یکی از خصوصیات بارز ما ایرانیها این است که اگر مشکلی داشته باشیم به راحتی میتوانیم تقصیرش را گردن شخص دیگری بیندازیم و خودمان را مبرا کنیم. این قضیه هم از همان اوان کودکی و نونهالی در ما نهادینه شده، مثلا در دوره ما 90 درصد افرادی که نمره کم میگرفتند دلیلش را این بیان میکردند که: «همه سوالها از خارج از کتاب بود!» یا «همه امتحانو بد دادند!» خلاصه اینکه از زیر پذیرش مسئولیت شکست، شانه خالی کردن از ویژگیهای خفن (هر چه فکر کردم واژه جایگزین بهتری پیدا نکردم) ماست.
با این مقدمه میخواهم عرض کنم که یک بخشی از مشکلات اقتصادی که گریبانگیر ماست بهطور مستقیم مرتبط با فعلهایی است که مردمی از جنس ما مرتکبش میشوند نه دولت! حال عرض میکنم خدمتتان!
در صف عابر بانک بودم که دوستی را دیدم که با حالت نگران و آشفتهای به خودپرداز رسید، بعد از تلاشهای اولیه برای شروع دیالوگ متوجه شدم این بزرگوار از مصاحبه کاری میآید که در آن رد شده بود. بهظاهر در شرکتی خصوصی که برای شخصی خصوصی بوده، فرم اشتغال پر کرده و امروز نوبت مصاحبهاش بود. دلیلش را پرسیدم که ایشان در جواب، دیالوگش با فرد مصاحبهگر را برایم نقل کرد که به قرار زیر است.
مصاحبه شونده: «برای این مصاحبه کاری که فرموده بودید خدمتتون رسیدم.»
مصاحبهکننده: «نمی دونم در جریان هستید یا نه که ما مهندس مکانیک میخوایم!»
مصاحبه شونده: «بنده دکترای مکانیک از دانشکده فنی دانشگاه تهران دارم.»
مصاحبهکننده: «خب! زبان خارجه چیزی بلدید؟»
مصاحبه شونده: «بله! زبان انگلیسی و فرانسه رو در حد عالی بلدم و تو اسپانیایی هم اوضام خوبه!»
مصاحبهکننده: «آشناییتون با کامپیوتر چطوره؟»
مصاحبه شونده: «یک لیسانس کامپیوتر هم دارم!»
مصاحبهکننده: «سابقه مرتبط؟»
مصاحبه شونده: «10 سال!»
مصاحبهکننده: «قد؟»
مصاحبه شونده: «84/1»
مصاحبهکننده: «تسلط به فن بیان و زبان بدن!»
مصاحبه شونده: «مدرس زبان بدن در موسسه شکوفههای فردا!»
مصاحبهکننده: «رکورد سرعت در دوی 100 متر؟»
مصاحبه شونده: «12 کیلومتر در ساعت و رکورددار جوانان آسیا!»
مصاحبهکننده: «آشنایی با ادبیات کلاسیک؟»
مصاحبهشونده: «در حد عالی و هنوز هم در حال مطالعه هستم؛ روزی 2 ساعت!»
مصاحبهکننده: «آشپزی و دستپخت؟»
مصاحبهشونده: «2 سال آشپز رستوران زنجیرهای نمکدان بودم.»
مصاحبهکننده: «آشنایی با مرگ و فضای مردن؟! چون ممکنه در شرایطش قرار بگیرید؟»
مصاحبه شونده: «12 بار اقدام به مرگ که 8 بارش موفقیتآمیز بوده!»
مصاحبهکننده: «نام و نام خانوادگی؟»
مصاحبه شونده: «آرمین متشکری!»
مصاحبهکننده: «من شرمندهام، متاسفانه شما شرایط مارو احراز نکردید، ما دنبال نام سعید برزگر هستیم که بهصورت اتفاقی برادرزاده من هم هست، ما گفتیم اول از متقاضیان مصاحبه رو انجام بدیم تا شاید بین اونها هم سعید برزگر پیدا کنیم و اینجوری نگن که ما پارتیبازی کردیم!»
مصاحبه شونده بدبخت تشکر کرده و از شرکت خارج شده و به خودپرداز آمده بود.
گفتم: «خب! فدای سرت تو با این همه استعداد و توانایی حتما جای دیگری استخدام میشی، نگران نباش!»
گفت: «ناراحتیم از این نیست، از اونجایی ناراحتم که بابام فامیلیمونو 20 سال پیش از برزگر به متشکری عوض کرده بود!»
این صاحب شرکت عزیز و محترم که یک شهروندی هست مثل ما! آقای متشکری عزیز هم که شخصی است مانند ما! اصلا بیخیال! ما بریم سراغ افق خودمون!
تا بعد...