اوایل کسب مقام مدیریت است. بدجوری داغ هستم. جوان و جویای نام. دلم میخواهد دنیا را تکان دهم. سقف فلک صنعت و تجارت را بشکافم و طرحی نو در اجرای پروژهها دراندازم. از هر طرح جدیدی که به نظرم منطقی میآید استقبال میکنم. جدید است؟ باکی نیست. یاد میگیریم.
برنامهریزی و سازماندهی میکنیم و به روشهای نوین مدیریت اینجایی دست مییازیم و گوگرد پارسی به چین میبریم و کاسهچینی به هند و فولاد هندی به روم و... در مجموع هیجانانگیزترین بخش قضیه انجام عملیات محیرالعقول جدید و شکستن قالبها و چارچوبهای تعیین شده قبلی
است. درگرماگرم همین وضع و حال حماسی است که یک تولیدکننده جدید به سراغم میآید و پیشنهاد میکند یک نوع ماده جدید را در پروژه استفاده کنیم، با دلایلی چند نظیر ارزانتر بودن قیمت ماده جدید، سرعت و سهولت استفاده آن، بستهبندی و حمل تمیز آن و کارایی و کیفیت بالاتر آن. تغییر بزرگ و عمدهای به نظر میرسد. یک مقدار سبک و سنگین میکنم و در نهایت کفه جوانی و شیدایی و هیجان از کفه حزم و دوراندیشی و عافیتطلبی سنگینتر میشود. تصمیم میگیرم این مهم را به انجام برسانم. سازنده جوان هم که مثل خودم هیجانزده است بیشتر تشجیعم میکند و در نهایت یک دست، کاتالوگ محصول جدید و یک دست فهرست مزایای آن به سراغ رییس
میروم. تجربه قبلی به من میگوید که رییس مقاومت جانانهای خواهد کرد ولی شاید آخر کار بتوان او را راضی کرد. رییس پشت میزش نشسته. در حالی که با یک دستش روی صفحه کامپیوتر هی پشتسر هم فال میگیرد، با دست دیگرش تند و تند انجیر خشک و توت خشک توی دهانش
میاندازد.
- چیه؟ چی میخوای؟ هان؟ چی میخوای؟ بگو، بشین، بگو دیگه، هان؟ چی میخوای؟
- باشه باشه الان میگم، چشم. عرضم به خدمتتون که...
- توت خشک میخوری؟ انجیر میخوای؟ کشمشم دارمها! میخوای؟ میخوری؟
- نه! نه! دست شما درد نکنه. نه! عرضم به حضورتون.
- آره دیگه شماها جوونین. جوونین دیگه. جوونی کجایی؟ اصلشو میخورین. اصل جنسو میخورین. قند میخورین. شکر میخورین. عین خیالتون نیست. خشک شده که نمیخورین. اصل جنسو
میخورین.
- بله دیگه. خواهش میکنم. بله! عرض میکردم که این یه ماده جدیدیه از یه شرکت جدید آوردن، من یه بررسی کردم به نظرم بشه استفاده کرد. ارزونترم هست.
- جدیده هان؟ نُوِه؟ جایی استفاده شده؟
- والله ما استفاده نکردیم تا حالا رییس ولی رزومهاش بد نبود. تو چندتا کار شخصی استفاده شده.
- نه نه، ولش کن. نمیخواد. بذا یه چند سال دیگه. ولش کن. بذا یه چند نفر دیگه استفاده کنن. امتحانشو پس بده، بعد ما استفاده میکنیم. ولش کن. برو. برو.
- رییسجان، من میگم یه نگاهی بندازین. بالاخره یه جایی باید کار جدید شروع بشه دیگه.
- خب چرا ما؟ هان؟ چرا ما؟ ما که شاخ گاو خودمون کم نداریم. ولش کن. چند سال دیگه.
- واسه چی؟ خب! هم مشخصاتش هست، هم ترکیبش معلومه، هم همهچیشو میشه محاسبه کرد.
- شیرهویج بستنی.
- جانم؟!
- شیرهویج بستنی دوست داری؟ هان؟ دوست داری؟
- آره گمونم.
- نه دوست نداری.
- چرا! دوست دارم. از ترکیبات بستنی فقط همین یکیو استثنائاً دوست دارم.
- خب! حالا که دوست داری. حالا بذا تغییرش بدیم. بکنیم ماستهویج بستنی، دوغ هویج بستنی چطوره؟
- نه بابا بد میشه رییس.
- خب! شیر کرفسبستنی چی؟ یا شیر کلم بستنی؟ یا اصلا شیر هویج قهوه چطوره؟
- نه رییس. خوب نیست.
- ها... دیدی؟ دیدی حالا؟
- چیو دیدم رییس؟
- ببین بچهجون، پنج هزار سال طول کشیده. همه اینایی که تو گفتی بده رو خوردن، یکی نمیدونم ماست هویجبستنی خورده، یکی دوغ گلابی بستنی درست کرده. یکی نمیدونم...
- خب، خب.
- آره دیگه، من و تو که نخوردیم بقیه خوردن. کمکم رسیده به شیرهویج بستنی که من و تو هم میخوریم. نمیخوریم؟
- چرا خب.
- آره، آره، پاشو پاشو برو. برو هروقت شیرهویجبستنی شد بیا. پاشو پاشو برو من کار دارم. بلند شو، بلندشو. کشمش میخوای؟ انجیر...