بعضی از مشاغل هستند که بیشتر از اینکه انجامشان اذیتکننده و سخت باشد، شروع کارشان دردسر دارد. یعنی اگر بتوانید شروعشان کنید، بعید است که در آیندهاش به مشکلی بر بخورید. منتها برخی کارها هستند که اصلا نباید شروع شوند. یعنی اگر هم شروع شوند سراسر ضررند! بعدش شروع نشدنش را ربط میدهند به هزاران شرایط و دولت و...
نزدیک غروب جوانی اعصاب خراب به خودپرداز آمد و به من گفت: «شما نفر آخری؟»
گفتم: «نه من اصلا تو صف نیستم!»
چونان سیلی محکمی روانه گوش ما کرد که هنوزم که هنوزه صدای سوتش در گوشم
چهچه میزند. خلاصه بعد از کش و قوسهای فراوان، توانستم کمی آرامش کنم و سوالاتم را به خوردش دهم.
گفتم: «چته؟ چرا اینقدر خودتو اذیت میکنی؟ مشکلی پیش اومده؟»
گفت: «20 سال منتظرم یک کار راه بندازم، الان که دیگه وقتش شده، همه چی پیچیده به هم!»
گفتم: «چه کاری میخوای راه بندازی؟»
گفت: «یه کارگاه تولیدی کوچیک!»
گفتم: «خب چرا نمیشه! چرا پیچیده!؟ مشکل کار کجاست؟»
گفت: «این سررسیدم رو بگیر، کل روند ماجرا و هزینههایی که کردم رو این تو نوشتم.»
گفتم: «چقدر سرمایه داشتی؟»
گفت: «20 میلیون!»
خلاصه اینکه سررسیدش را باز و لیست هزینههایش را مروری کردم که تعدادی از آنها به قرار زیر بود:
1) یک میلیون تومان جهت تهیه طرح توجیهی برای کارگاه.
2) 50هزار تومان پرینت طرح توجیهی.
3) دو میلیون تومان هزینه برای گرفتن وقت و ارائه طرح توجیهی (ظاهرا بعدش فهمیده است که همینطوری هم میتوانست وقت بگیرد و نیاز به هزینه نبود).
4) 15هزار تومان فلافل با ترشی در روز ارائه طرح (ما کلا فلافل بالای 3 تومان ندیدیم، نمیدونم چه جوری 15 تومان فلافل خورده!)
5- پنج هزار تومان زیره! (قاعدتا به فواید گیاهی زیره نیاز داشتند).
6- 500هزار تومان هزینه آژانس جهت جستوجو برای مکان کارگاه.
7- چهار ماه انتظار جهت گرفتن تاییدیه طرح که نمیتوان با عدد و رقم مادی مقایسهاش کرد.
8- پنج میلیون تومان دیه طبق گزارش پزشکی قانونی(احتمالا در روند گرفتن تاییدیه دچار اختلالات عصبی شدند).
9- چون از کارم به امید این طرح و کارگاه بیرون آمدم، هشت میلیون تومان خوردن از جیب به خاطر چهار ماه بیکاری!
10- سیبزمینی سه کیلوگرم؛ شش هزار تومان!
11- خرابی واشر سر سیلندر به خاطر رفت و آمدهای متوالی و در نهایت قاطی شدن آب و روغن؛ یک میلیون تومان!
12- درگیری با نگهبانی محل تایید طرح و سه میلیون تومان دیه، طبق گزارش پزشکی قانونی.
13- 300هزار تومان پول تلفن در چهار ماه.
14- 100هزار تومان هزینه کافینت.
15- چهار میلیون تومان هزینه بیمارستان (ظاهرا در نهایت هم تاییدیه را نگرفتند و به همین خاطر سکته قلبی کردند).
این گزیدهای از لیست هزینههای این دوستمان بود که در سررسیدش نوشته بود. از ایشان پرسیدم: «حالا طرحت راجع به چی بود؟»
گفت: «تهیه گازوئیل از بنزین!»
گفتم: «خب مرد حسابی بنزین که از گازوئیل گرونتره! این چه طرحه مزخرفیه آخه!»
با یک سنگ به سمتم آمد تا بهم نشان دهد که آیا طرحش مزخرف هست یا نه و من هنوزم که هنوزه غرق این پندارم که چرا این دوستمان انتظار داشت طرحش تایید بشه!