توازن بودجه دولتی به واسطه سنجش میزان تفاوت درآمدها و هزینهها تعیین میشود. توازن مثبت، بودجه مازاد را در پی دارد و توازن منفی، کسری با خود میآورد. نتایج و عوارض کسری بودجه بستگی به نوع کسری دارد.
کسری چرخهای
در پایینترین نقطه یک چرخه کسبوکاری، سطح بالایی از بیکاری وجود دارد. این بدان معنا است که درآمدهای مالیاتی کم بوده و هزینهها از جمله هزینههای اجتماعی، امنیتی و خدمات به بیکاران بالا ست. طبیعتا چنین روندی به کسری بودجه میانجامد.
برعکس، در قله یک چرخه، بیکاری کم، درآمد مالیات در حال افزایش و هزینهها در حال کاهش است که مازاد بودجه ایجاد میکند. پایینترین نقطه چرخه که نیاز به استقراض اضافی دارد کسری چرخهای نامیده میشود. با این تعریف کسری چرخهای با سرعت بالایی با استفاده از مازاد چرخهای در قله چرخه باز پس داده میشود.
این نوع کسری بودجه بهعنوان یک تثبیتکننده شناخته میشود که افراد را از اثرات چرخه کسبوکار بدون هرگونه قانون یا مداخلهای مصون میدارد. دلیل این امر این است که کسریهای بودجهای میتوانند اثرات تحریکآمیزی بر اقتصاد، افزایش تقاضا، هزینهها و سرمایهگذاری داشته باشند. هزینههای بالاتر در انتقال پرداخت، پول بیشتری را به اقتصاد برای پشتیبانی از تقاضا و سرمایهگذاری وارد میکند. به علاوه درآمد پایینتر به معنای این است که پول بیشتر در جیب اشخاص و کسبوکارها میماند و این یعنی تشویق به بیشتر هزینه کردن. هرچه اقتصاد رشد سریعتری داشته باشد، کسری بودجه کمتر میشود و محرکهای مالی با سرعت کمتری از بین میرود.
کسری ساختاری
کسری ساختاری به کسریای گفته میشود که در مسیر یک کسبوکار باقی میماند، چون سطح کلی هزینههای دولت از سطح مالیات عمومی پیشی میگیرد. این یک شکاف بودجهای است که وقتی اقتصاد سرشار از کار و شغل است و سطح تولید هم در بهترین حالت قرار دارد، ایجاد میشود. کسری بودجه ساختاری، برخلاف کسری بودجه چرخهای نتیجه سیاست مالی احتیاطی است و بهصورت خود بخودی به وجود نمیآید.
تثبیتکنندههای خودبهخودی واقعا منحنی تقاضای کل را تغییر نمیدهد چون انتقال پرداخت و مالیاتها در حال حاضر براساس تقاضای کل شکل میگیرد. این در حالی است که سیاست مالی احتیاطی میتواند منحنی تقاضای کل را دستخوش تغییرات کند. بهعنوان نمونه، اگر دولت تصمیم بگیرد برنامه تازهای را برای یک هواپیمای نظامی بچیند اما هیچ منبع درآمدی را به این کار اختصاص ندهد، تقاضای کل تغییر خواهد کرد و قیمتها و تولید افزایش مییابد.
اگرچه هر دو نوع کسری بودجه دولت اصولا در طول بحران انبساطی است، کسری ساختاری امکان دارد همیشه وقتی اقتصاد در شرایط کار کامل است، انبساطی نباشد. این امر در نتیجه پدیدهای به وجود میآید که آن را «جانشینی جبری» مینامند. جانشینی جبری در تعریف به زمانی اطلاق میشود که سرمایهگذاری یا مصرف در زمان اشتغال کامل به خاطر بالا رفتن خرج و مخارج دولت کاهش مییابد.
وقتی افزایش در هزینههای دولت یا کاهش در درآمدها بهوجود آمده و در نتیجه کسری بودجه افزایش مییابد، وزارت اقتصاد باید اوراق قرضه بیشتری عرضه کند. این امر منجر به کاهش قیمت اوراق قرضه و بالا رفتن نرخ سود میشود. این افزایش در نرخ سود کمیت تقاضا برای سرمایهگذاری بخش خصوصی را کاهش میدهد. نرخ سود بالا تقاضا برای دلار را افزایش داده و عرضه آن را در بازار ارز کاهش میدهد. نتیجه این امر هم افزایش نرخ ارز خواهد بود. نرخ ارز بالا صادرات خالص را کاهش میدهد. همه این اثرات باعث خنثی شدن افزایش در تقاضای کل میشود که بهطور معمول افزایش در کسری بودجه را با خود به همراه دارد.