در سفری به آلمان و پس از یک نشست علمی با مدیری آشنا شدم، وی از من دعوت کرد تا یک روز در مجموعه شان میزبان من باشد.
خیلی غریب بودم با فضای کشور آلمان و شهر کلن، صبح آن روز با یک ظاهر رسمی بدون کیف و هیچ چیز دیگر در شکل و شمایل یک مدیر و دیپلمات کلان به سمت دفتر ایشان راهی شدم. حراست آدرس طبقه ایشان را به من داد، وقتی با آسانسور به طبقه مورد نظر رسیدم، در راهرو کلمه ای به نام مدیر، مدیر اجرایی، رئیس یا معاون ندیدم. طی مکالماتم با وی و سایر مسئولان آن شرکت بزرگ هم هیچ اثری از کلمه آقای مدیر و. . . وجود نداشت، تنها و تنها تیتر علمی در کنار فامیل و گهگاه اسم.
جالب اینجا بود که ما در ایران در سمت مدیریتی برای نزدیک شدن به پرسنل مان گاهی آنها را به اسم کوچک صدا می کنیم، اما در آن بازدید، همه چیز کاملا عکس این مسئله بود و کارمندان مدیر خود را با نام کوچک صدا می زدند.
این نکته خیلی ساده و خیلی مسائل دیگر باعث شد، کنجکاوی من تحریک بشود و از جمعی که در آن بودیم و همه اعضای هیات مدیره آن کمپانی بودند سوال بپرسم، چرا اینچنین است؟
مدیر عامل کمپانی که مرد مسنی بود و تازه با بنده آشنا شده بود، گفت: اسم شما؟ و من گفتم بهبهانی، ایشان فرمودند: نه، منظورم اسم کوچک شماست!
با تعجب پاسخ دادم، علیرضا.
گفت: علیرضا در شرکت ما هیچ عنوان یا رتبه ای وجود ندارد، اما بعضی کارکنان لقب رهبر دارند.
ناخودآگاه به یاد کارت ویزیت دوستم افتادم که روز اول آشنایی در کنفرانس به من داده بود، روی آن نوشته بود رهبر دپارتمان بازاریابی و فروش.
در ادامه صحبت هایش گفت: در شرکت ما، راهبران ارشد، راهبران پایین تر را انتخاب نمی کنند، زمانی یک کارمند رهبر می شود که همکارانش به رهبر شدن او رأی مثبت بدهند. این یعنی من و اعضای هیات مدیره به اینکه چه کسی رهبر دپارتمان فروش و بازاریابی باشد رأی نمی دهیم! جالب اینجاست من 25 سال است که در انتخابات سالانه مدیرعاملی به عنوان سهامدار این مجموعه شرکت می کنم و با رأی کارکنانم حق دارم روی این صندلی بنشینم.
پرسیدم چه جالب، چرا؟
در پاسخ گفت که وقتی من را خودشان انتخاب کنند، یعنی تمام و کمال در کنار من هستند، من هیچ رهبر تحمیلی ای در سازمانم ندارم.
این مسئله خیلی با دانسته های من در عمق مدیریت مغایرت داشت، ولی هر طور فکر می کنم، سومین کمپانی دارویی کشور آلمان، حتما دارای کادر مدیریتی هوشمندی است.
او ادامه داد: رهبر شدن فرد به ظرفیت فرد در انجام کارها و ایجاد یک کارگروه همسوی عالی بستگی دارد. در شرکت ما افرادی که موفقیت را بیشتر کسب می کنند امکان جذب زیرگروه دارند و اینچنین واحدشان را بزرگ تر می کنند.
در شرکت ما هر واحد رهبری خودش باید برای خود درآمدزا باشد و اعضای آن مجموعه در 15درصد سود سالانه واحد خود شریک هستند.
اولریخ یکی از رهبران این کمپانی دارویی بود که در جمع حضور داشت. او گفت: «ما با پاهای مان رأی می دهیم. اگر به جلسه ای دعوت شدید و همکاران تان برای ملاقات با شما آمدند، شما رهبر می شوید.» فردی که پی در پی از او خواسته شده که رئیس گروه شود، می تواند عنوان راهبر را روی کسب و کار خود ثبت کند. حدود 10درصد پرسنل ما این کار را کرده اند.
مدیر عامل پخته به ادامه حرف هایش پرداخت.
ما در انتخاب رهبران که به صورت دوره ای برگزار می شود و بسته به راندمان ارزیابی شده هر واحد از برنامه هایی که از همان رهبر در هفته اول انتصابش دریافت می کنیم و به تصویب می رسد، هیچ لیستی از کاندیدا های احتمالی برای منصب مورد نظر ارائه نمی کنیم. یعنی کارکنان از روی لیستی رأی نمی دهند، آنها از بین اعضای خودشان روی کاغذ و با دلیل یک نفر را معرفی می کنند، حتی از سایر واحد هایی که با آن دپارتمان ارتباط کاری دارند رأی گیری می کنیم.
با لبخندی گفتم اگر در کشور ما باشد، احتمالا خیلی ها به خودشان رأی دهند!
اولریخ گفت: ما اینجا از بین رای هایی که دریافت می کنیم کمتر از یک درصد به خودشان رأی داده اند.
استفان که مدیر عامل این مجموعه بود، گفت: وقتی نخستین بار من به عنوان رهبر اصلی سازمان بعد از فوت مدیرعامل اسبق انتخاب شدم خیلی تعجب کردم.
جالب اینجاست که استفان بزرگ ترین سهامدار این شرکت است.
آنها با استفاده از اصطلاح کلمه رهبری طبیعی سیستمی را به وجود آورده بودند که در آن قدرت به هیچ وجه به کسی اعطا نمی شود چون گروه آزاد است که سرگروهش را خود انتخاب کند، بنابراین سرگروه نیز باید همیشه رضایت زیرگروه ها را تامین کند تا از حمایت آنها برخوردار باشد. این عمل باعث می شود سرگروه بداند نخستین مسئولیت او هدایت است و نمی تواند از قدرت مقام خود سوء استفاده کند، چون اصلا مقام قدرت ندارد و قدرت نزد شایستگی محفوظ است.
وقتی برای بازگشت به محل اقامتم دوباره در راهروی آن کمپانی قدم می زدم، افرادی را که از کنارم عبور می کردند یک رهبر می دیدم، در نگاه همه کارمندان روحیه رهبری موج می زد.
دکترای تکنولوژی و سرمایه