حقیقت این است که در مقطع فعلی ما صرفاً با یک تصمیم از شهر فرش تحت عنوان انتخاب مدیر فرهنگی - هنری مواجه هستیم و تا خروجی دیده نشود نمیتوان اظهارنظر کرد. در حال حاضر تنها میتوان براساس حدسیاتی این اقدام شهر فرش را تحلیل کرد. سابقه ذهنی مردم از شهر فرش در این موضوع بسیار حائز اهمیت است؛ فرمت «ش» و رنگی که در لوگوی شهر فرش انتخابشده با بانک شهر شباهت بسیار دارد. فارغ از موضوع که از همان ابتدا کار را بهعنوان شخصیت مستقل و با وجاهت سختتر میکند؛ بد نیست نگاهی به تبلیغات بارز شهر فرش داشته باشیم.
پیرو همین موضوع در بررسی تبلیغات شهر فرش مشاهده میشود در برخی از تبلیغات پیشین، در بیلبوردهای شهر فرش از عدد و رقمهایی برای تخفیفات استفادهشده که انصافاً ایده بسیار هوشمندانهای بوده اما به لحاظ بصری، طراحی و اجرا بهشدت ضعیف و مبتدیانه بوده است بهطوریکه اجرای آن، ایده هوشمندانه شهر فرش را نابود کرد. چون همینکه در وسط هفته بتوان مردم را برای خرید به نقطه دوری جذب کرد نشان از ایده هوشمندانهای دارد.
تبلیغ بعدی بارز شهر فرش تیزری از هوا کردن فیل است که جزو ضد پیشنهادها و تبلیغات بامزه و جالب چند وقت اخیر بوده است. در تبلیغ دیگری از شهر فرش مخاطب با بستنی کاموایی مواجه میشود که فارغ از نقدهای جدی وارد به آن، متشخص است. البته بهصورت کلی در روند تبلیغات شهر فرش آشفتگی عجیبی دیده میشود که گاهی فرم آن خوب و هوشمندانه است اما محتوای آن بهخوبی طراحی نشده و گاه بالعکس. عملاً مخاطب با حجم تبلیغات بسیار وسیعی مواجه شده است و درنهایت مردم فقط میدانند چیزی به نام شهر فرش هم وجود دارد اما الزاماً نمیدانند شهر فرش چهکاری قرار است انجام دهد و چه چیزی بیشتر از یک فروشگاه فرش دارد.
با توجه به این توضیحات، تصاویر گنگ و پراکندهای در ذهن مردم شکلگرفته است و به این میماند که فردی در یک مهمانی یکبار با کروات سبز و پیراهن قهوهای و لباس رسمی که همان را هم بلد نیست بپوشد میآید و بار دیگر در همان مراسم با دمپایی و پیژامه و رکابی. این است که کلاً نمیتوان تصویری موجه از آن داشت. نکته دیگر، تصویر خود شهاب حسینی است که در اکثر نقشآفرینیهایش یک آدم آشفته، عصبی و پرخاشگر است که حتماً با ماهیت مدنظر شهر فرش همخوانی ندارد. تصور من از شهر فرش شخصی مانند محمدرضا شریفینیاست که چهارزانو روی تختی که روی آن فرشی پهنشده نشسته و در حال کشیدن قلیانی است که در کنار آن چایی نباتی نیز قرار دارد و این تصویر با یک جوان خوشتیپ مدرن ادعاشده بسیار فاصله دارد.
کمی دقت کنید. لباسی که شهاب حسینی در این مراسم پوشیده است دقیقاً مانند تبلیغات شهر فرش ناهمخوان و نامتجانس است؛ کت پارچهای قهوهای با شلوار جین آبی و پیراهن یقهباز پوشیده و موهای آشفتهای همراه با تهریش که اتفاقاً این تیپ بسیار به تبلیغات بدِ شهر فرش میآید. از طرفی طبق گفتههای شهاب حسینی، او اعتقاد دارد دغدغه بازیگر فقط بازیگری و نمایش چهره نیست و آرمانهای بزرگتری دارد. این موضوع برای شهاب حسینی خیلی حرف درستی است اما ربطی به شهر فرش که یک بنگاه اقتصادی است ندارد. اتفاقاً تمام بنگاهها سعی دارند از طریق هویت بصری، هویت غیربصری خود را بهصورت ملموس نشان دهند این است که کاراکتر ملموس و منطبق با شخصیت خود را به خدمت میگیرند.
مدیر فرهنگی - هنری شدن برای شهاب حسینی و دغدغههایی که دارد از سوی او و تیمش انتخاب بسیار خوبی بوده؛ چون این فضا را در اختیار شهاب حسینی و تیم او قرار میدهد که کار فرهنگی انجام دهد و در حوزه پرسونال برند این موضوع میتواند برگ برندهای برای شهاب حسینی باشد اما برای شهر فرشی که هنوز نتوانسته جایگاه و تعریف مشخصی در ذهن مخاطب ایجاد کند، خیلی زود است که حرف از رسالت اجتماعی به میان آورد و کل قضیه شوخی بیپشتوانهای است. بههرحال پشت این حرفهای قشنگ هیجانی و جذاب برای کارفرما، بیزینس و تجارتی است که عایدی و اعتبارش برای شهاب حسینی بسیار بیشتر از شهر فرش خواهد بود. اعتقاد دارم همانقدر که تیم پشت سر شهاب حسینی برای رسیدن به خواستههایشان انتخاب درستی کردهاند، شهر فرش بیراهه رفته است.
* کارشناس ارشد تبلیغات و سردبیر سایت دنیای تبلیغات