به گزارش سرویس یارانه خودپرداز، رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی گفت: «شناسایی پردرآمدها برای حذف یارانه از سوی دولت آغاز شده است.» به نظر شما این روند شناسایی چطور پیش میرود؟ به چه سبک و سیاقی قرار است پردرآمدها شناسایی شوند؟ بعد از تحقیقات فراوان یکی از شاهدان عینی کمکمان کرد شیوه شناسایی پردرآمدها را متوجه شویم که چگونه است. این دوستمان اینطور برایمان توصیف کرد که... یک روز در خانه نشسته بودم که زنگ خانهمان را زدند. رفتم در را باز کردم دیدم دو نفر هیکلی با کت و شلوار و عینک آفتابی دم در ایستادهاند. سلام و احوالپرسی کردیم. گفتند که از دولت آمدهاند، ما هم فکر کردیم ماجرا مربوط به درخواست وامی است که به بانک دادهایم، از دنیا بیخبر تعارفشان کردم که به داخل خانه بیایند. آمدند و جلوی تلویزیون ما نشستند، عیال برایشان میوه آورد که از بد روزگار موز هم داخلش بود.
برای اینکه جو کمی تلطیف شود و دوستان راحتتر باشند یک موز برداشتم و آمدم که پوستش را بگیرم و بخورم که یکی از گولاخهای حاضر گفت: «اون چیه تو دستت؟» من فلک زده که فکر نمیکردم منظورش همین موزی است که در دستم است گفتم: «تو دست من؟ چیزی نیست! اینو میگی کنترل تلویزیونه!» نیشخندی زد و گفت: «اونو حالا میرسیم به وقتش، اون یکیو میگم.» تازه فهمیدم که منظورش موز است. گفتم: «اینو میگی، آهاااا، موزهموز! یکم مونده سیاه شده، شما هم فکر کردی بادنجونه، ها؟» گفت: «بلبلزبونی هم که بلدی؟» در تمام مدتی که این گولاخ شماره یک مرا سوالپیچ میکرد دوستش در دفترش چیزهایی مینوشت.
من که هول کرده بودم گفتم: «حالا بفرمایید بخورید.» گولاخ شماره یک گفت: «من نمیخورم، اگر گوجه دارید میخورم.» اولش کمی تعجب کردم، بعدش تصور کردم حتما گوجه دوست دارد دیگر، گفتم: «بله بله هست، الان میگم بیارن خدمتتون، عیــــــــال چند تا گوجه بیار جناب میل کنن.» گولاخ شماره یک که در تمام مدت حرکات من رو زیر نظر داشت، گفت: «پس گوجه هم دارین؟» گفتم: «بله با اجازتون بالاخره گوجه از الزامات خونست.»
خلاصه این دوست گولاخمان بعد از یک ساعت بالا پایین کردن ما گفت: «شما مشمول افراد پردرآمد میشید و یارانتون حذف میشه!» من هم که تازه فهمیده بودم دنیا دست کیه شروع کردم خواهش و تمنا که جان مادرتون این کارو نکنید و اینطور که فکر میکنید نیست و... بعد عز و جز کردنهای من، گولاخ شماره دو که تا آن لحظه فقط روی ویبره بود و حرف نمیزد تقاضای استراحت فنی کرد و دو گولاخ وارد شور شدند. بعد از دو، سه دقیقه گفتند: «تو بازداشتی!» من که نمیفهمیدم چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است گفتم: «آقا بازداشت چیه؟ باشه حذف کنید این کارا چیه؟ مگه چیکار کردم، یک موز له شده (گریهام گرفت) داشتم که اونم دیگه غلط بکنم بخرم.»
گولاخ شماره یک گفت: «دیگه فایده نداره، شما بازداشتی. فقط اگر میخوای نبریمت زندان باید سند خونه بذاری.» من هم که دیگر به استیصال رسیده بودم رفتم و سند یک ملک 30 متری در رباطکریم را آوردم دادم بهشان، به محض اینکه سند را دادم گولاخ شماره دو گفت: «دیدید! دیدی! یک فرصت دیگه هم بهتون دادیم که یارانتون رو حذف نکنیم ولی شما سند خونه دارید! شما یارانتون حذف میشه، ممنونم که همکاری کردید.» این را گفتند و از خانه خارج شدند و من هنوز در بهت رکبی که خوردهام ماندهام.
* طنزنویس