منیریه میدانی است که کمتر شکل و شمایل میدان را دارد. یا منصفانهتر بگویم میتوانست خیلی بهتر از این چیزی که هست، باشد. بلوارمانندی از وسط آن میگذرد که بیشتر به قبری درازتر از حد معمول میماند. البته با کمی توسع میتوان گفت میدان است. اما نه میدانی که باید باشد. چرایی این حرف را از جملاتی که در ادامه میخوانید، متوجه میشوید. مجسمهمانندی در انتهای این بلوارمانند دیده میشود. راستش را بخواهید من یکی که تمام سلولهای تنم را چشم کردم و به آن زل زدم نتوانستم دقیقا بفهمم که این مجسمهمانند قرار است چه پیامی را منتقل کند. اما انگار این مجسمه برنزیرنگ قرار است اسبی باشد که تحرک و پویایی را در راستای همبستگی با مفهوم ورزش نشان دهد. خب به نظر نمیرسد موفقیت چندانی در این زمینه به دست آورده باشد و این نهایت خوشسلیقگی مسئولان زیباساز پایتخت است! حداقل اسبی ابلق با یالی افشان در اینجا جانمایی میکردید.
زمانی در آکسفورد روانشناسی به اصطلاحی برخوردم که ترجمهاش میشد «انشقاق روحی». وقتی در میدان منیریه تهران حاضر شدم و این مجسمهمانند بدرنگ را در آنجا دیدم، دچار این مسئله روانشناسی شدم. باور کنید حسش میکردم و انگار ذهنم چند تکه شده بود. دلیلش هم مربوط میشود به این مسئله که چطور نسلی در این مملکت آن پیچ و واپیچهای معماری ابنیه تاریخی ایران را پدید آوردهاند و نسلی در عصر ارتباطات و امکانات به چنین هنری دست یازیدهاند. واقعا چگونه ممکن است؟ شاید ژن تغییر کرده است شاید خوابنما شدهاند اصحاب دستاندرکار... نمیدانم شاید باید آن آکسفورد روانشناسی را تا آخر بخوانم. چون حتما برای این برخورد چندگانه اصطلاح دقیقی دارد! خلاصه اگر گذرتان افتاد به این میدان شما هم زل بزنید. خیلی زل بزنید شاید و البته شاید اتفاقی بیفتد. برای من که نیفتاد.
از طرفی نهایت بدسلیقگی است که در میدانی که شادترین رنگها و وسایل ورزشی را عرضه میکند که همگی نمادی از حرکت و تکاپو و سرعت و قدرت هستند، هیچ نمادی از ورزش و ورزشکاران نمیبینید. البته اتوبوسهای زرشکی بیآرتی خوشرنگترین وسایلی هستند که مسئولان در این میدان کار گذاشتهاند. اسم چند ورزشکار ایرانی یا خارجی را که مثلا خیلی هم نزدیک به بلاد کفر نباشند، میتوان در این میدان نشان داد. مثلا از کشورهای آمریکای جنوبی که هم به اندازه کافی فقیر هستند و هم تا حدود زیادی با ما دوست و رفیق بهشمار میروند. میتوان به معماری فروشگاهها سر و سامانی داد. این همه انرژی را رها کردهایم و بعد آیتمهای فراوانی را در برنامههای همگانی صوتی و تصویری به توصیه و نصیحت در مورد ورزش کردن اختصاص میدهیم. سرتان را درد نیاورم از این حرفها تا سال دیگر همین موقع هم اگر بگوییم با کمبود سوژه مواجه نمیشویم. اما تا دیر نشده و حالا که به اندازه کافی در این مورد غر زدهایم بهتر است از چیزهای دیگر این میدان هم بنویسیم!
منیرالسلطنه همچنان پابرجاست
گاهی در خیابانهای شهرهایی از ایران که راه میروی، اسامی خاصی به چشمت میخورد. اسامیای که انگار ستاد تغییر اسم در آن سالها یادشان رفته که ماله تعویض را رویشان بکشد. در همین تهران هم از این اسامی کم نیست. منیریه یکی از همین اسامی است. از قدیمیهای تهران است. میدانی که در زمان قاجار برای خودش برو و بیایی داشته و محلهای زبانزد خاص و عام بوده و جمعی از اعیان و اشراف در این منطقه سکونت داشتهاند. اما آنچه بیش از هر چیزی در مورد منیریه جلب توجه میکرد، نام زنانهاش بود. آن هم از آن اسامی که امروزه بیشتر جنبه شوخی دارد و آن زمان یعنی مثلا دوران قاجار این نام را بر شاهزادهها مینهادهاند. براساس منابع موجود نام این محله از نام منیرالسلطنه مادر کامرانمیرزا گرفته شده است. کامرانمیرزا پسر سوم ناصرالدین شاه قاجار و نایبالسلطنه او بوده است. منیرالسلطنه ساکن عمارت منیریه بوده که در این محل قرار داشته است. انگار همسر ناصرالدینشاه بودن منیرخانم اینقدر ابهت داشته که حتی در دوران ما هم کسی جرات نکرده اسم این میدان را عوض کند. به هر حال میدانی با نام خانمها البته هیچ نشانی از لطافت و ظرافت را به خودش نمیبیند. هر چند رنگ و لعاب کالاهایی که در فروشگاههایش به فروش میرسد تا حدود زیادی جبران مافات این قضیه را کرده است.
بافت قدیمی میدان هنوز هم از حال و هوایش مشخص است و شکل و رنگ و نمای ساختمانها هم همین را میگوید و در این زمینه هنوز کار اساسی صورت نگرفته است. درواقع از آن دست میدانهایی است که ساختمانها و خانههایش پایشان به اصطلاح روی پوست خربزه است و در زلزله احتمالی تهران میتوانند گزینههای نخستین فاجعه باشند. همان اتفاقی که مسئولان امر هرازچندگاهی با لبخند پت و پهنی از آن یاد میکنند.
بازار، پاساژ و بازار، پاساژ
فروشگاههای میدان منیریه حالا رشد روزافزون پاساژها را هم در خود میبینند. پاساژهایی چون پایتخت، کاوه، المپیک و ولیعصر مهمترینهای این میدان به شمار میروند و به گفته بعضی از فروشندگان هر چیزی هر جای تهران نباشد در این چهار پاساژ اختصاصی پیدا میشود. فروشگاههای دور میدان و بر خیابان هم مملو از اجناسی هستند که ورزشیبودنشان مهمترین ویژگی آنهاست. اگر در این میدان برای خرید حاضر بودید حتما در مورد جنس کالاها از فروشندهها بپرسید. چین و ترکیه یکهتازان بازار وسایل ورزشی هستند که البته سهمشان بیش از 80درصد است. رنگ رویشان از دور فریاد میزند که من چینیام. قیمتشان هم کمتر از نصف مهمانان ترک این بازار است. مثلا اگر یک بلوز و شلوار اسپرت چینی 120هزار تومان باشد نوع ترکش 260هزار تومان است که کیفیتی به مراتب بالاتر و دوخت بهتر دارد. اما انگار توان اقتصادی مردم جلوتر از سلیقههایشان گام برمیدارد و اجناس چینی کماکان به فروش میرسند.
میدانی با ویژگی منحصربهفرد
کمتر میدانی در تهران وجود دارد که فروشگاههای مستقر در آن بهصورت اختصاصی یک کالا یا اگر بخواهیم با کمی آسانگیری حرف بزنیم کالاهایی از یک سنخ و صنف را بفروشند. راستههای اختصاصی برای فروش یک کالای مشخص در تهران کم نداریم اما میدانی با کالای یکدست کمتر داریم. اما دلیل اینکه این همه مقدمه چیدیم این بود که از میدانی در تهران صحبت کنیم که یکدست پر شده از فروشگاههایی که کالای ورزشی میفروشند. هر نوع کالای ورزشی که فکرش را بکنید. از توپ بازیهای مختلف ورزشی گرفته تا انواع و اقسام پوشاک ورزشی و دستگاهها و وسایل بدنسازی. در این میان و در کنار وسایل مورد نیاز رشتههای مختلف ورزشی پوشاک خانگی البته با نام و نشان برندهای مشهور و اسپرت دنیا به فروش میرسد. نایک، آدیداس، فیلا و دهها برند دیگر در این میان خودنمایی میکنند. گاه نامهای ایرانی هم به چشم میخورد. مثلا فروشگاهی عریض و طویل با نام کرمانیمقدم که دستگاههای بدنسازی عرضه میکند.
هم اصل هست هم فیک
اینکه میگویند نگاه آدم خیلی زود آدم را بهاصطلاح لو میدهد، راست است. باور کنید. کافی است وقتی فروشندهای میخواهد از جنسش تعریف کند به چشمهایش زل بزنید. خیلی راحت لو میرود. این کار را من در میدان منیریه تجربه کردم. آن هم زمانی که از یک فروشنده کفشهای اسپرت در مورد چگونگی تشخیص فیک و اصل بودن کفشها پرسیدم و او با نگاه نامطمئنی گفت: ببینید، وزن جنس اصلی کمتره. قسمت انتهاییاش انعطاف بیشتری دارد و خلاصه از این حرفهایی که به گوش من نمیرفت. ولی با همین توضیحات داشت کفشی را بیش از 100هزار تومان گرانتر از کفش دیگری به خریدار بیچارهای میفروخت. در فروشگاههای میدان منیریه جنس اصلی کمتر پیدا میشود. نه اینکه نام برندهای مشهور جهان را نبینید یا نشنوید. نه همه هستند. اما نوع چینیشان. اینجا بیشتر برای خریدارانی مناسب است که میخواهند آدیداس یا اسکیچرز یا نایک را مثلا با 200هزار تومان خریداری کنند.
هزینههای رهن و اجاره
اگر کسی بخواهد وارد بازار پوشاک و وسایل ورزشی شود و به نوعی برای خودش کسب وکاری در این زمینه راهاندازی کند، یکی از معمولترین کارها اجاره مغازهای و فروش کالاهای این صنف است. همچنین از آنجا که تولید داخلی در این صنف تقریبا بار و بنهاش را بسته و به پستوهای فراموشی عزیمت کرده است، در حال حاضر بیش از 90درصد بازار واردکنندگانی هستند که هرازچندگاهی محمولههایی را از چین و ترکیه تحویل گرفته و به بازار وارد میکنند. فروشنده جوانی در پاساژ کاوه میگوید: ورود به این بازار در شرایط فعلی اشتباه محضه. بازار کساد و بیرونقه. هر کس پول دارد بگذارد بانک و سودش را بخورد. و ادامه میدهد که فروشگاه خالی هم کمتر گیر میآید. در این پاساژ ابدا کسی بتواند جای خالی پیدا کند. تازه رقابت با عمدهترین واردکنندگان بازار غیرممکن است. پاساژی که مغازههایش بین 16 تا 20متری هستند.
بههرحال هزینههای رهن و اجاره هم مزید بر علت است که فعلا کسی جرات ورود به بازار را نداشته باشد. اجاره بین 6 تا 10میلیون در بازاری که رونق ندارد، زیاد است. فروشنده میانسالی که بر خیابان ولیعصر مغازه دارد و مالک هم هست میگوید از صبح تا شب به این مسئله فکر میکنم که افرادی که اجاره میدهند، چگونه ایستادگی میکنند. چگونه میفروشند که این هزینهها را جبران میکنند. هزینه اجاره بر خیابان هم داستانی به همین صورت دارد. برای هزینه رهن هم بسته به محل قرارگیری و متراژ فروشگاه باید بین 30 تا 50میلیون تومان پرداخت کرد.
راههای دسترسی
نمیدانم با خواندن این گزارش به چه میزان مشتاق شدهاید که سری به میدان منیریه بزنید اما در هر صورت بخشی از گزارش معرفی مسیرهای آسان برای دسترسی به فروشگاههای این میدان است. همچنانکه افراد زیادی برای خرید وسایل ورزشی مورد نیاز خود به میدان منیریه میروند. با فروشندگان که صحبت میکنیم این نکته را تایید میکنند. همچنین تاکید میکنند که این میدان جایی برای حضور همه مردم تهران است. یعنی به این صورت نیست که تنها از قسمتهای خاصی از شهر به این میدان برای خرید مراجعه کنند. حالا داستان از این قرار است پس باید یکی دو آدرس سرراست در اختیارتان قرار دهیم. این میدان از شرق از طریق خیابان ابوسعید به بازار تهران و چهارراه گلوبندک، از غرب از طریق خیابان معیری به چهارراه لشکر و خیابان کارگر جنوبی و از شمال از طریق خیابان ولیعصر به میدان ولیعصر و از جنوب باز هم از طریق خیابان ولیعصر به میدان راهآهن ارتباط دارد. خلاصه همین که در مسیر راهآهن- تجریش قرار گرفته یعنی پاخور بالایی دارد و شاید برایش مزیتی باشد.