تجربه نشان میدهد مدیران و سهامداران شرکتهای بزرگ جهان در مجموع کمتر از سیاستمداران دچار هیجان میشوند و سرمایه و امکانات خود را تنها به محلهایی میبرند که بدانند سود بلندمدت به دست میآورند. این نگاه اقتصادی سهامداران و مدیران شرکتهای غولپیکر اروپایی که محافظهکارتر از دیگران هستند بیشتر نمود دارد و به همین دلیل است که وقتی آنها دستهجمعی به این نتیجه میرسند که منطقهای را برای سرمایهگذاری انتخاب کنند باید به ژرفای مسئله توجه کرد.
واقعیت این است که بازار بزرگ ایران و 300 میلیون همسایه این سرزمین توانمند اقتصادی چیزی نیست که شرکتهای بزرگ جهان به سادگی از آن چشمپوشی کنند و دیدیم که بلافاصله پس از مذاکرات هستهای به این مسئله توجه کردند. دیپلماسی سیاسی ایران در پرونده هستهای اکنون به مرحله عمل اقتصادی رسیده است و حضور سران اتحادیه اروپا در تهران نشان میدهد که قرار است پایههای سیاسی قراردادهای اقتصادی مستحکم شود. این اقبال گسترده شرکتهای اروپایی، کرهای، چینی، ژاپنی که میخواهند از این بازار بزرگ سهم بالاتری نصیب خود کنند، اما الزامها و پیامدهای خاص خود را دارد.
نخستین الزام یادآوری این نکته است که فرصتهای امروزی که نصیب تهران شده است را باید جدی گرفت و این تصور که همواره این شرایط پدیدار میشوند را دور انداخت. اقتصاد ایران اکنون در مرحلهای از حیات خویش قرار دارد که اگر سرمایه خارجی به آن تزریق نشود و شانس بزرگ امروز را بدون استفاده رها کند، میتواند در باتلاق رکود بماند.
الزام دیگر این است که سنگلاخهای فرا روی ورود سرمایهگذاری را باید برداشت و راه را هموار کرد. برخی از این سنگلاخها ریشه داخلی و اقتصادی دارد که دستوری بودن نرخ سود بانکی، دستوری بودن نسبی نرخ ارز و سیاستهای ارزی و اعمال تعرفههای سنگین ضد تجارت آزاد از جمله آنها به حساب میآید. این سنگراهها باید برداشته شود تا جریان سرمایه خارجی آزاد و مفید در اقتصاد ایران سرازیر شود.
یکی دیگر از سنگراهها اما فقدان اجماع سیاسی کامل در ایران است. منتقدان دولت یازدهم توجه داشته باشند که ناکامی دولت مستقر میتواند زیان تاریخی برای همه ایرانیان داشته باشد و اینطور نیست که فقط دولت روحانی آسیب ببیند.
* عضو «شورای سردبیری» روزنامه «فرصت امروز»