برای اکثر کارشناسان، کاهش قیمتها یک خبر بد است چون انتظار کاهش هرچه بیشتر این قیمتها را در طول زمان ایجاد میکند. کاهش قیمت طبق تعریف این کارشناسان، کاهش کلی در قیمت کالاها و خدمات است.
وقتی قیمت یک بار کاهش پیدا کرد، مشتریها دست نگه داشته و خرید نمیکنند چون انتظار دارند قیمتها در آینده از این هم پایینتر بیاید. این باعث ضعف در کل جریان هزینهکردن و در نتیجه ضعیفتر شدن اقتصاد میشود. یعنی مردم به امید پایینتر آمدن قیمتها پولشان را خرج نمیکنند و وقتی پول در اقتصاد در جریان نباشد اقتصاد، دچار ضعف میشود.
بنابراین چنین کارشناسانی به این نکته اصرار دارند که سیاستهای مخالف کاهش قیمت در واقع مبارزه با افول اقتصادی است.
اگر کاهش قیمتها منجر به افول اقتصادی شود پس سیاستهایی در مخالفت با آن باید برای اقتصاد نتیجه خوبی داشته باشد. برای اینکه سیاستهایی برعکس کاهش قیمت اعمال شود، باید سراغ سیاست افزایش قیمت رفت و افزایش قیمت یعنی تورم. پس تورم قاعدتا باید به رشد اقتصادی کمک کند، اما همه میدانیم که چنین نیست.
براساس نظر بسیاری از کارشناسان، وجود کمی تورم به سود اقتصاد است. از نظر متفکران اقتصادی تورم 2درصد برای اقتصاد زیانبار نیست، اما تورم 10درصدی خبری بد برای اقتصاد است.
بنابراین میتوان این طور نتیجه گرفت که در شرایط تورم 10درصدی مشتریها احتمالا انتظار دارند که تورم همچنان بالاتر برود.
براساس تفکر اکثریت کارشناسان، در پاسخ به نرخ بالای تورم، مشتریان سرعت خرج کردن خود را بالا میبرند، چون میترسند اجناس گران و گرانتر شوند. در نتیجه رشد اقتصادی باید افزایش یابد، اما چرا کسی از نرخ تورم 10درصد یا بالاتر استقبال نمیکند و کارشناسان آن را خبر بدی برای اقتصاد میدانند؟
معنی تورم افزایش کلی در قیمتها به آن معنا که بین عامه مردم رایج است، نیست. معنی دقیق تورم افزایش عرضه پول است. این یک قانون است که افزایش نقدینگی گرانی با خود دارد. بنابراین این نقدینگی است که عامل اصلی افزایش قیمت است نه تورم یا کاهش قیمتها.
دلیل بد بودن تورم افزایش قیمتها نیست، بلکه آسیبی است که به فرآیند ثروتسازی میزند. پول وسیلهای برای تبادل کالا است. وقتی این ابزار تبادل کالا به شکل غیرواقعی به اقتصاد تزریق شود و نقدینگی بوجود آید در واقع پول به بازار آمده، اما هیچ کالایی رد و بدل نمیشود. اثر اقتصادی پولی که بدون هدف و پشتوانه به بازار تزریق میشود، تضعیف فرآیند ثروتسازی است. در واقع پول هست، زیاد هم هست اما این پول در خدمت فرآیند ثروتسازی قرار نگرفته و سرگردان باقی میماند.
در این شرایط، اقتصاد به موقعیت بدتری سقوط میکند.
رکود طولانیمدت حاصل نقدینگی بدون پشتوانه است. بانک مرکزی معمولا در چنین شرایطی به دنبال راهکارهای موضعی میگردد که همین راهکارها وضع اقتصاد را بدتر میکنند.
بنابراین میتوان این طور نتیجه گرفت که این کاهش قیمتها نیست که وضع اقتصاد یک کشور را بدتر میکند، بلکه سیاستهای اشتباه برای مقابله با کاهش قیمتها است که گره اقتصاد را کورتر کرده، تورم را افزایش داده و در نتیجه زندگی را بر مردم سختتر میکند.