همانطور که دیروز خدمتتان عرض کردم، بنده هنوز در یکی از شهرهای شمالی در مسافرت هستم و مطلبم را از خودپردازهای شهرهای شمالی تهیه و تدارک میبینم.
صبح امروز هم از خانه بیرون آمده و به سطح شهر آمدم تا خودپردازم را پیدا کنم و مطلبم را در بیاورم. به سطح شهر آمدم و از یکی از عابران پرسیدم که غیراز این خودپرداز شعبه مرکزی خودپرداز خلوتتری هم هست یا نه، که آدرس یک خودپرداز دنج و خلوت را به من داد. من هم پرسان پرسان آنجا را پیدا کردم و رفتم جلویش ایستادم. بعد از چند دقیقهای سر و کله یک نفر پیدا شد و پشت سرم ایستاد. برگشتم سمتش گفتم: «آقا حال شما خوبه!»
گفت: «چه خوبی! دیروز واسه دخترم خواستگار اومده ردش کردم، این دخترمون هم رو دستمون ترشیده، هیچ کاریش نمیتونیم بکنیم.»
گفتم: «خب! اگه میگی اینجوریه، چرا خواستگارو رد کردی؟»
گفت: «آقا بالاخره باید یک حداقلی از شرایط رو داشته باشه یا نه!»
گفتم: «خب! حداقلهای شما از شرایط چیه؟»
گفت: «مثلا یک کار آبرومند داشته باشه!»
گفتم: «اینکه طبیعیه! دیگه چی؟»
گفت: «چه میدونم؛ باید بتونه یک مکانی برای زندگی مهیا بکنه یا نه!»
گفتم: «بله اینم بالاخره طبیعیه! همین!»
گفت: «چه میدونم سالی یک مسافرت تقاضای زیادیه؟»
گفتم: «نه والله!»
گفت: «ما همینها رو میخواستیم با چند تا چیز کوچیک دیگه، منتها آقا داماد همینها رو هم نمیتونست تامین کنه! تو بودی با این شرایط دخترت رو میفرستادی خونه بخت؟!»
گفتم: «اگر همین هارو هم نمیتونست تامین کنه که نه! منم قبول نمیکردم!»
گفت: «آره دیگه! منم همینو میگم.»
گفتم: «واقعا چقدر خوبه که شما فهم و شعورتون اینقدر بالاست و مثل این آدمهای بیشعور نیستید که میگن باید طرف خونه 200 متری از خودش داشته باشه و ماشین فلان داشته باشه و...»
گفت: «بی شعور خودتی!»
گفتم: «چرا فحش میدی آقا! مگه من به شما حرفی زدم.»
گفت: «یک خونه 200 متری که مال خودش باشه و یک ماشین خارجی و سالی یک بار مسافرت به برزیل واسه جام جهانی، واقعا توقع زیادیه!؟»
گفتم: «جام جهانی!؟ جام جهانی که تموم شد!»
گفت: «بالاخره این دیگه مشکل اون آقاست. میخواست زودتر بیاد خواستگاری! من یکی از شرط و شروطم همینه، کسی که میخواد با دختر من ازدواج کنه باید بتونه هر سال ببرتش برزیل جام جهانی!»
گفتم: «آقا متوجه هستید که جام جهانی تموم شده یا نه!؟»
گفت: «دقیقا همون حرفها رو شما هم میزنید. من خودم خیلی سخت نمیگیرم چون شرایط رو درک میکنم ولی دیگه یک خونه 200 متری و یک ماشین خارجی و یک سفر برزیل برای جام جهانی و یک کار با درآمد ماهی 10 میلیون تومان چیزی نیست که طرف نتونه داشته باشه!»
گفتم: «درآمد خودتون ماهی چقدره؟»
گفت: «650 هزار تومان!»
گفتم: «خونه از خودتون دارید؟»
گفت: «نه اجارهایه!»
گفتم: «اجازه میدید بنده مرخص شم و برم گورمو گم کنم؟»
گفت: «بفرمایید، خواهش میکنم. سمت چپ مستقیم تشریف ببرید میرسید به افق!»
منم سمت چپم را مستقیم رفتم تا برسم به افق!