در شهری که زندگی شبانه در سطح خیابانها و فضاهای عمومیاش تقریبا مفهومی ندارد، سینما در سه چهار هفته اخیر جای تمام تفریحات ممکن را پر کرده است. داستان از اواخر اسفند 94 آغاز شد. با آمدن فیلمهای اکران نوروزی که از همان ابتدا تماشاگران طبق سنت هر ساله از آن استقبال به عمل آوردند ولی آنچه بعد از چند روز رخ داد فراتر از اقبال عمومی معمول و متداول از اکران نوروزی بود.
عید که از راه رسید، برخی سینماهای تهران شبانهروزی شدند و سینما رفتن در نیمههای شب و فیلم دیدن تا سحر به اتفاقی تبدیل شد که هم مردم از آن راضی بودند، هم سینماداران و هم صاحبان فیلمها. حتی گران شدن بلیت سینماها هم تاثیری در استقبال مردم از فیلمها نداشت. آیا فیلمهای اکران نوروزی جذابیتی فراتر از فیلمهای اکران شده در همه این سالها داشتند؟ با نگاهی به ترکیب اکران و مروری بر فیلمها نمیشود به این سوال پاسخ مثبت داد.
«من سالوادور نیستم» که از اسفند روی پرده رفته بود، مطابق معمول همه فیلمهای این سالهای عطاران با استقبال مواجه شد. پولسازترین ستاره سینمای ایران در دهه 90 که فعلا در هر فیلمی با هر کیفیتی که بازی کند میتواند تماشاگران پرتعدادی را جذب سالنهای سینما کند. «پنجاه کیلو آلبالو» یک کمدی رمانتیک از کارگردانی متعلق به جبهه سینمای روشنفکرانه که برای نخستین بار سراغ سینمای تجاری آمده. حاصل کارش خیلی هم خندهدار از کار درنیامده است. این را میشد در سالنهای نمایشدهنده «پنجاه کیلو آلبالو» هم مشاهده کرد که تماشاگران به ندرت به صحنههای فیلم میخندیدند.
«بادیگارد» دیگر فیلم اکران شده در ایام نوروز هم به سیاق آثار دیگر سازندهاش یک درام اجتماعی همراه با کنایههای سیاسی بود. ابراهیم حاتمیکیا دست کم دو دهه است که در فهرست نه چندان پرتعداد کارگردانهایی حضور دارد که تماشاگر برای دیدن هر فیلمش کنجکاو و علاقه نشان میدهد. حمایتهای رسمی هم به یاری «بادیگارد» شتافت تا این فیلم هم در فهرست آثار پرتماشاگر قرار گیرد. ضمن اینکه همکاری مجدد ابراهیم حاتمیکیا و پرویز پرستویی بعد از یک دهه قطعا در جذب مخاطبان بیشتر تاثیرگذار بوده است.
«ابد و یک روز» هم با درخشش در جشنواره و گرفتن 9 سیمرغ بلورین در بهترین زمان ممکن اکران شد و از موج مثبت ایجاد شده در فجر بهره مناسب گرفت. این درام تلخ اجتماعی بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای سالهای اخیر ایران از تولد استعدادی تازه حکایت دارد و سعید روستایی کارگردان جوان «ابد و یک روز» کاری را به سامان رسانده که به سختی میشود باور کرد سازنده این فیلم جوانی 27 ساله بوده است. با این همه تلخی اثر و اینکه هیچ باجی به تماشاگر در فیلم داده نشده، برای مخاطبی که معمولا سینما میرود که بخندد و غم ایام را فراموش کند، با میزان فروش «ابد و یک روز» تناسب چندانی ندارد. اتفاقی که نشان میدهد موج بلند آشتی مردم با سینما شامل فیلم تلخی چون «ابدو یک روز» نیز شده است.
«خشم و هیاهو» هم گرچه فاصلهای زیاد از دیگر فیلمهای پرفروش دارد ولی با در نظر گرفتن ضریب اشتغال صندلیها، میتوان گفت مشکل فیلم هومن سیدی کمبود سالن است. به این ترتیب میتوان گفت تنها «کفشمهایم کو؟» نتوانسته با تماشاگر ارتباط برقرار کند.
به شهادت آمار، اکران نوروز 95 یکی از 15 اکران موفق پس از انقلاب است و فیلمها در مقایسه با اکران نوروز 94 ، چهار برابر بیشتر فروختهاند. در حالی که در مورد فیلمها اتفاق عجیب و غریبی رخ نداده، استقبال مردم از سینما شگفتانگیز بوده است. استقبالی که دو دلیل عمده دارد؛ شکست تلویزیون و اطلاعرسانی از طریق یک شبکه فارسی زبان ماهوارهای. تلویزیون در ایام نوروز شکستی همهجانبه را تجربه کرد و در فقدان برنامهها و سریالهای سرگرمکننده و جذاب، مردم سینما را بهعنوان تنها تفریح ممکن انتخاب کردند.
میتوان گفت در نوروز امسال هیچ برنامهای وجود نداشت که مردم را شبها در خانه نگه دارد و همین موضوع باعث شد برخی پردیسها تا سحر به نمایش فیلمهای روی پرده بپردازند. سالی که خبری از «کلاه قرمزی» نبود، «خندوانه» تکراری به نظر میرسید، سریالها بهشدت ضعیف و کسالتبار بودند، مردم با سینمای ایران آشتی کردند و فیلمهای روی پرده را جذابتر از محصولات تلویزیون دانستند.
نکته دیگر اینکه جز مورد خاص «بادیگارد»، صاحبان همه فیلمهای روی پرده تکلیفشان را در مورد تبلیغ و اطلاعرسانی روشن کردند و یک شبکه ماهوارهای فارسی زبان را بهعنوان مهمترین عامل تبلیغ و پخش تیزر فیلمهایشان انتخاب کردند. در این داستان هم میشود ردپای شکست تلویزیون را مشاهده کرد. سال 95 با شکست تلویزیون و پیروزی سینما آغاز شد. سینمایی که همچنان روی موج شگفتانگیز ایام نوروز به مسیرش ادامه میدهد و تلویزیون هم دستانش خالیتر از همیشه به نظر میرسد.
* منتقد سینما