بعد از اتمام تعطیلات، هفتههای کاری سال جدید آغاز شده است. همان روزها و هفتههایی که در انتظارش بوده و نقشههای زیادی برای آنها کشیده بودید، همان روزهایی که قرار بود بعد از آن در روند زندگیتان بهتر و مفیدتر عمل کنید، موقعیت شغلی و اجتماعیتان را بهبود بخشید، ورزش کنید، زبان دوم را فرابگیرید، کتابهای جدید را مطالعه کنید، مهارتهای تازه در خصوص حوزه کاریتان بیاموزید، با اعضای خانواده و کارکنان خود منطقیتر و مهربانتر رفتار کنید، به خاطر نعمتهای بیکران خداوند بیش از آنچه تاکنون شاکر بودهاید شکرگزار باشید و دهها و شاید صدها خواسته و آرزو ریز و درشت دیگر که همه اینها نویددهنده این است که فردی متفاوتتر ازآنچه در سال گذشته بودهاید، باشید.
شاید همه اینها از ویژگیهای خاص آغاز روز، هفته و ماه اول هر سال جدیدی است که وارد آن میشوید ولی با نگاهی به سالهای گذشته درمییابید که کمتر از آنچه همیشه انتظار داشتید به آرمانهایتان نزدیک شدهاید و آنها را دست نیافتنیتر مییابید. به راستی چرا؟
در پاسخ میتوان اینگونه ارزیابی کرد که بزرگترین مانع برای دستیابی به آرزوها و آرمانها همانا عدم برنامهریزی، هدفگذاری و زمانبندی مناسب است که شاید هیچگاه بهطور جد، به آنها توجه خاصی مبذول نداشتهاید؛ هدفهایی که انسانها معمولا آنها را بهصورت عددی در ذهن خود ترسیم میکنند مثلا در مورد تعداد مشتریان، میزان فروش و تولید، میزان سود حاصل از فعالیتها و در نتیجه پیشرفت، ارتقا و افزایش درآمد سالانه مجموعه و... بنابراین در این میان اگردر مسیر صحیح گام برندارید و به آنها جامه عمل نپوشانید، هیچگاه به مقصد معلوم نخواهید رسید. حال برای دستیابی واقعی به اهداف در سال جدید چه باید کرد؟ به لحاظ علمی و تجربی برای رسیدن به اهداف خود، ابتدا باید سه عنصر اساسی را مدنظر قرار دهید:
1- باید بدانید در چه زمینههایی میخواهید پیشرفت کنید؟
2- انتظار دارید چگونه پلههای موفقیت را یکی پس از دیگری طی کنید؟
3- چه مدت زمانی را برای رسیدن به موفقیت در اهدافتان در نظر گرفتهاید؟
در این راستا بهترین ابزار برای رسیدن به هدفها، کسب آگاهی است که در پناه آن درمییابید که مقصد واقعیتان کجاست و چگونه قادر خواهید بود تمام حواس را به روی هدف و آرمانهای خود متمرکز کنید، مثلا زمانی که برای عزیمت و مسافرت به نقطهای دیگر بلیت هواپیما تهیه میکنید حتما در آن لحظه به موارد زیر میاندیشید:
- نقطه شروع یا مبداء
- مقصد
- سطح و کیفیت مسافرت
- ارزیابی هزینهها
- زمان شروع
- زمان خاتمه
- بازگشت به مبداء و شروع مجدد
خداحافظی با اهداف مبهم
بنابراین به تجربه اثبات شده زمانی که از مدیران پرسش میشود بزرگترین هدفتان در سال جدید چیست؟ همواره پاسخهای مبهم و کلی ارائه میکنند، از جمله: «من میخواهم در حوزه تخصصی خود جزء بهترینها و موفقترینها باشم»، «شرایط ایدهآلی در شرکت خود حاکم کنم»، «بیشترین میزان فروش و سهم بازار را از آن مجموعه خود کنم» و... ولی آیا میدانید همه اینها از جنس آرزوها محسوب میشوند نه اهداف؟ چرا که اهداف با ابزار کمی، کیفی و واضح تعریف میشوند و به عقیده نگارنده برای رسیدن به آن باید 15 گام اساسی طی شود تا اهدافتان در پایان زمان مقرر به منصه ظهور برسد:
1- معلوم و معین باشند و به صورت رقم، عدد و همچنین قابل دسترس به لحاظ کیفی طراحی شوند، نه کلی و نامعلوم.
2- قابل اندازهگیری باشند.
3- قابل دستیابی باشند.
4- واقعبینانه طراحی شوند، نه مبهم و نامشخص
5- زمان شروع و خاتمه مشخصی داشته باشند.
6- در همه حوزهها بهصورت متعادل طرحریزی شوند. مثلا تعادل بین کار و زندگی شما را حفظ کرده و توجه بیش از حد به یکی از آنها موجب بهم ریختگی در فرآیند دیگری نشود.
7- با توجه به متغیر بودن و بیثباتی شرایط بازار، اهداف تبیین شده آمادگی هرگونه تغییر و به روز شدن را داشته باشند.
8- برای دستیابی به اهداف، یادگیری علوم جدید مرتبط با حرفه خود، جزء لاینفک آن است. از جمله بهکارگیری علوم نرمافزار، سختافزار و حتی مهارتهای کلامی در خصوص روابط اجتماعی و مذاکرات و هر آنچه تا این لحظه یا انجام ندادهاید یا از انجام دادن آنها طفره رفتهاید. باور کنید تلاش در این راستا پیشرفت چشمگیر در حوزه شغلی، درآمدی و اجتماعی را برایتان به ارمغان خواهد آورد.
9- تغییر عادت در امور معمول زندگی جهت تسریع و نظم درکارهای مرتبط. مثلا همین که عادت کنید روزانه چندصفحه کتاب یا روزنامه مطالعه کنید یا صبحها نیم ساعت زودتر از خواب برخواسته و شبها یک ساعت زودتر به رختخواب بروید. عادت به اینکه از موبایل و برنامههای متعدد آن و شبکههای اجتماعی خارج از حوزه تخصصی خود کمتر استفاده کنید. جهت افزایش روحیه خود و انجام امور محوله شغلی و خانوادگی، در هفته وقت بیشتری را با خانواده سپری کنید.
نسبت به کارکنان، رقبا و بازار هدف خود با دید واقع بینانهتری برخورد کنید. چرا که برنامهریزی در موضوع عادتها، همیشه سادهتر از موضوع مهارتها است و آن هم به این دلیل که مسئولیت آنها بر عهده خودتان است. پس بپذیرید اگر تاکنون طی این سالها از اهدافتان عقب ماندهاید برای نرسیدن و عملی نشدنشان، استادانه خالق بهانههای زیادی بودهاید.
10- تغییر در نگرشها بهعنوان یک عامل مهم روحی و روانی. بهدلیل اینکه عنصر نگرش در درون انسان نهادینه شده و تغییر در آن موجب نزدیک شدن هرچه سریعتر به قلههای موفقیت میشود. به همین دلیل هم برخی افراد، شرکتها و کشورها همیشه از سایرین موفقتر عمل میکنند و بر خلاف باور عمومی این یک راز مهم نیست، چرا که آنها آموختهاند همواره باید روی با ارزشترین عامل تولید خود یعنی نیروی انسانی سرمایهگذاری کنند و لحظه به لحظه در جهت افزایش کیفی آنها از هیچ کوششی دریغ نورزند.
یعنی به نوعی دستیابی وتربیت نیروی انسانی کاملا کیفی و موثر(Total Quality People). توجه داشته باشید سه عامل مهمی که موجب تغییرنگرش، رشد و توسعه در افراد میشوند، شامل: محیط، تجربه و تعلیم و تربیت است.
11- ارزیابی و در صورت لزوم تغییر در فرآیند کار پس از شناسایی و بررسی عوامل بازدارنده. به طور مثال، تغییر در ابزار، افکار، افراد و همه آن چیزی که تاکنون مانع دستیابی به اهدافتان شده است.
12- جایگزینی سریع الگوهای جدید به جای الگوهای ناکارآمد قدیمی که دیگر کارایی خود را در بازارهای کنونی از دست دادهاند.
13- یادگیری و بهکارگیری تکنولوژی و ابزارهای جدید و در نهایت خلق و اجرای ایدههای نوین در فرآیند تولید برای سرعت بخشیدن در امور و سبقت گرفتن از رقبا در کمترین زمان ممکن.
14- تقویت عزت نفس، ایمان و باور خود و سایر کارکنان. چرا که عزت نفس شامل راه و روشی است که انسانها درباره خود احساس میکنند و هرگاه فردی احساس خوبی از خود داشته باشد، موجب میشود عملکرد وی به لحاظ کمی و کیفی به طور شگفت انگیزی ارتقا یابد و گسترش روابط شغلی، خانوادگی و اجتماعی را در پی خواهد داشت.
15- ثبات قدم، جدیت و پشتکار در راه رسیدن به اهداف و بیتوجهی به عناصر منفی درونی و بیرونی؛ عواملی همچون ترس از شکست در طول مسیر، تغییرات بازار، استدلالهای بیپایه و اساس اطرافیان و لحظه شماری آنان برای شکست طرح و برنامههایتان، تعهد بیش از حد خود به مشتریان و...
بهتر است بدانید همواره در سطح حرفهای، توانایی و موفقیت واقعی شما براساس موانعی که قادر بودهاید بر آنها غلبه کنید تا به اهدافتان نزدیک شوید، سنجیده و ارزیابی میشوند، نه به وسیله موقعیتهای موجود. افراد موفق و پیروز علاوه بر اینکه همواره با خود رقابت میکنند، رکوردهای قبلی خویش را نیز پیدرپی میشکنند تا هیچگاه از سرعتشان در راه رسیدن به موفقیتها کاسته نشود. به قول تام واتسون «قصه هر موفقیتی داستان یک شکست بزرگ را در خود دارد و اگر میخواهید با موفقیت به اهدافتان برسید، بهطور قطع شکستهایتان به دو برابر افزایش خواهد یافت.»
فراموش نکنید در دنیای کار و کسب امروز دو گروه افراد هیچ وقت به اهدافشان نمیرسند: اول، آنهایی که کاری را انجام میدهند، بدون اینکه فکر کنند و دوم، آنهایی که فکر میکنند ولی هیچگاه در جهت رسیدن به اهدافشان کاری را انجام نمیدهند و دست به انتخابی نمیزنند، چرا که انتخابها، پیامدهای خود را دارند. زمانی که هدفی را انتخاب میکنید دیگر این انتخابها هستند که شما را تحت کنترل خود میگیرند مثلا در دریای متلاطم هیچگاه نخواهید توانست مسیر باد را تغییر دهید و تنها کاری که از عهده شما برمیآید این است که جهت بادبانها را تغییر دهید.
در روند مدیریت، چیزی که سرنوشت شما را در راه رسیدن به اهداف شغلی رقم میزند انتخاب و اختیاراتتان است نه موقعیتتان. در پایان ذکر این داستان واقعی خارج از لطف نیست که شخصی به پاسکال فیلسوف مشهور فرانسوی گفت: «اگر من مغز شما را داشتم بهترین فرد میشدم.» و او پاسخ داد:«اگر شما سعی کنید بهترین فرد بشوید، مغز مرا خواهید داشت.»
ارتباط با نگارنده: Dr. HBehboudi@yahoo. com
دکترای مدیریت حرفهای کسبوکار