در چند وقت اخیر آنقدر بحثهای اقتصادی زیاد شده تقریبا همه مردم به نوعی اقتصاددان شدهاند، بهظاهر آپشن اقتصادی نیز به مردم اضافه شده و قیمتشان بالا رفته است، ماشاءلله آنقدر هم که اعداد و ارقام بزرگ 12هزار میلیارد و سه هزار میلیارد خبرساز شدهاند، آدم در هیچ زمینهای دستش به کم نمیرود. فکر کنید به میوهفروشی برویم و فقط یککیلو شلیل بخریم! این طرف در خبرها داریم 12هزار میلیارد تومان اختلاس شده و آن طرف یک کیلو شلیل؟! زشت نیست؟!
در همین مسیر، در خودپرداز امروز زندگی یک زوج جوان معمولی را بررسی کردهایم که تاثیر این اقتصادی شدن اخبار و اعداد ارقام بزرگ روی زندگی شان چه میتواند باشد.
نقشآفرینان:
* بهروز، 35 ساله، متاهل، متعهد، خوش هیکل، زشت، دارای شغل آزاد و درآمد ماهانه پنجمیلیون تومان.
* کاملیا، 33 ساله، همسر بهروز و مربی باشگاه، علاقهمند به تبلیغات بازرگانی و خرید کردن.
میز شام چیده شده و مرد و زن دور آن نشستهاند، غذا قرمهسبزی است و دوغ و پیاز نیز فراهم است.
مرد: عزیزم دقت کردی اینکه من و تو بعضی اوقات تو روند توسعه زندگیمون میشینیم و باهم خصوصیسازی میکنیم، چقدر خوبه.
زن: فکر نمیکنی سرانه پولی من یکم کم باشه؟
مرد: من، تو تخصیص بودجه امسال رقم خوبی رو واسه تو بستم.
زن: آخه نفت افت کرده، لوازم آرایش گرون شد یکهو.
مرد: اون پیازو بده اینور.
زن: بیا، ها؟ قبول نداری؟
مرد: راستی اون 30هزار تا دوستتو دیدی؟ (چون همیشه با اعداد بزرگ سروکار داشتهاند، کلا عدد و رقمها بالاست)
زن: آره! 200 هزار کیلومتر رفتم تا رسوندمشون ایکبیریهارو.
مرد: امروز تولید ناخالص خونمون چقد بود.
زن: نمیدونم حساب نکردم، چطور؟
مرد: هیچی میخواستم بدونم. فکر نمیکنی یکم غذای وارداتیمون زیاد شده و همش متکی به واردات داریم عمل میکنیم، بهتر نیست یکم از تولید داخلی حمایت کنیم شاید اینجوری یکم مفیدتر باشیم.
زن: عزیزم دلت میاد، تولید داخل چیه؟ به نظرم وارداتی که ناشی از درک درست شرایط داخلی باشه میتونه حتی اقتصاد رو قویتر هم بکنه.
مرد: راستی بابات زنگ زده بود.
زن: کی؟
مرد: 10هزار ساعت پیش.
زن: اوکی 1000 روز دیگه بهش زنگ میزنم.
مرد: ولی تولید داخل بهترهها! میخوای یه همهپرسی بذاریم؟
زن (بغض کرده): من میدونم تو از این خونه دوست و همسایهمون یاد گرفتی، دیروز که رفتی باهاش گپ زدی و بر ادامه روابط تاکید کردی، فهمیدم سر همین چیزها بحث کردین، خانومش متکی به تولید داخله تو هم تولید داخل، تولید داخل میکنی، میدونی اگر با من ازدواج نمیکردی الان شاخص فلاکتت چند بود؟
مرد: مگه بده! شوهرش ماهی 300.000.000.000 میلیارد تومن درآمد داره که نصف ما هم نیست همهچیز دارن، برو تولید ناخالص داخلیشون و ببین برق میزنه، تو سال یکبارم دچار رکود نمیشن، رشد اقتصادی پارسالشون مثبت 12 بوده! ما رو بگو هر سال داریم منفیتر میشیم.
زن (گریهاش گرفته): این وضعیت ضریب جینی مونه، این سرانهمونه، اگر من از روز اول میدونستم که اینطوری میخوای زیر خط فقر بازی دربیاری غلط میکردم پیمان همکاری مشترک امضا کنم.
مرد: الانم دیر نشده، بفرما برو کسی جلوتو نگرفته، میتونی بری بانک مرکزی قطع همکاری کنی.
زن: برو بابا تو هم با این اقتصاد مبتنی به تولید داخلت، نقدینگی نداریم یه مسافرت بریم، 400هزار سال از عقدمون میگذره یک بنگاه زودبازده نزدی.
زن پیاز را بر سر مرد میکوبد و میرود.
و اینگونه بود که زندگی این دو جوان از هم پاشید و 200هزار سال باقی زندگیشان را تنها بودند.