در ایران به دلایل مختلفی مانند اهمیت ندادن آموزش و پرورش و رسانهها به هنرهای تجسمی، این بخش برای عموم مردم ناشناخته مانده، این در حالی است که در دیگر کشورها مردم نهتنها هنرمندان خود، بلکه هنرمندان دیگر کشورها را هم میشناسند. آثار هنری سرمایههای یک کشورند. در هر کشوری، آثار هنری بهلحاظ سابقه و حرفهای بودن، با قیمتهای بالا خریدوفروش میشوند و آثار هنری قدیمی هر روز بر قیمتشان افزوده میشود، بنابراین جزو سرمایههای آن کشور بهشمار میروند. به همین دلیل، من با کسانی که آثار هنری را کالای لوکس قلمداد میکنند، مخالفم.
اکنون میبینیم که آثار موزههای سعدآباد و نیاوران بهعنوان سرمایههای ملی مطرح هستند. این آثار میتوانند نقش حامی را برای این موزهها ایفا کنند. وقتی این آثار در مجموعه بانکها و وزارتخانهها قرار میگیرند، نقش پشتیبان و حامی را برای این مجموعهها میتوانند ایفا کنند. اگر قانون اختصاص یک درصد از بودجه ادارات و سازمانهای دولتی برای خرید آثار تجسمی تصویب شود، این آثار به ادارهها و سازمانها راه پیدا میکنند و علاوه بر ایجاد زیبایی، نوعی سرمایهگذاری برای ادارهها محسوب میشوند.
وقتی این قانون اجرا شود، از هنر و هنرمند حمایت میکند و باعث میشود آثار آنها گوشه آتلیهها نماند. این آثار در پیشبرد فرهنگی تاثیر میگذارند و هنرمند هم حمایت میشود و کار بیشتری خلق میکند. همچنین سطح فرهنگ و هنر در جامعه بالا میرود. اکنون بسیاری از هنرمندان، آثار خوبی خلق میکنند، ولی آثارشان به فروش نمیرسد. اگر این قانون تصویب و بهدرستی اجرا شود، از هنرمندان حمایت خواهد شد.
از سوی دیگر، باید فعالیتهای پژوهشی انجام شود، برای اینکه بررسی کنیم چگونه میتوانیم هنر را به مردم بشناسانیم. در کشورهای دیگر، مردم هنرمندان خود و خارج از مرزهایشان را میشناسند، ولی در ایران، آموزش و پرورش و رسانهها، هیچکدام هنر و هنرمند را به مردم معرفی نمیکنند، در نتیجه مردم هم آنها را نمیشناسند. تلویزیون بخشی را برای پرداختن به هنرهای تجسمی و بحث و گفتوگو درباره آن در نظر نگرفته است. این در حالی است که درباره سینما، جلسات نقد و بررسی برگزار میشود، ولی درباره هنرهای تجسمی چنین اتفاقی نمیافتد.