1- اساسا مردم ما به نشانهها بیاعتمادند و حق هم دارند. در و دیوار شهر پر است از نشانههایی که برای مردم معنایی ندارد و اگر مردم هم توجه داشته باشند، گاهی دچار دردسرهای جدی میشوند. میزان اهمیت دادن به این مسئله بغرنج در همهجای دنیا ارتباط مستقیم با فرهنگ و شاخصههای شهروندی افراد دارد،
اما در ایران این مسئله ربطی به فرهنگ مردم و نحوه استفاده آنها ندارد و استفادههای سهلانگارانه و طراحیهای بدون توجه بهجزییات این علائم، مردم را نسبت به این علائم بیتفاوت کرده است. اما مشکل این است که این سهلانگاریهای به ظاهر ساده، بازتابهای بدی در جامعه خواهد داشت و مردم این بیاعتمادیشان را به دیگر علائم تسری خواهند داد.
2- بسیاری از چراغهای راهنمایی و رانندگی وقتی هنوز 40-30 ثانیه تا قرمز شدن فاصله دارند ناگهان قرمز میشوند و همین چراغها وقتی برای سبز شدن ثانیه میاندازند، سه ثانیه مانده به سبز شدن 100ثانیه روی سه مکث میکنند. به ابتدا و انتهای خطوط عابر پیاده توجه کنید. بسیاری از آنها از جوی آب شروع میشوند و از وسط گلکاری و باغچه سر در میآورند.
وقتی مدیریت عرضه و زیرساخت آنقدر ضعیف است که صرفا برای دریافت پول خودرو به فروش میرسانند و جایی برای پارکش وجود ندارد، یک علامت پارککردن ممنوع میچسبانند و اشتباهاتشان را با حمل خودروها با جرثقیل پاسخ میدهند و هزاران هزار مورد ریز و درشت دیگر که فارغ از تاوان دادن مردم، نتیجهاش بیاهمیتتر شدن روزبهروز هر نوع نشانه و علامتی است که در صورت عدم وجود مامور و دوربین، اتفاقا رعایت نکردنش در مبارزهای پنهان با همین علائم سهلانگارانه و شاید درغگو، میچسبد. این میشود که مردم که در این خیل بیتفاوتیهای ریز و درشت و عدم توجه به علائم حساب و کتابدار، ناهنجار خوانده میشوند، جریمه میشوند و برچسب بیفرهنگی میخورند.
3- در بازار کار برای طراحی یک لوگو از 5 هزارتومان تا 5 میلیون تومان نرخ متغیر است. حقیقت این است که احتمال کپی از آب درآمدن هر دوشان هم به یک اندازه است. گرافیستها هم در چنین آشفتهبازاری باز هم از شعور و سطح سواد بصری مردم و مخاطبشان مایه میگذارند و مراجعهکنندگان به ارزانفروشان را افرادی فاقد درک و شعور بصری میدانند. بماند که در بسیاری از موارد کیفیت کارهای گران هم تعریف آنچنانی ندارد. بسیارند لوگوهای گران 5 میلیون تومانی کپی یا غیرکپی که فاقد مولفههای مینیمال شده یک خدمت یا یک بنگاه هستند و میتوان آنها را برای هر جایی استفاده کرد. درست مثل همان خطوط عابر انگار از آسمان به زمین افتادهاند و شاید اگر جای دیگری میافتادند بهتر هم میشد.
4- برخورد هنرمندان در هر صنفی با مردم و مخاطبانشان درست مثل تابلوهای پارکممنوع شده است که ضعفهای غالب افراد تشکیلدهنده صنفشان را که رفتار آنها بیاعتمادی عمومی ایجاد کرده نمیبینند. صرفا خودشان و مخاطب را در دایرهای کوچک و بسته میبینند که یا باشعورند و به آنها مراجعه کردهاند یا حقشان است که وقتی ماشینشان را بهخاطر مدیریت اشتباه خود آنها زیر علامت پارکممنوع پارک کردهاند، بیفرهنگ خوانده شوند و ماشینشان با جرثقیل حمل شود.
4- گویا مردم دمدستترین و مقصرترین مجرمان حوزه فرهنگ و هنرند. میخواهد در برابر مشکلات مترو باشد یا طراحی علائم و حتی نشانه!