می گویند ایرانیان حافظه تاریخی ندارند و این فراموشی تاریخی تا به اندازهای است که برخی از اقتصاددانان نظیر محمد علی همایون کاتوزیان به جامعه ایران، لقب «جامعه کوتاه مدت» داده اند. مصداق های این گزاره در تاریخ معاصر ایران بی شمار است و از آنجا که اقتصاد ارتباط مستقیمی با معیشت مردم دارد، بارها به چشم خود دیده ایم که چگونه سیاست گذار اقتصادی در این سال ها از یک سوراخ چندین بار گزیده شده است. انباشت چالش های اقتصادی و چرخه مداوم تکرار آنها در سال های گذشته، این سوال را مطرح می کند که چرا سیاست گذاری اقتصادی در ایران راه به جایی نمیبرد؟ چرا مسائل در اقتصاد ایران حل و فصل نمی شوند؟ چرا حل چالش ها با روش «آزمون و خطا» چندوقتی است که به «آزمون خطا» تبدیل شده است و در یک کلام، چرا سیاست های اقتصادی در کشور به هدف اصابت نمی کنند؟
نگاهی به تجربیات جهانی نشان می دهد که گاهی خطای سیاست گذار در شناسایی و درک بحران باعث انتخاب رویکردهایی شده است که نه تنها به مهار بحران کمکی نمی کند، بلکه به تشدید ابعاد بحران نیز دامن میزند؛ کما اینکه از سیاست های فدرال رزرو و وزارت خزانه داری آمریکا در اتخاذ سیاست های انقباضی در آستانه رکود بزرگ، به عنوان اشتباه فاحش سیاست گذار اقتصادی در تشخیص بحران و مقابله با آن یاد شده است. در اقتصاد ایران نیز استفاده اشتباه از جعبه ابزار سیاست گذاری باعث ماندگاری چاش ها شده است؛ چنانکه به جای بهره گیری از نرخ ارز در سیاست های تجاری، گاهی از این ابزار برای کنترل نرخ تورم استفاده شده است و یا به جای بهره گیری از سیاست های پولی برای کنترل نرخ تورم، این سیاست ها در جهت ایجاد اشتغال، رونق اقتصادی و پوشش کسری بودجه به کار رفته است.
خطاهای سیاست گذاری تکرار می شوند
«از رنجی که می بریم»، نام مجموعه داستانی از جلال آل احمد است. جلال در این کتاب، از رنج هایی سخن می گوید که انسان ایرانی در قریب به بیش از نیم قرن پیش از تحمیق استبدادزدگی و نابسامانی سیاسی به دوش می کشید. داستان های آل احمد به شدت متأثر از زمینه های سیاسی و اجتماعی است و بدیهی است که حالا آن رنج ها، جای خود را به رنج های دیگری داده که در این وانفسای روزگار، جامعه ایرانی به خود می بیند و آشکار و نهان به دوش می کشد؛ رنج درماندگی در سایه سنگین کرونا، خستگی از زخم جگرخراش تحریم ها، کلافگی از قطعی برق در گرمای تابستان و حالا سایه قطعی گاز در سرمای زمستان و خلاصه دشواری معاش زندگی و البته رنج هایی که از تاریخ به ما ارث رسیده است. شاید بیش و پیشتر از هر زمانه دیگری در تاریخ معاصر ایران رنج می بریم. حکما شاید درست گفته اند که «تا رنج نکشی به گنج نمی رسی»، اما واقعیت این است که انسان ایرانی به بلندای 2 هزار و اندی سال عقبه و سیاهه تاریخی و به گواه دست کم یکصد سال تاریخ ملتهب معاصر در جست وجوی قانون و عدالتخانه همچون سیزیف همچنان سنگ محک را تا قله کوه می رساند و هر بار در آستانه رسیدن از دست می دهد. گویا این در تقدیر ماست که در جست وجوی وضعیت بهتر هر بار غلتیده در خون جوانان وطن، به صحنه آزمودن تاریخ برویم.
«تاریخ تکرار می شود»، گزاره ای است که فارغ از مرزهای سیاسی تقریبا در همه فرهنگ ها و جوامع به چشم می خورد. گفته ای معروف که بارها و بارها با سبکها و ویراستهای مختلف روایت شده و چه در فرهنگ عامه و چه در نظریات جامعه شناسی تاریخی بازگو شده است. مشهورترین نمونه آن، گفته معروف کارل مارکس در کتاب «هجدهم برومر لوئی بناپارت» است که می گوید: «هگل در جایی اظهار می کند که تمام وقایع بزرگ و شخصیت های جهان تاریخی دو بار ظاهر می شوند. او فراموش می کند اضافه کند که بار اول به صورت تراژدی، بار دوم به صورت نمایش کمدی».
در ایران اما تکرار دوباره یک اتفاق هم لزوما کمدی نمی شود. شواهد تاریخی نشان می دهد دست کم گرفتن علم اقتصاد در سیاست گذاری اقتصادی طی دهه های گذشته باعث شده تا یک تراژدی بارها و بارها در قامت کژفهمی سازوکارهای اقتصادی بروز کند و چرخه رها شدن فنر قیمت ارز چندین مرتبه به جان بازارها بیفتد. البته این تنها روی واضح سکه تورم است. در سال های گذشته سیل نقدینگی نیز بخش های مختلف اقتصاد ایران را در نوردیده و به آسانی توانسته قیمت ارز را به عنوان مهمترین عامل انتظارات تورمی بالا ببرد و این در حالی است که نه هزینه ها برای تعادل با درآمدها کم شده و نه موانع مزاحم افزایش درآمدها از سر راه برداشته شده است. دقیقا به موجب همین عوامل است که در سال های گذشته چرخه های رشد تورمی قیمت در بازار سهام هرچند سال یک بار تکرار شده اند و با فرو بردن سرمایه های خرد به چنگال زیان، از میل به سهامداری بلندمدت بیش از پیش کاسته اند.
از دستور اقتصادی تا اقتصاد دستوری
قیمت گذاری دستوری، مشهورترین نمونه خطای سیاست گذاری در اقتصاد ایران است که مدت هاست به موزه های اقتصادی جهان رفته و دیگر کمتر اقتصاد موفقی از طریق مداخلات دستوری به دنبال کاهش تورم و افزایش رفاه مصرف کننده است، اما دولت ها در ایران بیش از چند دهه است که با روش قیمت گذاری دستوری و سرکوب قیمتی می خواهند بازارها را کنترل کنند و هر بار نیز راه به جایی نمی برند. گویی سیاست گذار اقتصادی همچون شخصیت دن کیشوت در رمان سروانتش می خواهد با شمشیر چوبی – قیمت گذاری دستوری - به جنگ آسیاب های بادی – غول تورم - برود.
در واقع قیمت گذاری دستوری و به طور کلی اقتصاد دستوری، راهبردی است که این روزها بیشتر از هر زمان دیگری در دستور کار قرار گرفته است. هرچند تجربیات ریز و درشت گذشته نشان می دهد که اقتصاد دستوری، نسخه شفابخشی برای اقتصاد ایران نیست، اما این روزها با گذشت بیشتر از یکصد روز از عمر دولت سیزدهم شاهد پررنگ شدن دستورهای اقتصادی و به تعبیر بهتر، اقتصاد دستوری در سطح کلان کشور هستیم. از میانه مردادماه امسال که دولت سید ابراهیم رئیسی روی کار آمد تاکنون فرامین اقتصادی زیادی صادر شده است: به بازارها، به رئیس كل بانك مركزی، به رئیس سازمان برنامه و بودجه، به جهاد سازندگی، به بازار خودرو برای لغو افزایش قیمت خودروهای داخلی، به بانك ها برای تعطیل نكردن واحدهای تولیدی و معرفی ابربدهکاران بانکی، به وزارت نفت برای پیگیری ماجرای هك سامانه سوخت، به وزیر اقتصاد برای پاسخدهی به مردم درخصوص علت افت بازار سرمایه و... اینها تنها بخشی از دستورهایی است که رئیس جمهور در یکصد روز گذشته به ارکان اقتصادی داده است. حال سوال این است که برآیند این همه دستورهای اقتصادی در چند ماه گذشته چه بوده است؟ آیا اقتصاد ایران با راهبرد اقتصاد دستوری به سامان رسیده و مشکلات پایان یافته است؟
پرواضح است که پاسخ این پرسش منفی است، چراکه به اعتقاد کارشناسان، نظام اقتصادی با دستور و فرمان اداره نمی شود و تجربیات دور و نزدیک گذشته نشان می دهد که اقتصاد دستوری و حرف درمانی، راهبرد کارآمدی برای حل چالش های اقتصادی نیست؛ کما اینکه ریشه بسیاری از مشکلات و چالش های تمام نشدنی به همین ویژگی دستوری بودن اقتصاد ایران برمی گردد. بعید به نظر می رسد حافظه تاریخی ما در هیچ یک از دوره های تاریخی با انباشت این همه نابسامانی و چالش مواجه بوده باشد؛ تحریم، موج ششم کرونا، کم آبی، تورم و... به نظر می رسد چاره همه چالش های جامعه ایرانی به اقتصاد باز می گردد. یعنی تا وقتی اقتصاد قائم به ذات خودش نباشد و درگیر سیاست زدگی و وامدار ایدئولوژی باشد، دیوار تا ثریا کج می رود. شاید به تعبیر غادة السمان باید گفت «من اندوهگین نیستم، من اندوهِ جهانم، در سینه ام سرزمینی است که می گرید!»
ارتباط با نویسنده: IvanKaramazof@yahoo.com