تردیدی وجود ندارد که وضعیت زندگی افراد ساکن در شهرها و روستاها تفاوت هایی با هم دارد؛ تفاوت هایی که بخشی از آن به وضعیت درآمدها و بخشی دیگر به وضعیت امکانات در دسترس ساکنان این دو بستگی دارد. با این وجود آیا منصفانه است که ساکنان شهر یا روستاها از بعضی جهات زندگی ایده آل تری داشته باشند یا براساس مقایسه وضعیت شهرها و روستاها حرکت صحیحی است؟
منصفانه ترین پاسخ این است که مقایسه دو منطقه با شرایط متفاوت چندان صحیح نیست، اما نمی توان این موضوع را انکار کرد که شهرها و روستاها شهروندانی دارند و این شهروندان نیز انتظاراتی را از دولت ها طلب می کنند. بر همین اساس است که برقراری توازن بین امکانات شهر و روستا و ایجاد شرایط ایده آل برای هردو گروه حائز اهمیت به سزایی است.
انگلستان
نگاهی به وضعیت درآمد و آمارهای مرتبط با وضعیت زندگی افراد ساکن انگلستان نشان می دهد، اغلب شهروندانی که سطح درآمد بالاتری دارند ساکن شهرهای مهمی مثل لندن و منچستر هستند. از سوی دیگر ساکنان حومه لندن و روستاهای دورتر نیز چندان ناراضی به نظر نمی رسند. حقیقت این است که اغلب ساکنان شهرهای بزرگ انگلستان را افرادی تشکیل می دهند که درآمدهایی بالاتر از سطح متوسط دارند؛ افرادی که با توجه به محل جغرافیایی مشاغل خود، چاره جز سکنی گزیدن در شهرهای بزرگ ندارند.
اما ساکنان حومه و مناطق روستایی نیز ناچار به پرداخت هزینه های سنگین شهری نیستند و درآمدهای خود را به طوری نسبتا پایاپای صرف هزینه های زندگی ساده خود می کنند. تا این جای کار، همه چیز منطقی به نظر می رسد، اما نکته جالب اینجاست که بسیاری از شاغلان لندنی، ساکنان لندنی نیستند. اما این عبارت به چه معناست؟
افراد پرشماری وجود دارند که باهدف کاهش هزینه های زندگی، صرفه جویی و پس انداز، برای زندگی به حومه شهر و مناطقی مراجعه کرده اند که میزان کمتری از اجاره بها و هزینه های خوراک و پوشاک را شامل شود.
این مسئله بیش از هر قشر، بین کارگران رایج است، اما براساس آمارهای رسمی دولت انگلستان، برای جابه جایی روزانه صدها نفر از محل زندگی خارج شهر به محل کارشان در شهرهای بزرگ سالانه حجم زیادی از گازهای گلخانه ای، دی اکسیدکربن و... در هوا منتشر شده و افزون بر این هزینه های جابه جایی معتنابهی نیز صرف می شود.
نکته جالب تر در خصوص تنوع زیستی افراد در انگلستان تراکم جمعیت است. درواقع در شرایطی که 60درصد از جمعیت افراد این کشور در مناطق روستایی و حومه شهرها ساکن هستند، اما بیش از یک سوم درآمدهای اقتصادی این کشور در بخش های مرکزی و غیر روستایی مبادله می شود. بر همین اساس است که اقشار مختلف جامعه با تخصص های گوناگون تمایل دارند به فعالیت در مراکز مهم شهری بپردازند.
کانادا
کانادا از جمله کشورهایی است که پژوهش های پرتعدادی در خصوص میزان درآمد و سطح معیشت افراد ساکن در شهرها و روستاها انجام داده است. به طور سنتی، اغلب این پژوهش ها بر میزان درآمد کارگرانی متمرکز است که تخصصی مشابه، اما وضعیت درآمدی متفاوت دارند. نتایج این مطالعات سمت و سویی مشابه دارد؛ میزان درآمد افراد رابطه ای مستقیم به نزدیک بودن محل کار آنان با مراکز شهری مهم دارد.
به بیانی روشن تر، هر اندازه افراد به لحاظ جغرافیایی به مرکز و شهرهای بزرگ نزدیک تر باشند، از سطح درآمد بالاتری برخوردارند. تا حدی که گاهی نرخ تفاوت بین مناطق شهری و روستایی تا 33درصد بالا می رود، اما موضوعی که طی سال های اخیر مورد توجه کانون های اقتصادی و کارشناسان کانادایی قرار گرفته، مسئله تراکم اقتصاد است.
درواقع با توجه به هم پوشانی نرخ اشتغال شهری و تمرکز فعالیت های اقتصادی عمده در نقاط تجاری و شناخته شده، سوالی جدی مطرح می شود «آیا افزایش سطح درآمد در شهرهای بزرگ در درازمدت، منجر به آسیب پذیرتر شدن جوامع روستایی و فاصله گرفتن این جوامع از بازدهی اقتصادی پویا نخواهد شد؟»
به نظر می رسد دولت کانادا طی یک دهه گذشته، تلاش هایی جدی و ملموس را برای از میان برداشتن چنین مسئله ای آغاز کرده است. برگزاری دوره های آموزشی متناسب با نیازهای روستایی، بهره برداری از ظرفیت های روستایی و ایجاد فرصت های شغلی برابر برای حفظ جمعیت بومی مناطق کمتر مورد توجه و برقراری موازنه اقتصادی بین هزینه های زندگی و درآمد، از مواردی مهم هستند که در سایه قانونگذاری صحیح میسر شده اند.
اما موفقیت کانادا در جهت دهی درست به بومی سازی درآمدها، تا حد زیادی مرهون زیرساخت هایی است که از سال 2006 به طور جدی مورد توجه سیاست گذاران قرار گرفت. برای مثال تمرکز بر تولید گیاهان دارویی بومی در بخش هایی از جنوب کانادا و جذب نیروهای متخصص بومی، نه تنها در ایجاد اشتغال منطقه ای موثر واقع شد، بلکه نرخ درآمدهای شاغلان منطقه را تحت تاثیر قرار داد.
از سوی دیگر، توجه به جغرافیای انسانی مناطق مختلف و برنامه ریزی دقیق برای تحصیل و اشتغال این افراد، به کاهش بخش بزرگی از مهاجرت های اجباری منجر شد.