هنگامی که پدرم بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت، من تازه سال پنجم دبیرستان را به اتمام رسانده بودم و چون بعد از مرگ پدر کفیل و نانآور خانواده محسوب میشدم، با استفاده از معافی کفالت سربازی و مدرک تحصیلی پنجم دبیرستان به استخدام اداره فرهنگ قم که همان اداره آموزشوپرورش امروزی است، درآمدم و بهعنوان معلم، در دبستان قاضی سعید قم مشغول تدریس شدم. تاریخ استخدام من مهرماه 1328 بود و من در آن زمان 18 سال بیشتر نداشتم اما در همان سن 18 سالگی مسئولیت سنگینی نسبت به زندگی مادر و خواهر و برادر کوچکتر از خودم احساس میکردم.
شاید پذیرش آن مسئولیت سنگین در سن نوجوانی نخستین سنگ بنای مقاومتپذیری من در برابر سیل حوادث و مشکلات بعدی زندگی بود و عزم خود را برای اجرای آن مسئولیت سنگین جزم کرده بودم، به این ترتیب نخستین کار خود را آغاز کردم و حکم اداره فرهنگ را گرفتم، به موجب آن حکم من باید در کلاس چهارم مشغول تدریس میشدم. طبق روش تدریس آن روزگار، هر کلاس یک آموزگار داشت که تدریس همه دروس به جز درس موسیقی به عهده همان معلم بود. از ریاضی و حساب گرفته تا دیکته و انشا و تاریخ و جغرافیا، شاگردان کلاس در طول هفته یک نوبت هم درس موسیقی داشتند که معلم خاص خودش را داشت و به بچهها موسیقی و نتخوانی آموزش میداد.
هر چند قبول دارم سن کودکی بهترین زمان برای آموختن و فراگرفتن همه چیز از جمله موسیقی است اما واقعا نمیتوانم بگویم آموزش موسیقی به بچههای هشت، 9 ساله دبستان در آن دوره که اکثریت بالایی از مردم مملکت در بیسوادی محض به سر میبردند و پدر و مادر اغلب دانشآموزان سواد خواندن و نوشتن نداشتند، تا چه اندازه کاری درست و منطقی بود. البته آن شیوه تحصیل از سالهای دهه 30 به بعد دستخوش دگرگونی شد و با حذف درس موسیقی از تحصیلات دبستان، کودکان و نوجوانان علاقهمند به تحصیل در رشته موسیقی میتوانستند در هنرستانهایی که برای آموزش موسیقی تاسیس شده بود به ادامه تحصیل بپردازند.
نخستین حقوق ماهانه من در آن زمان 64 تومان بود که ماهی 10 تا 12 تومان آن را بابت اجارهخانه میپرداختم. البته از زمان حیات پدرم یک دستگاه کامیون داشتیم که یک راننده روی آن کار میکرد و قسمتی از معاش زندگی ما از همان کامیون تامین میشد. بعد از فوت پدر، وقفه کوتاهی در ادامه تحصیلات دبیرستانی من بهوجود آمد. ناچار شدم بهصورت آزاد در امتحان سال ششم ادبی شرکت کنم. اما با وجود مسئولیت سنگین تدریس در کلاس چهارم دبستان و سرپرستی خانواده موفق به اخذ دیپلم ادبی شدم و در همان سال یعنی در سال 1329 با قبولی در کنکور در رشته حقوق دانشگاه تهران تحصیلات دانشگاهی خود را شروع کردم.
یادم میآید که در آن سال حدود سه، چهار هزارنفر داوطلب در کنکور رشته حقوق شرکت کرده بودند که فقط 60 نفر آنها قبول شدند و من یکی از آن 60 نفری بودم که در کنکور ورودی دانشکده حقوق دانشگاه تهران قبول شدم. یکی از دلایل علاقه من به تحصیل در رشته حقوق روحیه میانجیگری من بود، از همان دوران جوانی برای حل و فصل مشکلات دیگران و رفع اختلافهای موجود میان افراد در خودم احساس توانایی میکردم و خود را شایسته نشستن بر جایگاه داوری و قضاوت میدیدم و برای همین هم برای قبولی در رشته حقوق دانشگاه زیاد درس خوانده و مطالعه کرده بودم.
به هر حال در گذشتههای نه چندان دور، از زمانی که در ایران دانشگاه تاسیس شد، برخلاف امروز، جوانان علاقهمند به تحصیلات دانشگاهی، تلاش میکردند در همان رشتهای که واقعا به آن علاقه و دلبستگی دارند ادامه تحصیل دهند؛ به همین علت کسانی که از دانشگاه فارغالتحصیل میشدند، اغلب در رشته تحصیلی خود متخصص واقعی و صاحبنظر به شمار میرفتند و علاوه بر اینکه میتوانستند گلیم خود را به راحتی از آب بیرون بکشند به مملکت و جامعه نیز خدمت بسیاری میکردند. خصوصا آنکه تحت نظر استادانی بیرون میآمدند که به تمام معنا استاد و دانشمند بودند و نسبت به سرنوشت شاگردان خود و سرنوشت کشور بهشدت در خود احساس مسئولیت میکردند.
* بنیانگذار صنایع غذایی مهرام