«مردگان متحرک» یا همان Walking Dead نام یک سریال تلویزیونی است که در سراسر دنیا بینندگان زیادی دارد و با توجه به سوژه خاصش توجههای زیادی را به خود جلب کرده است. داستان این سریال از آنجا آغاز میشود که یک پلیس در یک عملیات تیر میخورد و به کما میرود اما وقتی بیدار میشود، میفهمد پا به دنیای تازهای گذاشته است؛ دنیای زامبیها و آدمخوارها. در این گیر و دار آقای پلیس تصمیم میگیرد که همسر و فرزندش را پیدا کند. او سرانجام گروهی از آدمها را پیدا میکند که مثل خودش در محاصره زامبیها گرفتار شدهاند و به این ترتیب داستان مبارزه این گروه از آدمها با آن گروه از زامبیها شکل میگیرد. در این پیچ و تاب، بدون تردید درسهای زیادی برای بازاریابها و فعالان حوزه تبلیغات وجود دارد. از استراتژیهای شبکه پخشکننده سریال یعنی AMC گرفته تا دیالوگهایی از بازیگران که بوی بازاریابی و تبلیغ میدهد.
در این گذر کوتاه نگاهی میاندازیم به هر آنچه رابطهای ایجاد کرده میان مردگان متحرک و استراتژیهای بازاریابی و تبلیغات بازاریابی چریکی مناسب برای مردگان متحرک. یکی از بهترین استراتژیهای AMC برای جلب توجه مخاطبان نسبت به سریال مردگان متحرک، استفاده از تکنیک بازاریابی چریکی است. وظیفه بازاریابی چریکی غافلگیر کردن مشتری، خاطرهسازی برای او و ایجاد هجمهای از همهمهها و گفتوگوها درباره محصول موردنظر است.
AMC به خوبی از این تکنیک بهره برد و با استفاده از تمام ظرفیتهای میدانی موجود تلاش کرد تا «واکینگ دد» را در ذهن مخاطبان ملکه کند. برای نمونه، پس از آگهیهایی که روی وسایط نقلیه شبکه حملونقل ریلی و درون شهری تورنتو نقش بست و خبر از شمارش معکوس برای فصل چهارم این سریال داد، رقابتی در توییتر میان مخاطبان این سریال شکل گرفت که در آن هر یک از کاربران عکسی از خود میگرفتند و با هشتگTWDFeb10 به اشتراک میگذاشتند تا بتوانند برنده مسابقه باشند. فصل چهارم این سریال در مجموع 16 میلیون بیننده داشت که بیش از 10 میلیون نفر از آنها افراد بین 18 تا 49 سال بودند. پخشکنندگان واکینگ دد به هدف خود یعنی جذب تعداد بالایی از مخاطبان جوان دست یافتند. میلیونها توییت و عکس با هشتگ گفته شده در بالا در توییتر قرار گرفت. پادکست هواداران مردگان متحرک به نام «مردگان سخنگو» هم راه افتاد. درس بزرگ این بازاریابی چریکی این بود: خیلی زمان میبرد تا توجه مخاطبان به محصول شما جلب شود، اما نباید از سنجش چیزهای تازه و داشتن خلاقیت ترسید. بازاریابی چریکی نه تنها باعث محبوب شدن سریال مردگان متحرک شد، بلکه به جهانی شدن نام شبکه کابلی AMC نیز کمک شایانی کرد.
لطف بزرگ شبکههای اجتماعی در حق مردگان متحرک
مردگان متحرک در مسیر گذارشان به دنیای زندهها ثابت کردند که شبکههای اجتـــماعی تنــها مخصوص زندههای واقعی نیست و آنها هم میتوانند از این رسانههای نوین بهترین استفاده را ببرند. در این مسیر سازندگان مردگان متحرک از شیوههای گوناگونی برای تبلیغات خود استفاده کرده و اتفاقا موفق هم شدند. یکی از این شیوهها استفاده از هشتگهایی برای خبردار کردن کاربران از آمدن سریهای جدید این سریال است. این کار را میتوان یک خلاقیت دوجانبه دانست. چراکه هم در بینندگان پروپاقرص سریال ایجاد هیجان و انگیره میکرد و هم برای مخاطبان تازه سریال، آن را معرفی کرده و در آنها اشتیاق بهوجود میآورد. در این تبلیغات البته هوشمندانه از سازندگان و بازیگران سریال هم استفاده شد. هیچ چیز برای کاربران توییتر که همزمان بیننده واکینگ دد هم هستند جذابتر از مشارکت و نظر دادن نرمان ریداس و استیون یون، بازیگران این سریال در توییتر نیست.
یکی دیگر از کارهای سازندگان واکینگ دد راهاندازی بخشی در سایت AMC با عنوان Stoey Sync است. در این بخش کاربران میتوانند با سازندگان تعامل داشته باشند، نظرشان را بگویند، پیشبینی کنند و از تازهترین آمارها درباره بینندگان سریال باخبر شوند. این کار اگرچه خیلی ربطی به شبکههای اجتماعی ندارد اما در نوع خود نوآوری خوبی در بخش تبلیغات اینترنتی به شمار میآید. واکینگ ددیها البته به همین بسنده نکردهاند و یک برنامه عکاسی بسیار جالب در اختیار بینندگان گذاشتهاند. طرفداران مردگان متحرک با استفاده از این اپلیکیشن میتوانند از خود عکس بگیرند و خود را با استفاده از این برنامه شبیه یکی از شخصیتهای مردگان متحرک کنند. این برنامه هم برای اندرویدیها کار میکند و هم به درد iOS دارها میخورد.
بازاریابی در سرزمین مردگان متحرک
بازاریابی اما به فعالیتهای دور و بر مردگان متحرک خلاصه نمیشود. شخصیتهای این سریال پرطرفدار هم انگار دستی در بازاریابی دارند، چراکه درسهایی کاربردی در این باره به بینندگان خود میآموزند. بهترین پایانبندی برای این گزارش یادآوری برخی از مواردی است که با نگاه بازاریابانه میتوان از آنها درس کسب و کار گرفت.
شخصیت ریک: داشتن استراتژی زنده نگاهتان میدارد
راز زنده ماندن ریک و گنگ در چهار فصلی که از سریال سپری شده، داشتن استراتژی است. بله! استراتژی و این حقیقت که ریک هیچ تیری را به خطا نمیزند. طبیعتا اگر در پیادهسازی اصول بازاریابی، چه بزرگ و چه کوچک، استراتژی نداشته باشید، موفقیت دور از دسترس میشود.
شخصیت شین: شلوغ بازی در نیار، ناخواسته توجهی را جلب میکنی
وقتی گروه متوجه شد که توجه «مردگان» به سمت صدا جلب شده، باید استراتژیشان را عوض میکردند. شما هم نسبت به آنچه توجه مشتریهایتان را جلب میکند یا باعث میشود آنها دربارهاش حرف بزنند، حساس باشید. باید دائما میزان مشارکت و رضایت کلی مشتریها را رصد کنید. آنچه مشتریها از آن راضی هستند را بیابید و بر آن اساس استراتژی تعیین کنید.
شخصیت زامبی: زمانبندی یعنی همه چیز
انتخاب راههای پیچ در پیچ نشان میدهد که گروه دوست ندارد در شب بیرون برود. آنها روز را به جای شب برای کار کردن انتخاب میکنند. ساده به نظر میرسد اما زمانبندی بسیار مهم است. زمانبندی برای ایمیل زدن، فرستادن مطلب در شبکههای اجتماعی، تماسهای تلفنی و کارهایی از این قبیل باید در زمان مناسب خود انجام گیرد. حواستان به همه فعالیتهایی که زمان در آن مهم است، باشد. این کار میتواند مخاطبان شما را به حداکثر ممکن برساند.
شخصیت گلن: از خطر کردن نهراسید
شاید بزرگترین ریسک مردگان متحرک تا به اینجای کار در اوایل فصل نخست سریال رخ داد؛ آنجا که ریک و گلن تصمیم گرفتند تا به شهر آلوده به مردهها بازگردند تا سلاحها و تجهیزاتشان را دوباره به چنگ آورند. گرفتن این تصمیم برای این دو شخصیت ساده نبود اما ضرورت داشت. در بازاریابی، خطر کردن گاهی ضروری است. نباید از آزمودن چیزهای جدید با هدف متفاوت شدن از سایر رقبا بترسید.
شخصیت فرماندار: شما نیاز به تیمی دارید که هر یک از افرادش شغلی خاص داشته باشند
ریک رهبر، داریل شکارچی، گلن کارشناس ورود به شهر و هرشل پزشک است. میبینید که تمام اعضای گروه براساس مهارتها و استعدادهای خود یک شغل مشخص دارند. بهعنوان یک بازاریاب، نقاط قوت همکاران خود را تعیین کنید. این کار مطمئنتان میکند که هر شخص سر جای خودش قرار گرفته و میتواند مشکلات پیش آمده در حوزه خودش را حل کند.
شخصیت کارل: محیط دور و برتان را بشناسید
هیچ چیز خطرناکتر از این نیست که در جنگلی باشید و با فضای دور و بر بدون هیچ دلیل واقعی و منطقی غریبگی کنید. ریک و شین تصور میکردند که در آن جنگل تنها هستند و این تصور برایشان گران تمام شد، چراکه به کارل تصادفی شلیک شد. در بازاریابی، شناخت نداشتن از چشمانداز کار درست مثل شناخت نداشتن درباره مشتری خطرناک است. تحقیقات خود را انجام دهید و کاملا از جایی که میخواهید واردش شوید، اطلاعات کسب کنید.