اجازه دهید همین اول کار خیالتان را راحت کنیم. سرمایهگذاری روی زنان صاحب کسبوکار را میتوان بهسادگی معادل تولید ثروت دانست. حتی اگر ثروتی که بهدست زنان تولید میشود، در حد و اندازههای متوسط و سطح میانه باشد، تولید ثروت بهدست زنان بهمعنای درآمدی ثابت برای خانوارها و جامعهای سالم است. مالکیت کسبوکارهای کوچک یک استراتژی کلیدی برای تولید ثروت است و به زنان کمک میکند شکاف میان ثروت زنان و مردان را از میان بردارند.
طبق آمار و ارقامی که در آمریکا منتشر شده، میانگین درآمدی خانوارهایی که یک خانم در آنها صاحب یک کسبوکار کوچک است، 13هزار دلار بیشتر از خانوادههایی است که تنها به حقوق و دستمزدهای دریافتی تکیه دارند. این اختلاف درآمدی در آمریکا به اندازه تفاوت فرستادن بچهها به کالج و خریدن یک خانه است. در این بخش باید به این نکته مهم اشاره کرد که زنان صاحب کسبوکار برای کسب موفقیت در کارشان نیازمند منابع و حمایتهای دولتی هستند.
در این مسیر نهادهای حامی کارآفرینی باید با دادن وامهای کمبهره از زنان کارآفرین و صاحب کسبوکار حمایت کنند، وزارت کار موظف است این زنان را بهعنوان شاغل ثبت رسمی کند و کار این زنان را بهعنوان شغل آزاد بپذیرد و در نهایت وزارت کشاورزی باید بودجه بیشتری به مناطق روستایی که زنان صاحب کسبوکارهای کوچک در آن فعالند، اختصاص دهد تا اقتصاد محلی سلامت بیشتری را تجربه کند.
برای مثال در آمریکا سال گذشته قانونی تصویب شد که براساس آن سازمانهای فدرال به تنظیمکنندگان قرارداد اجازه میدهد به قراردادهای بدون مناقصه پاداش دهد. یکی از سود برندگان اصلی این قانون، شرکتهای کوچک با مالکان زن هستند. این یعنی ایجاد اولویت برای شرکتهایی که مالکانشان زن هستند و صنایعشان کمتر به چشم آمده و حمایت میشود. قراردادهای دولتی یک استراتژی محبوب برای رشد کسبوکار است و قراردادهای بدون مناقصه، فرصت رشد و بزرگ شدن را پیش روی کسبوکارهایی قرار میدهد که مدیریت و مالکیت آنها با زنان است.
خانم داون هال نمونه خوبی است. او صاحب شرکتی به نام «اتین ایت» است. این شرکت هرچه که فکر کنید توزیع میکند، از تجهیزات آزمایشگاهی گرفته تا نگهداری، تعمیر و عملیات محصول. قراردادهای دولتی به او و شرکتش کمک کرد تا فروشش از 13/5 میلیون دلار در سال 2009 به 29 میلیون دلار در سال 2015 برسد و تعداد کارمندانش نیز دو برابر شده و از 13 به 25 نفر برسد. این شرکت توانست هزینههای درمانی کارمندانش را متقبل شود و جالب اینجاست که بیش از 35 درصد کارمندان این شرکت درحالحاضر در یک منطقه تجاری قدیمی و بدوناستفاده زندگی میکنند.
مرکز توسعه اقتصادی CFED در آمریکا از منظر ارزش کسبوکار براساس جنسیت به ماجرا نگاهی انداخته که نتایج بررسیاش جالب است. براساس یافتههای این مرکز، کسبوکارهایی که مالکیت آنها با زنان است در رتبه پایینترین نسبت به کسبوکارهای مردانه قرار دارند. کسبوکارهای دارای مالک زن در همه ایالتهای آمریکا رقم قابلتوجهی در فروش از نوع مردانهشان کمتر هستند. در واقع، میانگین سود کسبوکارهایی که مردان مالکیت آنها را بهعهده دارند سه برابر کسبوکارهای زنان است.
در صنایعی که زنان صاحب کسبوکار بیش از 50درصد آن را تشکیل میدهند (کارهای اداری و اجرایی، آموزش، بهداشت و درمان و سایر خدمات)، دریافتی آنها 8 تا 20درصد کل دریافتیها است. این آمار نشان از این دارد که حتی در آمریکا هم راه زیادی تا رسیدن به ایدهآلها وجود دارد اما رسیدن به آنها دور از دسترس نیست.
اجرایی شدن سیاستهایی که در بالا صحبت از آن شد، بسیار ضروری است تا بتوان شاهد رشد بیشتر کسبوکارهایی بود که مالکیت آنها با زنان است. این کار قطعاً درآمد و در نتیجه ثروت یک خانواده و در پی آن جامعه را زیاد میکند. یک اکوسیستم سالم برای کارآفرینان علاوه بر هدایت و رهبری درست و ایجاد ارتباط با بازار نیاز به سرمایه هم دارد. سرمایه خارجی کلید قفلبازکن برای موفقیت یک کسبوکار است. هرچه سرمایه کمتر باشد، کارمندان کمتری استخدام میشوند، سود حاصل از کسبوکار کمتر میشود و احتمال شکست در کسبوکارهای استارتاپی افزایش مییابد.
در مسئله دسترسی به سرمایه یک شکاف جنسیتی بزرگ وجود دارد. برای مثال در آمریکا به ازای هر 20 دلاری که آقایان وام میگیرند، خانمها فقط میتوانند یک دلار بگیرند. بررسیهای کالج بابسون نشان داد که اگر خانمها بتوانند به همان سرمایهای دسترسی داشته باشند که آقایان دارند، ظرف پنج سال میتوانند 6 میلیون شغل ایجاد کنند. ایجاد سرمایه برای زنان درآمد خانوارها را افزایش داده و خیال طبقه متوسط هر جامعهای را از دغدغههای بسیاری راحت میکند.