استارتاپ، شرکت جوانی است که به تازگی روند توسعه را آغاز کرده است. استارتاپها معمولا کوچک و با سرمایههای جزئی هستند. این نوع کسبوکارها به دست یک یا چند نفر بنیانگذار اداره میشود. این نوع شرکتها خدمات یا محصولاتی را ارائه میکنند که در زمان خودشان شرکت دیگری آن را به بازار نفرستاده است. به زبان سادهتر خدمات یا محصولات اینطور شرکتها یکتا و منحصربه فرد هستند. هزینه استارتاپها در مراحل اولیه معمولا از سود به دست آمده بالا میزند. به عبارت دیگر، یک کسبوکار نوپا اصولا دخل و خرجش با هم نمیخواند و خرجش از دخلش بیشتر است چون در مراحل توسعه، تست و بازاریابی قرار دارد. به این ترتیب یک استارتاپ نیازمند تهیه سرمایه است. این منابع مالی معمولا به کمک وامهای بانکی یا کمکهای موسسههای غیرانتفاعی تامین میشود.
استارتاپی که بتواند در همان مراحل اولیه میخ خود را بکوبد و پتانسیلش را نشان دهد، میتواند جذب سرمایه کرده و به جای از دست دادن بخشی از مالکیت شرکت در ازای تهیه سرمایه، آن را با سرمایههای بیرونی، بزرگتر و قویتر کند.
نحوه ارزشگذاری بر یک استارتاپ
چون استارتاپها تاریخچه چندان طولانی ندارند و هر کدامشان ممکن است در نهایت به سوددهی ختم نشوند، سرمایهگذاری در آنها مستلزم ریسکپذیری بالایی است. در این شرایط معیارهایی برای ارزشگذاری بر یک استارتاپ وجود دارد که میتواند بر تصمیمگیری وامدهندگان و سرمایهگذاران اثرگذار باشد:
1- رویکرد هزینه دوبرابری که به سرمایهگذاری یک شرکت بهعنوان هزینههایی برای ایجاد محصولات یا خدمات نگاه میکند. برای نمونه تحقیق و توسعه و خرید داراییهای فیزیکی. اما این روش ارزشگذاری توجهی به آینده شرکت یا داراییهای لمس ناپذیر ندارد.
2- رویکرد بازارهای چندگانه به دستاوردهای شرکتهای مشابه نگاه میکند. البته ماهیت یک استارتاپ اغلب ایجاب میکند که شرکتی مشابه و قابل مقایسه با آنها وجود نداشته باشد. حتی اگر شرکتی قابلیت قیاس با آن استارتاپ را داشته باشد، صددرصد نمیتواند جوابگو باشد اما در هر حال برای مقایسه کلی خوب است.
3- رویکرد کاهش نقدینگی به نقدینگی مورد انتظار شرکت در آینده نگاه میکند. این رویکرد بهشدت ذهنی و درونی است.
4- رویکرد مرحله توسعه قلمرو بزرگتری از ارزشهای بالقوه برای شرکتها را در نظر میگیرد که بیشتر و بیشتر گسترش مییابند. برای نمونه شرکتی که مسیری مشخص برای سوددهی دارد باید ارزشگذاری بیشتری نسبت به شرکتی داشته باشد که کمتر به سوددهی توجه میکند.
به طور کلی برای ارزشگذاری یک استارتاپ باید شش دانگ حواس افراد جمع باشد و بنیانگذاران قدرت ریسکپذیری بالایی داشته باشند. در واقع در یک استارتاپ تنها به ایده نباید توجه کرد و مدیریت تجربهها بسیار مهم است. سرمایهگذاران بالقوه نیز باید توجه داشته باشند پولی را سرمایهگذاری کنند که اگر از دست رفت توان جایگزینیاش را داشته باشند. نکته مهم دیگر اینکه سرمایهگذارها باید استراتژی خروج داشته باشند یعنی در صورت ضررده شدن بتوانند از پروژه خارج شوند چون تا وقتی که میفروشند هرگونه سودی تنها روی کاغذ است.
درسهایی از استارتاپهای قرن بیستم
گذری بر استارتاپهای موفق قرن بیستم یعنی از سال 1900 تا 1999 هنوز هم میتواند درسهای جالب و آموزندهای برای اهالی قرن 21 داشته باشد. پس نگاهی میکنیم به چند مورد از معروفترین این استارتاپها:
1913-خط تولید فورد
برای استارتاپها مقیاس همواره دغدغه مهمی است و گفتن ندارد که آنچه با دست ساخته میشود برای آدمها ارزش و اهمیت بسیار بالاتری دارد. دستسازها اصولا زمان زیادی برای آماده شدن لازم دارند و معمولا نیز گران هستند. این موضوع برای خودرو در اوایل قرن بیستم صادق بود. نوآوری آقای هنری فورد خود ماشین نبود بلکه نحوه ساخت آن بود. خط تولیدی که او راه انداخت به اعجاز سرعت و کارایی تبدیل شد.
1955- مکدونالد
رای کروک یک برگر فروشی کوچک را خرید و ظرف یک دهه آن را به یک امپراتوری بزرگ تبدیل کرد. نخستین نوآوری او ایجاد یک سیستم جهانی بود که خدماتی سریع را برای مشتری فراهم میآورد. گام نوآورانه دوم او دادن حقی ویژه به رستورانها بود؛ بهطوریکه رستورانها مبالغی را در سه سطح اجاره، حق امتیاز و هزینه پرداخت به ازای معرفی مکدونالد به بازارهای تازه به این شرکت موادغذایی پرداخت میکردند.
1998-گوگل
آنچه زمانی تحت عنوان یک پروژه تحقیقی دو دانش آموخته دانشگاه استنفورد مطرح بود و هدفش ارزیابی ارتباط بین وبسایتهای مختلف عنوان شد، کمکم به امپراتوری گوگل تبدیل شد. ردهبندی صفحهها یا پیج رنک، یک نوآوری ساده کاربردی است، گوگل را به یک ارزیاب درجه یک تبدیل کرد. ادووردز هم به میدان آمد تا گوگل به سادگی سود خودش را خودش تولید کند.
و حالا عصر جدید استارتاپها
قرن بیستویکم اما حکایت دیگری برای استارتاپها و کارآفرینها دارد. در واقع روی آوردن به استارتاپ و کارآفرین شدن در این عصر برای آدمها سادهتر و قابل پذیرشتر به نظر میرسد. این را آمار و ارقام نیز تایید میکند. عصر حاضر را میتوان عصر شکوفایی استارتاپها دانست به این دلایل:
1- این روزها تامین مالی یک استارتاپ از همیشه راحتتر و دردسترستر است. چرا که حضور افراد برای سرمایهگذاری بیشتر شده و البته تنوع برای سرمایهگذاری نیز رو به فزونی است.
2- عصر امروز استارتاپها عصر هزینه ورودی برای یک استارتاپ است. زمانی برای راهاندازی یک وبسایت مالی به یک میلیون دلار سرمایه در آمریکا نیاز بود اما حالا میشود یک وبسایت را با هزینهای بسیار کم راه انداخت.
3- فناوری برگ برنده قرن بیست و یکم است. این پدیده قرن حاضر بازارهای دنیا را هم به یک دهکده جهانی تبدیل کرده که میتوان محصول را از پنج قاره جهان گذراند و به دست مصرفکننده رساند.
4- خلاقیت اکنون از قلمرو شرکتهای بزرگ و پرطمطراق خارج شده و ابتکار عمل به دست شرکتهای کوچک یا همان استارتاپها است. در واقع کمپانیهای بزرگ دنیا کمتر دست به خلاقیت میزنند چون توان آن راندارند.
5- خانمها در نقش کارآفرینان روز به روز پررنگتر از گذشته در حال ظهور هستند. آنها بهویژه در 15 سال گذشته جایگاه خود را در اقتصاد جهان بیشتر و بیشتر باز کردهاند.
6- شبکههای اجتماعی مزیت بزرگ قرن بیستویکمیها است. این شبکههای اجتماعی حکم ویترین شخصی را دارند. هر کس بخواهد به سادگی چند کلیک میتواند محصول خود را برای حجم بزرگی از آدمها به نمایش بگذارد و این لطف کمی نیست.
در قرن ما تن دادن به یک استارتاپ به مراتب سادهتر از سالهای قرن گذشته است. اگر در قرن گذشته تک ستارههایی در آسمان استارتاپها میدرخشیدند، اکنون هر انسانی در هر کجای دنیا میتواند کمر همت بسته و بهسوی راهاندازی یک استارتاپ برود. توقعهای گاه زیادهخواهانه انسان امروزی و کمی چاشنی جسارت و ریسکپذیری آدمهای شجاع میتواند راه را بر افراد باز کرده و آنها را به سوی راهاندازی استارتاپ رهنمون کند.استارتاپ این روزها نه مختص آمریکاست و نه ویژه اروپا. هرکسی در هر کجای دنیا با کمی ریسکپذیری و نوآوری میتواند یک استارتاپ راهاندازی کند.