1- شهرداری تهران استاد هدر دادن ایدههای خوب، با اجرا و طراحی خیلی ضعیف است و در این کار تبحر خاصی دارد. این مسئله به مولفه همه بیلبوردهای شهرداری بدل شده است. برایش هم فرقی نمیکند که ایده پلاک بهاری باشد، بین خطوط برانید باشد یا نگارخانهای به وسعت یک شهر...
2- خبر این بود: «شهرداری تهران از ۱۵اردیبهشت آثار هنری شامل نگارگری، خوشنویسی، فرش و کتیبهنویسی را روی بیلبوردهای شهری در معرض دید شهروندان قرار خواهد داد. بیش از 1500بیلبورد شهر تهران بهمدت 10روز، میزبان 700 اثر فاخر فرهنگی و هنری خواهد بود تا پایتخت 10روز را بدون تابلوهای تبلیغاتی تجربه كند. شهروندان در این مدت در نگارخانهای به وسعت 636كیلومترمربع زندگی خواهند كرد. در روزهایی كه بسیاری از شهروندان بهدلیل مشغله و كار زیاد مدتهاست سری به نگارخانههای شهر نزدهاند، آثار برجسته هنری از دل نگارخانهها به خیابانهای شهر آمدهاند تا مردم هر چه بیشتر با آثار فرهنگی و هنری فاخر به جا مانده از نیاكانشان آشنا شوند؛ آثاری كه گاه شاید نمونهاش را در هیچ موزهای نتوان دید.»
3- با اجرای این طرح جذاب، شهر رنگ و بوی دیگری گرفت. قطعا نمایش 1500 بیلبورد با هر موضوعی چهره هر شهری را متحول خواهد کرد، آن هم وقتی پای هنر در میان باشد. رسالت هنر تاثیر بر روح و روان انسانهاست. پس بدیهی است این اقدام شهرداری در این ابعاد تاثیر فراوانی داشته است.
4- تاثیر این اقدام و دیده شدنش اما، نه بهخاطر اجرای خوب، که ایجاز قدرت بیلبورد، تعداد بیلبورد به خدمت گرفته شده و ماهیت شگرف شاهکارهای هنری ایرانی و خارجی است. پس مهم است که تشخیص دهیم علت این «حس خوب» چه چیزهایی است. اکران همزمان 1500 بیلبورد با هر موضوعی در هر شهری، آن موضوع را به خبر یک هر شهری تبدیل خواهد کرد.
5- شهرداری اما این همه پتانسیل را به شکل عجیبی به هدر داده است. آزاردهندهترین بخش ماجرا طراحیهای بد و عدم رعایت تناسب در قطع آثار هنری با ابعاد بیلبوردهاست. مخصوصا استفاده از فضای منفی و نوع فونت و سایزش مناسبتی با ابعاد بیلبورد ندارد. یعنی شاهکارهای هنری به بدی و بیسلیقگی به تصویر کشیده شدهاند. بماند غلطهای تایپی و نگارشی و تفاوت رنگ برخی آثار با نمونههای واقعیاش که ناشی از تفاوت کیفیت چاپ آثار است.
6- این کجسلیقگی، در انتخاب زمان اکران این آثار نیز رعایت شده است! همزمانی این اکران با بزرگترین رویداد فرهنگی کشور یعنی نمایشگاه کتاب و گرفتن همه فرصتهای تبلیغات محیطی از این اتفاق بزرگ گویی به گردنکشی هنر در برابر فرهنگ بدل شده و حال و هوای شهری را که میتوانست مملو از پیامهای نمایشگاه کتاب باشد و روح و اتمسفر کتاب در شهر پخش شود، به نمایش آثار شاهکار هنری به شکلی بد تبدیل کرده است.
7- این اقدام اما علامت سوالهای دیگری هم دارد. اگر نمایش قدرت استفاده نشده شهرداری در برابر آژانسهای فروش رسانه محیطی تا عناوین غیررسمی شهر بدون تبلیغ، زیباسازی، دهه بدون تبلیغ و... این برداشت را به وجود میآورد که زشتیهای شهر ناشی از تبلیغات است که اساسا خطای استراتژیک بزرگی است و اتفاقا تبلیغات هر شهر و کشور نمادی از فرهنگ و ابزاری برای حظ بصری جامعه است. یا در این میان هنوز تبلیغات بیشماری از اپراتورهای همراه و قطعات یدکی اصل (با آن طراحی دلهرهآور و استرسزایش) در لابهلای این آثار درحال اکران است.
8- با این وجود شخصا فارغ از ایرادهای بسیار زیاد این طرح، با هر حرکت جسورانه و تجربهگرایانه بهشدت موافقم و در کل موافق انجام چنین طرحهایی بهصورت حساب شده و در شأن جامعه و آثار نمایش داده شدهاش هستم. وقتی قرار است شاهکارهای دنیا را که در موزههای خاص و در شرایط ویژه نگهداری میشوند در چنین سطحی به نمایش بگذاریم، آیین و احترام خاصی لازم است که شأن آثار حفظ شود.
9- نکته جذاب این طرح «شهر بدون تبلیغ» و جلوه دادن تبلیغ بهعنوان عنصری که ذهن مردم را بهجای المانهای روحبخش و فرهنگی- هنری اشغال کرده است، تبلیغ برای نگارخانهها، بازدید از آثار هنری و تقویت فرهنگ رفتن به نگارخانه در مردم با استفاده از همین ابزارهای تبلیغاتی است. حالا اتفاقا همه از جامعه و هنرمندانش تا سیاسیون، محتاج تبلیغاتند، فقط نکته این است که همه این تبلیغات هم میتوانند مطبوع باشند.