هر روز شکاف بین ما و جوامع توسعهیافته بیشتر میشود. سطح کیفیت و امکانات زندگی در جامعه ما با سطح و کیفیت زندگی در جوامع توسعهیافته تفاوت بسیاری دارد.
بنابراین از این منظر به هیچوجه قابل قیاس با جوامع توسعهیافته نیستیم. با روندی که جامعه ما پیش گرفته است این شکاف و تفاوت هر روز بیشتر میشود.
در حال حاضر با حقوق استادی و معلمی نمیتوان زندگی کرد. وضعیت در حوزه انتشار هم به همین شکل و کمی بدتر است. بهعنوان کسی که سالیان زیادی را به امر تدریس چه در دانشگاه و چه خارج از آن پرداخته، باید عنوان کنم که در گذشته شرایط زندگی خیلی بهتر بود. با حقوق یک استاد دانشگاه میشد یک زندگی را اداره کرد، اما حالا درآمد یک استاد دانشگاه فقط معادل کرایه خانهاش است.
وقتی که حقالتالیف یک کتاب که چاپ سوم خود را پشت سر گذاشته تنها 750هزار تومان است و در حالی که تیراژ آن در نهایت 500 عدد بوده، میتوان گفت وضعیت وحشتناکی است. اینگونه است که حوزه کتاب در این روزگار دچار رکود شده است.
من بهعنوان مولف حدود سه سال برای نگارش چنین کتابی زمان صرف کردهام و حقوقی برابر با زحمت خود دریافت نکردهام، همین موجب نابسامانی و ناهماهنگی در بخش کتاب میشود.
برای بهبود این امور به نظر میرسد باید بیشتر از برنامهریزی به فکر یافتن موقعیت و راه خود در جهان بود. مسئله فراتر از مشکلات صنفی و برنامهریزیهای کسبوکار است.
ما نتوانستهایم هنوز فاصله خودمان با جهان را کاهش دهیم. با ادامه این روند، ما هر روز شأن خود را در جهان از دست میدهیم و ارزش پول ما کاهش پیدا میکند. شاعر میفرماید: «خانه از پاىبست ویران است، خواجه در بند نقش ایوان است» باید به طی طریقی که در سالیان گذشته داشتهایم نگاهی دوباره داشته باشیم و درباره مختصات جهان فعلی بیشتر فکر کنیم.