برنی سندرز،نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، درکی از تجارت ندارد. قطعا حالا دیگر روشن میشود که سندرز حتی آگاهی اولیهای از آنچه بهعنوان تجارت انجام میگیرد و چرایی آن ندارد. به همین شکل میتوان از اثر خردهفروشیهایی که کالاهای ارزان ارائه میکنند و اثر آن بر مشتریان در آمریکا گفت. هر دو موضوع بهسادگی در روش تولید و ارائه محصول برای مشتریان آمریکایی تغییر ایجاد کردهاند و هر دو به روشی یکسان سود خود را نشان میدهند. واردات کالا یا عرضه آنها به قیمتی کمتر از خردهفروشهای جایگزین مثل والمارت به این معنا است که مصرفکنندگان آمریکایی توان مصرف بیشتر را پیدا میکنند.این کار وضع مالی آنها را بهبود میدهد. قطعا، بحث تنها بر سر تجارت نیست و کل اقتصاد را دربرمیگیرد.
این همان برداشت اشتباهی است که سندرز مرتکب آن شده است. سندرز میگوید: «تجارت آزاد نامحدود یک فاجعه برای مردم آمریکا است.»او در طول 25 سال حضورش در کنگره همواره این جمله را میگفت: «من علیه همه این قراردادها رأی میدهم.»او بهشدت قرارداد «همکاری تجاری دو سوی اقیانوس آرام» را مورد انتقاد قرار داده و اصلا مخالفتش با این قرارداد یکی از ویژگیهای کلیدی کمپینش بهشمار میآید.
یک لحظه درباره اینکه تجارت چیست، فکر کنید. توجه داشته باشید که هیچ فرقی نمیکند این قرارداد میان دو خانواده، دو شهر، دو ایالت یا دو کشور باشد. همه اینها در اصل دقیقا به یک شکل عمل میکنند.تجارت در هر سطحی که باشد به یک شکل باید به آن نگاه کرد. خیلی ساده است، شخص یا اشخاص دیگر میتوانند چیزی تولید کنند که بهتر و ارزانتر از محصول ما باشد. بنابراین بهتر است بهجای اینکه چیزی را مال خودمان کنیم، تلاش کنیم تا بهتر از آن را داشته باشیم. همه داستان همین است.
قطعا میتوان همه چیز را کامل و بینقص انجام داد و شروع به جار زدن درباره موهبتهایش کرد. میتوان به قله توسعه فناوری، تخصصهای مرتبط و هر چیز دیگری که اراده کرد، رسید. منتها مسئله اینجاست که وقتی کسی پیدا شود، بهتر و ارزانتر محصولی تولید کند، همه اینها ارزش خود را از دست میدهد. با درنظرگرفتن مزیت رقابتی، همیشه چیزی وجود دارد که در آمریکا میتواند بهتر تولید شده و بالاتر از رقبا قرار گیرد. پس میتوانیم آنچه را آمریکا دارد با آنچه دیگران از ما بهتر دارند، مبادله کنیم.
پیامد این روش این است که واردات نقطه اوج و هدف تجارت میشود و صادرات تنها به این دلیل انجام میشود که هزینه آن واردات تامین شود. در اصل ماجرا فرقی نمیکند که من تمام تلاشم را بهکارگیرم تا یک چیز بیارزش از والمارت به مصرفکننده آمریکایی برسانم یا اوراکل دستورالعملهایی را به چین بفرستد و بعد چند کالای بیارزش از آنجا در ازایش وارد کند. واردات همان چیزی است که ما میخواستیم و اصلا دلیل اینکه ما تجارت میکنیم همین است.
تجارت آزاد منافع زیادی درپی دارد چون محدودیتها در آن برداشته میشود و میتوان چیزی را بهدست آورد که بهتر از محصول خودمان است. اقتصاددانها در موسسه اقتصاد بینالمللی پترسون (Petersen Institute for International Economics) با استفاده از چهار روش سود حاصل از توسعه فناوری که باعث تسهیل تجارت بینالمللی (برای مثال کشتیهای کانتینربر) و نیز برداشتهشدن موانع دولتی برای تجارت بینالمللی (برای مثال تعرفهها) میشود، برآورد کردهاند که پس از پایان جنگ جهانی دوم، تجارت آزاد درآمد آمریکا را به حدود یک تریلیون دلار رساند و این یعنی درآمد سالانه حدود 10هزار دلار برای هر یک از خانوارهای آمریکایی.
بهعبارت دیگر، مشتریان قشر متوسط آمریکا میتوانند درصورت دسترسی به کالاهای ارزانقیمتی که از کشورهای دیگر وارد میشود، 29درصد بیشتر به خدمات و کالاها دست پیدا کنند. این دسترسی برای قشر فرودست جامعه حتی بیشتر هم هست. قدرت خرید این قشر از جامعه در نتیجه تجارت 62درصد بیشتر میشود. برعکس، قشر پردرآمد که تنها 10درصد جامعه را تشکیل میدهند با انجام این نوع تجارت تنها 3درصد به قدرت خریدشان افزوده میشود.
کسی روی این موضوع بحثی ندارد که واردات چنین اجناسی باعث بهبود زندگی 120میلیون کارگر آمریکایی شده است. همچنین از برآوردهایی که از صرفهجویی با این روش در آمریکا شده پیداست که این رویه کاملا منطقی است. کل صرفهجویی در سال 2004 از این روش 263میلیارد دلار بوده است. بنابراین هر خانواده با استفاده کردن از این کالاهای ارزانقیمت وارداتی توانسته 329/2دلار در هزینههایش صرفهجویی کند. پس باز باید تکرار کرد که سود این کار برای اقشار کمدرآمد بسیار زیاد است.
خیلی سخت میتوان به افزایش 10هزار دلاری استانداردهای زندگی به چشم «فاجعه برای مردم آمریکا» نگاه کرد. دلیل تجارت این است که بتوان به کالاهایی با قیمتی کمتر از آنچه یک کشور خود میتواند بسازد دست پیدا کرد. هدف نهایی این است که مصرف بیشتر برای مصرفکننده امکانپذیر شود که این دقیقا به معنای بهتر شدن استانداردهای زندگی است. وقتی برنی سندرز از این رویه بهعنوان «فاجعهای برای آمریکاییها» یاد میکند پس میتوان دریافت که سندرز واقعا هیچ ایده اولیهای درباره تجارت و اثرات آن ندارد.