استفانی برینستین، یکی از اعضای پرافتخار کمپین In Her Company است؛ کمپینی که از قدرت، خلاقیت و اثرگذاری زنان کارآفرین الهامبخش تجلیل میکند. خانم برینستین از اول قرار نبود که یک صاحب کسبوکار موفق شود اما ایدهاش برای استفاده از قاشق و چنگالهای قابل بازیافت هم علاقهاش به غذا خوردن را نشان داد و هم ثابت کرد که دوستدار محیطزیست است. دفتر مرکزی کسبوکار خانم برینستین در کالیفرنیای آمریکاست.شرکت او که در سال 2004 راهاندازی شد، در کار تولید محصولات طبیعی است. To-Go Ware محصولات قابل بازیافت را برای کسانی تولید میکند که به حفاظت از سیارهشان اهمیت داده و دوستدار زندگی سالم هستند.
محصولات این شرکت متنوع است و از ظروف بامبویی گرفته تا ظرفهای سیلیکونی غذا را شامل میشود.محصولات این شرکت طوری طراحی و ساخته میشوند که بتوانند بهخوبی از پس کار برآیند. ایده اصلی راهاندازی این کسبوکار برای خانم برینستین از خوردن یک بستنی شروع شد. در حدود سال 1997، وقتی او دبیرستان بود همراه خواهرش به یک بستنیفروشی رفت. بستنیفروش بستنیهای سفارشی این دو خواهر را در یک لیوان پلاستیکی گذاشت. این روزها البته یکبارمصرفها چندان عجیب نیستند اما در آن زمان خانم برینستین را مبهوت کرد.
همین اتفاق خانم برینستین را به فکر انداخت کاری کند که هیچ وسیلهای دور ریخته نشود. همین افکار ایده اصلی کسبوکار خانم برینستون را شکل داد. از نظر خانم برینستین چالش مشترک همه خانمهای کارآفرین «زیاد فکر کردن» است. او دلیل این امر را حساسیت خانمها برای انجام دادن کار به بهترین شکل ممکن و البته اطمینان از این موضوع که کار انجام شده با ارزشهای اصیل و اساسی سازگاری دارد، میداند.
به نظر من خانمها بیشتر تمایل دارند از احساساتشان دستور بگیرند و اغلب این رفتار با ماهیت برخی کسبوکارها که نیاز به تصمیمگیریهای قاطع و به دور از احساسات دارد، در تضاد است. چالش دیگر خانمها در کسبوکار انجام وظایف مادری است. او که خود دارای دو فرزند زیر سه سال است اعتقاد دارد ایجاد توازن میان کارآفرینی و مادری کردن کاری بس سخت است و همیشه وقت برای رسیدن به هر دو موضوع کم است. البته همه اینها از نظر او بسیار ارزش دارد اما روزهای زیادی هم پیش میآید که بسیار بسیار خسته میشود.
غرورانگیزترین لحظهای که خانم برینستین تجربه کرد در روز جهانی زمین در سال 2009 بود که اوپرا وینفری، ستاره رسانهای آمریکا، به سمت خانم برینستین آمد و پیشانیاش را بوسید. این اتفاق در شرایطی افتاد که کسبوکار خانم برینستین در شرایط سخت مالی قرار داشت. همان روز خانم وینفری به جهان اعلام کرد که کوپنهایی برای کمک به وبسایت این کسبوکار وجود دارد.اوضاع مالی این کسبوکار طوری بود که حتی قدرت اداره وبسایتشان را هم نداشتند.
آن روز به دو سال بحران مالی در این کسبوکار پایان داده شد، سرمایهگذارانی جذب این کار شدند و فروش آنلاین تقویت شد. آن روز برای خانم برینستین واقعا یک روز خاص بود. خانم برینستین در اوایل کارش تنها نیاز به این داشت که یک نفر به او بگوید واقعا کسبوکاری راه انداخته است. او پیش از این کار، شغلهای متعدد دیگری را تجربه کرده بود اما هیچیک مشابهتی با راهاندازی یک کسبوکار نداشت.در کسبوکار او همه چیز واقعا ارگانیک تکامل یافته است، بنابراین او بیشتر از اینکه طبق طرح کسبوکارش پیش برود، با موج بازار همراه شد.
او آرزو داشت که در سال اول کسبوکارش یک نفر درباره اهمیت سودآوری برایش میگفت و به جای همراهیهای مقطعی کسی را داشت که همراه او پیش برود. البته توجه به سودآوری یک از ابتداییترین نکات مهم در هر کسبوکار است اما از آنجایی که برینستین بیش از هر چیز توجه خود را روی ماموریت اصلیاش یعنی تولید محصولات ارگانیک گذاشته بود از این مسئله تا حدی غافل شد.
شگفتآورترین چیزی که برای خانم برینستین بهعنوان صاحب یک کسبوکار وجود دارد این است که میشود محصولی را که خودت تولید کردی با مردمان زیادی به اشتراک بگذاری و دیگر اینکه خود کسبوکار یک موتور اقتصادی است که زندگی را به کارمندان اهدا میکند. واقعیت شغل خانم برینستین این است که او و همکارانش وسیلهای هستند برای اینکه سفارشدهندگان غذا در سراسر دنیا ضمن خوردن غذای موردعلاقهشان سلامتیشان هم تضمین شود و این برای بانوی کارآفرین و همکارانش مایه افتخار است.