شکست در دنیای کسب و کار پدیده غیرمنتظره ای نیست. کافی است سری به روزنامه یا اخبار روز بزنید تا با کلی شرکت ریز و درشت رو به رو شوید که در یک چشم به هم زدن نسخه شان پیچیده شده است. در این میان تکلیف استارت آپ ها از قبل روشن است؛ چراکه خیلی از آنها حتی رنگ واقعیت را هم به خودشان نمی بینند. اگرچه خیلی وقت ها پای اشتباهات بزرگ یا تصمیم های نادرست در میان است اما نباید نقش پیش فرض های غلط را دست کم گرفت. خیلی وقت ها یک استارت آپ نه به خاطر وضعیت بد بازار، بلکه باورهای عجیب صاحبانش به خاک سیاه می نشیند. درست مثل پروژه سینمایی که سر لجبازی های بی دلیل کارگردان با کلی ستاره درجه یک تبدیل به سوژه خنده تماشاگران و کیسه بوکس منتقدان می شود.
احتمالا شما هم در طول زندگی تان بارها و بارها با باورهایی رو به رو شده اید که بعد از مدت کوتاهی حسابی غلط از آب درآمده اند. اینطور وقت ها آدم آرزو می کند ای کاش زودتر چشمش به روی واقعیت باز می شد. خب گذشته را که هیچ جوره نمی توانیم تغییر دهیم، اما شاید در روزنامه فرصت امروز بتوانیم کاری برای آینده شما کنیم. درست حدس زدید، ما در این مقاله قصد داریم سری به بعضی از رایج ترین باورهای غلط در دنیای کسب و کار بزنیم. اگر شما هم دوست دارید یکبار برای همیشه از شر این باورهای اعصاب خُردکن راحت شوید، در ادامه با ما همراه باشید تا یک ماجراجویی جذاب را تجربه کنید. البته این وسط خبری از داستان های حماسی نیست. در عوض ما با آرامش تمام باورهای اشتباه در عرصه کارآفرینی را مرور کرده و اطلاعات تازه ای تحویل شما خواهیم داد.
مطلب مرتبط: 5 دلیل شکست کسب و کار های کوچک
پیش فرض های اشتباه در دنیای کارآفرینی
بعضی از باورها به کارآفرینان برای یکه تازی در بازار کمک می کنند. مثلا اعتقاد عمیق با کار تیمی را در نظر بگیرید. این امر در یک چشم به هم زدن توانایی کارآفرینان برای رقابت با بزرگترین برندهای دنیا را افزایش خواهد داد. اینطوری دیگر مشکلی برای بقا در بازار نداشته و حتی کارآفرینان قصه مان پیش خودشان نقشه های دور و درازی برای حضور در بازار می کشند. روی دیگر سکه باورهای کارآفرینی مربوط به تاثیر منفی شان است. این نیمه تاریک دقیقا عملکردی برعکس با آنچه تا اینجا گفتیم، دارد. اینطوری که کارآفرینان با مراجعه به باورهای قدیمی شان روز به روز انگیزه کمتری برای سعی و تلاش پیدا می کنند. تا جایی که یک روز صبح از خواب بیدار شده و دیگر قید همه چیز را می زنند؛ همین قدر تیره و تار!
ما برای اینکه شما را از چنگ باورهای غلط نجام دهیم، در ادامه بعضی از مهمترین مواردش را زیر ذره بین خواهیم برد. کافی است تا انتهای مقاله با ما همراه باشید تا دیگر چنین پیش فرض هایی سوهان روح تان نشوند. این شما و این هم پیش فرض های غلط در دنیای کسب و کار.
انتظارات مالی رویایی: به وقت بیدار شدن از خواب!
به نظرتان یک استارت آپ بعد از چه مدتی باید روی دور سودآوری بیفتد؟ احتمالا یک کارآفرین کارکشته دست کم شش ماه زمان برای این پروژه در نظر می گیرد. با این حال اگر مخاطب تان یک کارآفرین آماتور باشد، احتمالا انتظار سودهای چند هزار دلاری آن هم از همان روز اول را خواهد داشت. اشتباه نکنید، ما اصلا شوخی مان نگرفته، در عوض این آدم های صفر کیلومتر بازار هستند که پاک همه چیز را اشتباهی گرفته اند.
باشگاهی ورزشی را در نظر بگیرید که همین چند هفته پیش تاسیس شده است. احتمالا صاحب باشگاه به غیر از هزینه های مربوط به تجهیزات ورزشی کلی خرج بازاریابی هم برای خودش تراشیده است. حالا در این گیر و دار انتظار سودهای کلان مثل خوره ذهن کارآفرین قصه مان را درگیر خواهد کرد. اگرچه آدم های حرفه ای خیلی زود به این وسواس پایان می دهند، اما درباره تازه واردها ماجرا کاملا فرق دارد. چه بسا بعد از چند هفته تجربه مدیریت باشگاهی سوت و کور دیگر هیچ انگیزه ای برای مدیریت مجموعه باقی نماند. آن وقت رویاپردازی های دور و دراز کارآفرین قصه مان خیلی زود به آخر خط می رسد.
توصیه ما در این بخش مثل روز روشن است؛ شما قرار نیست از همان روز اول روی دور استثنایی سودآوری بیفتید. چه بسا خیلی از کسب و کارها نیاز به چند ماه زمان داشته باشند؛ چراکه شما از همان روز اول در بازار یک برند کاملا شناخته شده نخواهید بود. در عوض بازاریابی و اثرگذاری بر روی مشتریان شبیه بازی شطرنج نیاز به فکر و صدالبته شکیبایی بالا دارد. پس اگر فکر کرده اید یک شبه راه صدساله را می روید، سخت دراشتباهید.
مطلب مرتبط: 10 دلیل عمده شکست کسب و کارها طی ده سال آینده
کارآفرینی با سرمایه بی نهایت اندک: بدون پول هیچ کاری شدنی نیست
وقتی صحبت از سرمایه اولیه می شود، بعضی از کارآفرینان فکر می کنند بدون هیچ پولی هم موفقیت در بازارهای بزرگ شدنی است. اگر پای صحبت این مدل آدم ها بشینید، کلی استدلال من درآوردی درباره موفقیت بدون حتی یک دلار سرمایه برای تان می آورند. شما را نمی دانم، ولی به نظر من که چنین استدلال هایی بیشتر شبیه نوعی تله برای به دام انداختن کارآفرینان است تا واقعیتی انکارناپذیر!
کسانی که به اندازه کافی در بازار تجربه داشته باشند، خیلی خوب می دانند هیچ کاری نشد ندارد، اما این وسط یک استثنا مهم هست: سرمایه اولیه.
بدون سرمایه اولیه همه نقشه های کارآفرینان نقش برآب می شود. اجازه دهید با یک مثال دم دستی منظورمان را کاملا روشن کنیم. چند تا جوان را در نظر بگیرید که قصد دارند کافی شاپی مدرن راه بیندازند. این وسط حتی اگر اکثر لوازم را با هزینه ای کم جفت و جور کنند، باز هم دستگاه های مخصوص تولید نوشیدنی هزینه قابل توجهی روی دست شان خواهد گذاشت. ماجرا درباره بقیه حوزه های کاری هم تقریبا همینطور است. پس اگر فکر کرده اید بدون سرمایه اولیه کارآفرینی شدنی است، سخت دراشتباهید.
همانطور که تاکید بر روی سرمایه اولیه بی نهایت زیادی راه به جایی نمی برد، دست کم گرفتن نقش پول هم حسابی دردسرساز خواهد شد. از قدیم گفته اند «پول چرک کف دست است» اما همین چرک کف دست اگر از دنیای کارآفرینی کنار برود، همه چیز به هم خواهد ریخت. پس قبل از اینکه با عجله وارد دنیای کسب و کار شوید، کمی درباره منابع مالی فکر کنید. اینطوری کارتان راحت تر از هر زمان دیگری پیش خواهد رفت. حداقل با این دست فرمان دیگر وسط کار بودجه تان ته نمی کشد.
دست کم گرفتن رقبا: پیش فرضی کشنده
وزنه برداری را در نظر بگیرید که بدون اینکه به رقبایش شانسی بدهد، برای مسابقات المپیک انتخاب شده است. احتمالا ورزشکار قصه مان اعتماد به نفس زیادی دارد و چه بسا از همین حالا مدال طلا را در چنگ خودش می بیند. تا اینجای کار همه چیز مطابق برنامه پیش می رود و به علاوه، جایی هم برای نگرانی نیست. ماجرا از آنجا ترسناک می شود که این اعتماد به نفس موجب دست کم گرفتن رقبا شود. آن وقت چه بسا در همان مرحله ابتدایی قهرمان قصه مان سنگ روی یخ شود.
مثال بالا در دنیای کسب و کار هم به چشم می خورد. احتمالا شما هم همکارانی دارید که دائما در واکنش به اخطار دیگران درباره رقبا بیخیالی طی می کنند. شاید فکر کنید این مدل رفتارها کاملا طبیعی است یا از مهارت بالای کارآفرینان حکایت دارد. در این صورت باید بگوییم کاملا دراشتباهید؛ چراکه اینجا اصلا خبری از این مدل نکات نیست. در عوض هرگونه بیخیالی یا دست کم گرفتن رقبا طوری پشت آدم را به خاک می مالد که نگو!
ما در روزنامه فرصت امروز معتقدیم فقط آدم های کاملا خوش خیال رقبا را دست کم می گیرند. وگرنه بازار کسب و کار مثل میدان نبرد است. همانطور که دست کم گرفتن دشمن در جنگ ها کار دست فرماندهان نظامی می دهد، بیخیالی نیز به رقبا هم دستی دستی یک برند را به خاک سیاه خواهد نشاند.
فرمول ما در این بخش خیلی سخت یا پیچیده نیست. کافی است همیشه شش دانگ حواس تان به رقبا باشد. اینطوری نه تنها از آنها یکه نمی خورید، بلکه اقدامات تازه آنها هم برای تان یک الگوی مناسب خواهد شد. خب انتظار ندارید که همیشه اول از همه ترندهای دست اول را روی هوا بقاپید؟
مطلب مرتبط: دلایل شکست کسب و کارها
هدف گذاری شانسی روی مخاطب: شانس همیشه با شما نیست!
چقدر به شانس اعتقاد دارید؟ این سوالی است که در نگاه اول هیچ ربطی به دنیای کارآفرینی ندارد، اما اگر کمی با دقت قضیه را زیر و رو کنید، به نتایج جالبی می رسید. خیلی وقت ها کارآفرینان بدون اینکه استدلال منطقی در دست داشته باشند، فقط به امید شانس یک تصمیم را می گیرند. اگرچه این مدل فعالیت شاید بعضی وقت ها به درد برندها بخورد، اما یک راهکار دائمی نیست؛ چراکه شانس همیشه با شما نخواهد بود. ماجرا جالب شد، نه؟
شاید پیش خودتان فکر کنید بعضی از آدم ها ذاتا خوش شانس به دنیا می آیند. در این صورت باید بگوییم دنیای کسب و کار جایی برای این مدل اعتقادات ندارد. خب اگر برند موفقی را سراغ دارید که با همین دست فرمان به سودهای چند میلیارد دلاری رسیده، ما را هم بی خبر نگذارید.
فرمول همیشگی ما در روزنامه فرصت امروز اجرای همه پروژه های کاری بر محور استدلال های روشن است. خب اگر قرار بود فقط با شانس همه بیزینس های بزرگ را راه بیندازند، دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شد. پس اگر شما هم حساب زیادی روی شانس باز کرده اید، وقت آن رسیده در روش کاری تان تجدیدنظر اساسی صورت دهید. وگرنه خیلی زود اوضاع تان به هم خواهد ریخت.
تلقی خدمات مشتری به مثابه امری لوکس: اشتباهی نابخشودنی
اگرچه خیلی از کارآفرینان اهمیت خدمات مشتری را به خوبی می دانند، اما کم نیستند کسانی که هنوز هم مثل دوران باستان مشغول کارآفرینی هستند. در این الگوی از مد افتاده تمام آنچه برای موفقیت یک کسب و کار لازم است، تولید محصولاتی باکیفیت بالاست. این وسط اصلا اهمیت ندارد مشتریان برای استفاده از محصولات مشکل دارند یا سوالاتی در ذهن شان شکل می گیرد که هیچ کس جوابی برای شان ندارد.
فکر می کنم شما هم قبول داشته باشید که سناریوی بالا آخر و عاقبت خوشی نخواهد داشت. هرچه باشد کلی از کارآفرینان در چهارگوشه دنیا هستند که علاوه بر تولیدات درجه یک برای ارائه خدمات مشتری عالی خودشان را به آب و آتش می زنند. پس اصلا قرار نیست فقط با یک محصول خوب موفقیت استارت آپ ها در بازار تضمین شود.
این روزها مشتریان انتظارات شان از برندها حسابی افزایش پیدا کرده است. اگر زمانی نه چندان دور فقط قیمت پایین محصولات ملاک تصمیم گیری مشتریان بود، حالا هزار و یک عامل دیگر نیز در این میان نقش بازی می کنند. مثلا اینکه یک برند چقدر به فکر حفاظت از محیط زیست یا کاهش آلودگی است، معیارهای مهمی برای خرید مشتریان محسوب می شود. این وسط خدمات مشتری هم یک عامل اساسی برای انتخاب از بین کسب و کارهای شبیه به هم است. خب انتظار ندارید که مشتریان همینطور شانسی از بین کلی برند سراغ شما بیایند؟
وقتی شما سرمایه گذاری خوبی رو خدمات مشتری داشته باشید، کم کم اوضاع برندتان کاملا تغییر می کند؛ چراکه بدون خدمات مشتری همیشه فاصله زیادی بین شما و مخاطب هدف باقی می ماند. این در حالی است که با یک رابطه صمیمانه همه چیز در یک چشم به هم زدن حل و فصل خواهد شد. آن وقت شما می توانید بدون دردسر اضافی خیال تان از فروش بالای کسب و کارتان راحت باشد. پس منتظر چه هستید؟ همین حالا دست به کار شده و تیمی ویژه برای خدمات مشتری تشکیل دهید. اینطوری دیگر لازم نیست خیلی نگران جزییات امور باشید.
مطلب مرتبط: مهم ترین دلایل شکست طرح های سرمایه گذاری کوچک
مدیران حرف اول و آخر را می زنند: کار تیمی و دیگر هیچ
آیا شما هم جزو آن دسته مدیرانی هستید که بی نهایت از خود راضی هستند؟ منظورمان همان هایی است که فکر می کنند تافته جدا بافته هستند و همه باید ایده های آنها را بی چون و چرا قبول کنند. اگر جواب تان به این سوال مثبت است، مشاهده شکست های پی در پی تان در بازار اصلا جای تعجب ندارد؛ چراکه این روزها کمتر شرکتی با این الگوی عجیب و غریب شانسی برای موفقیت خواهد داشت. در عوض برندهای بزرگ دهه هاست به سوی کار تیمی و تصمیم های گروهی حرکت کرده اند.
احتمالا شما بارها و بارها این ضرب المثل قدیمی که «همه چیز را همگان دانند» شنیده اید و چه بسا چندباری در زندگی از آن سود برده باشید. در این صورت بد نیست به فکر استفاده از آن در دنیای کارآفرینی هم باشید؛ چراکه این مدل در بازار کاملا جواب می دهد. چه بسا کارمندان یا مدیران میانی شرکت به خاطر سر و کار داشتن با مشتریان به طور مستقیم ایده های بهتری برای مدیریت شرکت دم دست شان باشند. آن وقت رفتار یک دنده شما می تواند حسابی کار دست تان دهد. پس یادتان باشد قبل از اینکه خیلی دیر شود، فکری به حال اوضاع برندتان کنید.
سرمایه گذاری بیش از اندازه روی نقش مدیران در کسب و کار همیشه بهترین ایده ممکن نیست. چه بسا خیلی وقت ها نتیجه کارتان افتضاح از آب درآمده و نتوانید آن را جمع و جور کنید. خب تا وقتی می شود به راحتی با همفکری با عقل جمعی تصمیم ها را گرفت، چرا باید قهرمان بازی درآورد؟
منابع: