ملاک اختصاص دادن اجرا به افراد براساس دوستی، رفاقت و چهره بودن است. مدت زیادی است که به سراغ فعالیتهای جدی در حوزه تئاتر نرفتهام، مهمترین علت کار نکردنم در تئاتر کمبود سالن و انبوه متقاضی است که باعث میشود کسانی مثل من که خیلی حوصله دوندگی ندارند از اجرای کار جدید پشیمان شوند. از سال قبل به سالن مرکز هنرهای نمایشی و به دیگر سالنها پیشنهاد کار دادم، اما جواب دادند اجراهایمان زیاد است.
مهم این است که امروز مدیران سالنهای دولتی، نیمهدولتی و خصوصی به این نمیاندیشند که تصمیمهایی که میگیرند و اجراهایی که در سالنهایشان انجام میشود چقدر میتواند به تئاتر فعلی ما کمک کند؟ اساسا ملاک اختصاص دادن اجراها به افراد عوض شده است و بیشتر براساس دوستیها، چهرهها و رفاقتها صورت میگیرد و این واقعا دردناک است.
امروز دوستانی که در حوزه ادبیات نمایشی کار میکنند میتوانند تجربه جدیدی را به تجربههای تئاتری کشور اضافه کنند و میتوانند از نظر جریان هنری به تئاتر کمک کنند، اما اصلا این ملاکها برای مدیران مدنظر نیست.
من فردی هستم که از پایان سال 90 تا الان هیچ درآمدی از تئاتر نداشتهام. مطمئنا دور افتادن از تجربههای جدید به روند کاری هنرمند لطمه میزند. مدیران بهرغم اینکه میگویند به دنبال کار تازه هستند، اما میبینیم که دوباره کارهای سالهای قبل در حال اجراست و هیچکس پاسخگوی شرایط فعلی نیست. من صحبتم با مدیران دولتی نیست، چرا که تکلیف مدیران دولتی مشخص است، آنها نمیخواهند به تئاتر کمک کنند. میخواهند تئاتر را به خود تئاتریها بسپارند، اما اینگونه سپردن غلط است، چون نیاز به بسترسازی دارد.
خود تئاتریها باید به فکر بهبود شرایط تئاتر باشند و نقش دولت همان نظارتی بماند. تئاتر مثل فوتبال است، چون نتیجه کار یعنی آنچه هست، روی صحنه مشخص است. برای همین کارنامه همه معلوم است و چیز مخفی وجود ندارد.
بنابراین میشود با توجه به همین داشتههای فعلی برنامهریزی حداقلی را برای تئاتر انجام داد و از تجربههایی که در جاهای دیگر وجود دارد استفاده کرد، اما اینکه ما نمیخواهیم تئاترمان را بررسی کنیم بحث دیگری است. ما دوست داریم کار کنیم اما شرایط برای کار کردن ما وجود ندارد.