اگر تابهحال فکر میکردید گروهی از آدمهای باهوش هستند که واقعا اقتصاد را میفهمند و برعکس، شما برای سردرآوردن از آن زیادی خنگ هستید، حالا وقتش رسیده که از اشتباه درآمده و به حقیقت پی ببرید.با وجود ژستهای متفکرانهای که برخی از بهترین متفکران اقتصادی جلوی دوربینها میگیرند_ از کارکنان بانک مرکزی گرفته تا رهبران کسبوکاری و محققان اقتصادی _ این متفکران برای بازگرداندن قطار از ریل خارج شده اقتصاد جهانی به مسیر اصلی، خود را سردرگم و بیهدف مییابند. این البته بهمعنای مایوس شدن ما نیست، اما نباید چندان از پایان قریبالوقوع آشفتگی حال حاضر اقتصاد جهان اطمینان داشته باشیم.
همانطورکه ژاپن گامهای مردانهای به سمت نرخ بهره منفی برمیدارد و جهان همچنان به استفاده از نیروی کار و سرمایهاش در راه تولید نفت خام بیش از نیاز جهانی ادامه میدهد، منصفانه است که فکر کنیم این مشکلی است که باید خودش بهمرور حل شود. یونان، ایتالیا، چین، روسیه، آفریقای جنوبی و حتی فنلاند در حال دست و پنجه نرم کردن با مشکلات هستند. با وجود کاهش بیکاری، خیلیها ترس از این دارند که آمریکا دوباره به دوران بحران اقتصادی بازگردد.
اقتصاد جهان، اقتصاددان باهوش میخواهد
شاید فکر کنید که برخی اقتصاددانهای باهوش با راهحلهای خوب باید به میدان بیایند و تلاطم بازارهای مالی را آرام کنند. بهعنوان کسی که اقتصاد را صرفا برای پرکردن اوقات فراغت دنبال کرده و دربارهاش مطالعه میکنم، میتوانم بگویم راهحلهای بسیاری برای بهبود این اوضاع وجود دارد. منتها سختی کار آنجاست که نمیشود بهسادگی تشخیص داد که کدام راهکار درعمل بهکارمیآید.
هفته گذشته مطلبی به قلم مارتین وولف در فایننشیال تایمز با عنوان «چرا باید نسبت به آمادگی برای بحران بعدی آگاه باشیم؟» خواندم. این مقاله در نوع خود ارزشمند بود اما شاید ارزشمندتر از آن نظرات تاملبرانگیزی بود که در پای آن نوشته شده بود. وولف چند راهکار را برای مقابله بریتانیا با بحران و رکود پیشنهاد داده بود، اما نسخههای پیچیده شده بهدست آقای وولف محترم درهرجایی میتواند استفاده شود.
رکود پاککننده
یکی از راهکارها این بود که به اقتصاد اجازه داده شود اول درهم شکسته و بعد خودش را بسازد. وولف نام این روند را رکود پاککننده گذاشته است. وولف خودش همچندان علاقهای به این پیشنهاد ندارد. حتی بهنظرم میرسد که دیگر راهکارهای ارائه شده از سوی وولف هم چندان موردپسندش نباشند. همچنین روندی که اکنون بانکهای مرکزی و دولتهای کشورهای مختلف پیش گرفتهاند، همگی تلاشهای جسته گریختهای برای دور شدن از درهمشکستن اقتصاد است.
سایر پیشنهادها شامل کاهش بیشتر شاخصهای کمی و نرخ بهره منفی میشوند. کاهش بیشتر شاخصهای کمی بانکهای مرکزی را بیشتر غرق در سیل اداره اقتصاد با افزایش نقدینگی میکند. همچنین نرخ رشد منفی آخرین راهکار ژاپن در اوج ناامیدی و پس از شکست بقیه تلاشها برای نجات اقتصادش است.
آخرین پیشنهاد وولف «بالگرد پول» است. ایده این است که بهجای اینکه پولها را دو دستی به بانکها تقدیم کنیم و آنها بتوانند این پولها را ارزان دراختیار کسانی بگذارند که توان بازپرداخت دارند، درست مانند روندی که کاهش بیشتر شاخصهای کیفی و نرخ بهره منفی دنبال میکند، دولتها بتوانند پول نقد را به صلاحدید خود در اختیار هر کس که دلشان خواست بگذارند.
قطعا هرچه یک نفر فقیرتر باشد، انعطاف بیشتری برای خرج کردن پول برای رفع نیازهایش، در زمانی بسیار کوتاه دارد. این کار بهسادگی اقتصاد را تحریک میکند. وقتهایی هم هست که استراتژی بالگرد پول به یک آبباریکه محدود میشود که درآمد پایه را تأمین کند یا برنامهریزی درآمد سالانه را؛ در حدی که اطمینان حاصل شود که هر فرد پول کافی برای اجاره و غذا دارد. جالب توجه آنجاست که وولف میگوید، برنامه بالگرد پول، استراتژی مطلوبی است، حال آنکه خودش در ادامه تصریح میکند این استراتژی ممکن است از سوی بانک مرکزی بهعنوان بخشی از سیاست پولی کنترل شود.
نبود یک توافق شفاف
همانطور که بسیاری از نظردهندگان پای نوشته آقای وولف گفتند، هیچ سند قطعی وجود ندارد که نشان دهد تحریک پولی، که یکی از روشهای آن نرخ بهره منفی است، اثر مثبتی روی اقتصاد بگذارد. ما با وجود همه این روشهای پیشنهادشده غرق در این وضعیت شدهایم و روز به روز شاهد نابرابریهای بیشتری هستیم.
تاوقتیکه اقتصاد جهانی پریشان و سردرگم به نظر رسد، دولتها و بانکهای مرکزی ترجیح میدهند که یا مشکل را از سر باز کنند یا تصمیم مهمی برپایه ادامه همان روند بگیرند. در نهایت تنها کاری که آنها در این شرایط انجام میدهند دعا برای رخ دادن معجزه یا درمان بهخودی خود مشکل است.