاری و صنعتی از دست میدهد و به دلیل از دست دادن نیروی انسانی ماهرش است که در سطح اقتصاد جهانی به حاشیه رانده شده است. تورم، افزایش نرخ بیکاری، فساد، طبقه متوسط آشفته، فقر و بیماریهای اپیدمیک تنها بخشی از ضررهایی است که خروج نیروی انسانی از یک کشور میتواند با خود به همراه داشته باشد.
تصویر کنایی مهاجرت جهانی در دنیای امروز از نگاه مایکل تودارو، اقتصاددان آمریکایی این است که بسیاری از کسانی که بهصورت قانونی از کشورهای فقیر یا در حال توسعه به کشورهای ثروتمند یا توسعهیافته مهاجرت میکنند، در واقع جمعیتی هستند که کشورهای جهان سوم اصلا نباید از دستشان بدهند.
از دست دادن این نیرو مساوی است با آسیبهای مهلک در بخشهای مختلف یک جامعه. تودارو میگوید: از آنجا که بخش زیادی از این جمعیت مهاجر، مهاجرت دائمی را انتخاب میکنند، کشورهای مبدا نه تنها نیروی ارزشمند انسانی خود را از دست میدهند، بلکه با موانعی جدی برای رشد و توسعه اقتصادی در آینده مواجه خواهند شد.