دوران ۱۸ ماهه مدیریت محمد سرافراز در جایگاه ریاست سازمان صداوسیما خیلی سریعتر از اسلافش به پایان رسید. دورهای که با حاشیهها و حرف و حدیثهای زیادی همراه بود؛ از حاشیهسازی خروج بازرس ویژه او از ایران تا تنش تلویزیون با دولت در بحث پوشش خبری توافق هستهای. به این موارد کمبود بودجه را هم اضافه کنید که در این صورت به محمد سرافراز حق میدهیم کمر درد را بهانه و استعفا کند، اگرچه دلیل استعفای او مشخص نیست و گمانههای زیادی در این رابطه مطرح میشود.
مهم نیست که استعفا بوده یا برکناری، مهم این است که بدانیم حتی عبدالعلی علی عسکری ریاست جدید سازمان صداوسیما روزهای سختی در پیش دارد.
مشکلات صداوسیما تنها مربوط به این دوره نیست، بلکه این مشکلات از سالها پیش به وجود آمده است و مهمترین مسئله تلویزیون این روزها نه کمبود بودجه و مشکلات مالی، بلکه ریزش مخاطب است.
مخاطبان سرمایه اصلی تلویزیون هستند. تلویزیون با داشتن مخاطب حتی در بدترین شرایط اقتصادی که این روزها با آن درگیر است، میتواند خود را پولدارترین سرمایهگذار بداند.
اما متأسفانه تلویزیون ایران بدون مخاطب است و دلیل ریزش مخاطب را نباید تنها در نفوذ شبکههای فارسیزبان آن سوی آبها جست، بلکه نبود شفافیت رسانهای و البته تکراری بودن موضوعات سریالها و عدم خلاقیت در برنامهسازی، بخشی از موضوع است.
ریزش مخاطب در تلویزیون ایران ابتدا از قشر تحصیلکرده شروع شد؛ عدم شفافیت اخبار و برنامههای بیهوده و پوچ، آنها را به سمت و سوی رسانههای بیگانه سوق داد. اما تلویزیون همچنان سریالهای جذابی پخش میکرد و هنوز هم شبکه خانگی متولد نشده بود که هنرمندان چمدانهای خود را جمع کنند تا در جایی دیگر که سود مالی برایشان داشت پهن کنند. مقروض بودن تلویزیون به هنرمندان و البته خط قرمزهایی که مرز مشخصی نداشت و بیشتر سلیقهای بود باعث شد کیفیت برنامهسازی افت کند و از همه مهمتر بدهکاری تلویزیون به هنرمندان باعث شد بیشتر هنرمندان دیگر برای این جعبه جادویی برنامهسازی نکنند.
دیگر مهران مدیری، حسن فتحی و دیگر کارگردانان نه برای شبکههای مختلف سیما بلکه برای شبکه خانگی «قهوه تلخ» و سریال «شهرزاد» را ساختند و تلویزیون هم مخاطبان خود را از دست داد و هم اعتبار خود را و از همه مهمتر اینکه سفارش آگهی تبلیغاتی تنزل پیدا کرد.
حضور ۱۸ ماهه سرافراز و البته سختگیریهای دوران مدیریت او تنها باعث ریزش مخاطب نبود، این قصه سر دراز داشت و متأسفانه او در جایگاه رئیس مهمترین نهادی که میتواند مردم را جذب کند، هیچگونه خلاقیتی از خود نشان نداد. سرافراز وامدار سریالهای ساخت دوره قبل از مدیریت خود هم بود، سریال «معمای شاه» که در این سالها پخش شد و بیشترین انتقاد را به خود دید از ساختههای دوره او نبود، البته در دوره او سریال یا برنامهای هم ساخته نشد که باعث آشتی مخاطب با تلویزیون شود و او بتواند در کارنامه کوتاه خود از آن به نیکی یاد کند.
بازار شایعات از خوشحالی کارمندان صداوسیما بابت رفتن او خبر میدهد، اما اگر بخواهیم خیلی واقعگرایانه به این داستان نگاه کنیم باید بگوییم حضور نفر بعدی هم چندان تضمینی برای عبور از این شرایط سخت تلویزیون نیست.
رئیس جدید تلویزیون دوران سختی را در پیش دارد، او باید به پشت سرش نگاه کند و مسیر ناهموار گذشته را هموار کند و از همه مهمتر هنرمندان و آگاهان را برای ساخت برنامههای حرفهای به تلویزیون دعوت کند. شاید که از این مسیر سرمایههای اصلی تلویزیون را به خانه اصلی خودشان برگرداند و مخاطب با تلویزیون آشتی کند. استقبال از شبکههای اینترنتی ایرانی و البته برخی سریالهای شبکه خانگی نشان داده است مخاطب ایرانی ارزش سرمایهگذاری را دارد.