نشستن پای حرفهای کسی که کتاب تولید میکند، زمانی متفاوت میشود که آن شخص شهلا لاهیجی باشد.نخستینزن ناشر در ایران. عضو انجمن جهانی قلم و تحصیلکرده در رشته جامعهشناسی. وارد انتشاراتش که میشوی بیش از هر چیزی عناوینی مربوط به زنان روی جلد کتابهای موجود در قفسهها توجه را جلب میکند. لاهیجی در مورد بیش از 35سال حضورش در کار نشر گفته و البته آرمانهایی که دنبال میکرده است. «گاه از مادرم گلایه میکردم که چرا اینقدر زود قلم به دست من داده است.» شروع صحبتهای شهلا لاهیجی در مورد اینکه چرا حوزه نشر را برای کارش انتخاب کرده با این جمله است و ادامه میدهد «از دوران کودکستان با مقوله نوشتن آشنا شدم. نقش مادرم خیلی پررنگ بود.
مادرم نخستین زن ایرانی بود که در اداره پست، رئیس شد و پنجمین زنی بود که به استخدام دولت درآمد.در خانواده ما دخترها اهمیت زیادی داشتند و فکر میکردم همه جامعه به این صورت است. اما با ورود به مدرسه متوجه شدم که در جامعه عکس این مطلب حاکم است. من در خانوادهای تحصیلکرده رشد کردم. فضای خانواده فضای آمادهای برای رشد بود. مثلا محال بود بدون اینکه مادرم پاورقیهای روزنامهها را برایم بخواند، خوابم ببرد. تابستانها کتاب برایمان کرایه میکرد و هر تابستان موظف بودیم که کتابهایی را بخوانیم.»
وقتی کارش را شروع میکند
سال 62 کار نشر را شروع میکند. یعنی در آغاز میانسالی و حدودا 39سالگی. اما میگوید شاید کمی دیر هم بود چون از فوت و فن نشر چیزی نمیدانسته. «نشر یک صنعت است و باید اصولش را یاد گرفت. من فقط کار نوشتن را میدانستم.» به هر حال کارش را شروع میکند اما در چند سال اول نشر در طول سال تنها یک تا دو کتاب منتشر میکردند. «هم جنگ شده بود و مشکل کاغذ داشتیم و هم سختگیریها شروع شده بود. در همان سال اول برای اینکه یکی از کتابها مجوز نشر بگیرد، بیش از چهار بار مقدمهاش را عوض کردم.
جنگ برخلاف جهت تولید و توسعه اقتصادی بود و کارش همه تخریب بود. هنوز نفس نکشیده بودیم که جنگ شد.» اما مسائلی از این دست هم موجب عقبنشینیاش نمیشود چون «میدانستم بهدنبال چه هستم.» و در توضیح این اینکه بهدنبال چه بوده، میگوید: «یکی از مشکلات جامعه روشنفکری ایران نداشتن ارتباط با همدیگر بود و معتقد بودم که همه در یک نادانی تئوریک عمومی بهسر میبرند.
من مارکسیستهایی میشناختم که کتاب سرمایه را نخوانده بودند چون از کلامشان مشخص بود که سواد ندارند.روشنگران میخواستند بین روشنفکران جامعه خط ارتباطی ایجاد کنند.» در آن زمان کتابها را در قطع پالتویی منتشر میکردند تا قیمتش هم کمتر باشد. «در آلمان این کار را میکردند. مثلاً کتاب 300صفحهای تنها پنج تومان قیمت داشت.»
سختیهای کار و رنج آموختن
من اصلا نمیدانستم زینک چیست؟ لیتوگرافی چیست؟ باید یاد میگرفتم تا خودم را در این فضای مردانه جا بیندازم. لاهیجی با همان صدای جاافتادهاش ادامه میدهد: «قبل از من هیچ زنی پایش را در چاپخانه نگذاشته بود. وقتی به چاپخانه میرفتم کاملا متوجه میشدم که کارگرها سعی میکنند کاری بکنند که من فرار کنم. انگار معذب بودند. رفتارشان این را نشان میداد. شوخیهای رکیک با هم میکردند. حالا بگذریم از ظاهرشان که مثلا با پیژامه در آنجا حضور داشتند. از آن بدتر عدم آگاهی و دانش من نسبت به کار چاپ بود که میتوانست دستمایه مسخرهکردنشان باشد.
بنابراین باید فکری میکردم و قبل از آموختن فوت و فن کار تشخیص دادم که در ابتدا مهربانی مادرانه را در پیش بگیرم. مثلا مشکلات پزشکیشان را حل میکردم، در مسائل حقوقی به آنها مشاوره میدادم و غیره. خلاصه این رفتار من کارگر واقع شد و فضایی دوستانه ایجاد شد تا جایی که گاه آنجا با هم غذا میخوردیم.»در ادامه دانش چاپ را هم فرامیگیرد و به قول خودش اتوریته مادرانه و دانش کاری پایهگذار رفاقت مهربانانهای میشود که هنوز هم وجود دارد و حالا وقتی به چاپخانه میرود، از دیدنش خوشحال هم میشوند.
ما نسل آرمان و آرزو بودیم
مسئولان ارشاد فکر نمیکردند این کار برای من جدی باشد. این جمله را که میگوید انگار خاطرهای دردناک به ذهنش هجوم آورده است، کمی سکوت میکند، چینی به پیشانی میاندازد و میگوید: «روزی چند زینک را دستم گرفته بودم و با وانت به چاپخانه میبردم. وقتی خواستم پیاده شوم راننده متوجه نبود و در را محکم بست که انگشتهای من بین در وانت ماند و بهحالت نیمهبیهوش درآمدم. بعد از اینکه در چاپخانه بههوش آمدم صاحبش که اتفاقا آشنا هم بود، به من میگفت آخر این چه کاری است که انتخاب کردهای؟
خب آشپزی یا خیاطی میکردی. آن لحظه گفتم من همین کار را بلدم. البته این را هم بگویم که من هم آشپز خیلی خوبی هستم و هم خیاطیام خیلی خوب است ولی در آن لحظه به اقتضای آن موقعیت باید این جواب را میدادم.»اما حتی چنین اتفاقاتی هم موجب نمیشود که به اصطلاح بیخیال کارش شود چون به قول خودش «ما مال نسل آرزو و آرمان هستیم. الان دوران ضدآرمان است و شاید معنایی که آرمان برای ما داشت برای نسل حاضر ندارد.» وقتی از او میپرسم که الان نظرش در مورد روحیه آرمانخواهی آن دورانش، چیست میگوید: «گذشت زمان درست و غلطهای آرمانخواهی را به من نشان داد.
مثلا من در اعتراض به انقلاب سفید که حق رای را به زنان داد، همه فعالیتهای اجتماعیام را کنار گذاشتم. علتش هم این بود که معتقد بودم که چیزی که شاه بدهد، قابل پذیرفتن نیست. بعدها بهنظرم آمد که شاید کارم بهنوعی تندروی بود اما اصول کلی فکرم درست بود، زیرا معتقد بوده و هستم که هیچ نوع اصلاحاتی از بالا به پایین فایده ندارد. بلکه باید از پایین و از فونداسیون رشد کند و به بالا برسد. بنابراین الان معتقدم که قهر کردن چیزی را عوض نمیکند. چون قهر کردن یعنی کنارکشیدن و در این صورت دیگر حق انتقاد نخواهید داشت.»
از کار نشر ثروتی نیندوختهام
35سال است که در کار نشر است و بیش از هزار عنوان کتاب چاپ کرده است. با 50هزار تومان سرمایه اولیه شروع کرده. سرمایهای که قرضش میکند و در نخستین فرصت هم پسش میدهد. مؤسسه روشنگران را ثبت قانونی هم میکند و چند سال بعد هم پسوند مطالعات زنان را بهعنوان مؤسسه اضافه میکند.نخستین کتابی که منتشر میکند، چرخ دنده اثر ژان پل سارتر است که با تیراژ 5هزار نسخهای در سال 64 منتشر میشود و همه نسخههایش بهفروش میرسد.
اگر جمعیت ایران در آن سالها را حدود 35میلیون نفر بدانیم، مسئلهای توجه را جلب میکند و آن این است که چرا الان که جمعیت کشور به بیش از دوبرابر آن سالها رسیده است، چرا تیراژ کتاب200نسخه است؟چرا سرانه مطالعه در ایران دو تا سهدرصد اعلام میشود؟ با این حساب آیا ناشران روی سرمایه خود قمار میزنند؟ لاهیجی پاسخ قابل توجهی میدهد «چیزی که آدمها را فاسد میکند، نخواندن کتاب است نه خواندن کتاب.
کتاب نخواندن مردم به بیتوجهی مردم به کتاب و اوضاع اقتصادیشان برنمیگردد، بلکه به سیاستهای کلانی که در مورد کتاب اتخاذ کردهایم، مربوط است. در این میان من برای خودم مخاطب خاص انتخاب کرده بودم. در حالیکه افراد بیشتری دانیل استیل را میشناختند اما من ژان پل سارتر چاپ میکردم. به میزان فروش آن نوع کتابها هم کاری نداشتم و کتابهایی درباره انقلاب مجارستان، اوضاع زنان در آلمان نازی و غیره چاپ میکردم.
«من از اینجا ثروتی نیندوختم.» این جمله را که میگوید یعنی فصلالخطاب آرمانخواهیاش. «حتی زمانی که تیراژ بالا بود من میدانستم که از این راه نمیشود به ثروت کلان دست یافت. البته هستند کسانی که از این راه ثروت اندوختهاند که احتمالا یا امکانات خاصی داشتهاند یا انواع کتابها را چاپ کردهاند. مثلا کتابهای درسی. اما کتابهای ما تماما اجتماعی یا ادبیات است. من هدف دیگری داشتهام. من از پایاننامههای دانشجویی در زمینههای زنان و اجتماعیات حمایت میکنم.»
همچنین «زن در جستوجوی رهایی» از دیگر کتابهایش است که در مورد کار زنان است. کتابی در مورد روند حرکت زنان است در آلمان. یعنی از 1863 شروع میشود تا 1932 و روی کار آمدن هیتلر. «هیتلر برای زنان روی کار آمد. چون حزب سوسیال دموکرات با وضع قانونی با عنوان فوقالعاده 20میلیون زنی را که در کارخانهها بودند، از کار اخراج کرد. قانونی که میگفت از هر خانواده یک نفر میتواند کار کند و بین زنان و مردان، مرد باید کار کند.
اما هیتلر گفت زنان تنها باید تولید نسل کنند و برای این کار پول هم بگیرند. اما صلاح زن کار نکردن نیست.من در مسائل زنان به تقابل جنسیتی اعتقادی ندارم. زیرا زنان و مردان در کنار هم کارآمد هستند.کما اینکه بسیاری از کتابهای منتشرشده توسط انتشارات من را مردان نوشتهاند یا ترجمه کردهاند و اعتقاد دارم که خرد دوجنسیتی در نهایت کارساز است.»
شانس بزرگی به نام بهرام بیضایی
لاهیجی در ادامه حرفهایش به شانس درخشانی هم اشاره میکند که با آشنایی با بهرام بیضایی به او رو میکند «از خوششانسیهای من این بود که بهرام بیضایی به کار من علاقهمند شد. جالب است بدانید که کاملاً اتفاقی در جایی شاهد بحث من با کسی بود و صحبتهای من را در مورد زنان شنید و بعد به دفتر من آمد و از من خواست که قسمت زنانه اثری را که قرار بود در مورد آثارش نوشته شود، بنویسم. یعنی نقش زن در آثار بیضایی.بعدا چهار کتابش را برای چاپ به من داد و من شدم ناشر آثار بیضایی.
در واقع ناشر بیضایی بودن یعنی همیشه مشتری و خواننده خود را داشتن. تاکنون نزدیک به 50کتاب از بیضایی چاپ کردهایم. شانسی که هیچ ناشر دیگری نداشته است.» لاهیجی در ادامه و در پاسخ به این سوال که چه چیزی در آثار بیضایی وجود دارد که او را به آثارش علاقهمند کرده است، میگوید: «چون محوریت فیلمهای بیضایی زن قدرتمند است اما نه زن شلوارپوش بلکه زن دامنپوش قدرتمند. دلیل علاقه من هم به بیضایی همین تصویری است که از زن ارائه میکند یعنی زن قدرتمند با حفظ همه زنانگیاش. من اعتقاد دارم که زن برای قدرتمند شدن نیازی ندارد که به شمایل مردانه دربیاید.»
مطالبه حقوق اقتصادی قبل از هر حقی
اما چرا لاهیجی تا به این اندازه بر کار زنان و مسائل اقتصادی زنان تأکید دارد. وی همچنین معتقد است که زنان کارآفرین و فعال اقتصادی بهترین گزینههای نامزدی انتخاب هستند. «زنان قبل از هر نوع درخواست حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی باید آزادی اقتصادی داشته باشند نه از جهت تقابل با مرد بلکه به منظور همدوش بودن. بنابراین من فکر میکنم زنان کارآفرین گزینههای مناسبی هستند برای حضور در بدنه دولت و در ساختار قدرت. نه اینکه منظورم از کارآفرین تنها نمونههایی چون صادرکننده برق به خارج از کشور یا دارنده خطوط حملونقل و غیره باشد، بلکه حتی زنی که در خانهاش گل چینی درست میکند و میفروشد هم چون در اجتماع حضور دارد و درآمدی دارد، نخستین قدم را در راه استقلال برداشته است.
استقلال فکری و استقلال اجتماعی. بنابراین برای رساندن سایر زنان به این قدرت هم تلاش میکند.» وی ادامه میدهد که قصه بابا نان داد، دیگر تمام شده است. بعضیها میخواهند با پاک کردن صورتمسئله، مسئله را حل کنند. یعنی با بیرون راندن زنان از محیط کار، زمینه اشتغال مردان را فراهم کنند. اما این کارها از هر جهتی که نگاه کنیم نتیجه نمیدهد. این تصور عملی نیست که بتوان زن را از جامعه بیرون کرد. آن هم در جامعه ایران که زنان در اجتماع حضور دارند. زن در ایران هم قدرت دارد رئیسجمهور بیاورد دانشگاهها را پر کند و از طرفی اما هنوز حقوقش کاملاً داده نشده است.
این تناقضات باید حل شود. در تاریخ ایران نمونههای غرورآفرین و درخشانی در مورد کار زنان وجود دارد.مثلاً در دوره هخامنشی. در دورهای از این برهه تاریخی زنان کارکن بودهاند. زنانی که در بخش حسابداری حکومت بودهاند. از عیلام آورده بودندشان و حقوقی بیشتر از مردان میگرفتند. این مسئله در هیچ کجای دنیا نبوده.
باور میکنید که مهدکودک داشتهاند. در واقع 30هزار لوح تخت جمشید بایگانی در اداره آن زمان بوده است. این نشان میدهد که در مقابل کار دستمزد میگرفتهاند.» و حسن ختام حرفهای این بانوی تولیدکننده کتاب جملاتی از این دست است «زندگی به من آموخته که در درجه اول صبور باشیم و کشورمان را دوست داشته باشیم. من هیچ جای دنیا بهجز ایران نمیتوانم زندگی کنم. اینجا برای من بهشت روی زمین است.»