«قبل از آنکه قادر باشید چیز جدیدی را شروع کنید، باید بتوانید به عادتهای قبلیتان پایان دهید. » اهمیت تغییر و تحول مثبت بر کسی پوشیده نیست زیرا نیاز آینـده اسـت. سازمانهای موفق در جهان امروز سازمانهایی هستند که تغییـر و تحـول را در چهارچوب تشکیلاتی خود بگنجانند. از آنجا که نیاز انـسانها دائـم در حال تغییر و تحول است، نیاز به مدیریت روی این تحـولات بـیش از پیش خود را نشان میدهد. بنابراین سازمانها و افرادی موفقترند که میزان تحولات برنامهریزی شده آنها بیش از تحولات اتفاقی آنها باشد، یعنی سعی کننـد همـواره ابتکـار عمـل را بهدسـت بیاورنـد و مجبـور بـه حرکـت بـه میـل و خواسـته دیگـران نباشـند.
مدیریت تغییر در كشور ما در بیشتر موقعیتها در قالب ایدههای ترجمه شده اجرا میشود و از آنجا كه زیرساختار این قالب دارای كلید رمزهایی است كه از ایدهها و تئوریهای اولیه منشاء میگیرد؛ اگر زمانی در موقعیتی با مشکل مواجه شویم به دلیل احاطه نداشتن بر كلید رمزها، مدیریت ما برای ایجاد تغییر، كلید اجرایی را در دست ندارد و بههمین دلیل نمیتواند تغییر در موقعیت موردنظر را بهخوبی به اجرا درآورد.
نقطه شروع برای تغییر در مدیریت تغییر، ایجاد فضای خلق ایدههای گرهگشا است، که برای ایجاد این فضا به تغییر در تفکر و دیدگاهها نیاز داریم، یعنی مرکزی که تغییرات و تحولات از آن صادر شده و به اجرا در خواهد آمد، تا با همگرایی افكار خلاق مجموعه در موقعیت مورد نظر به مركزی دست یابیم كه میتواند بهطور قوی ایده دهد و ضرورت تغییر را احساس كند.
اعمال تغییر و تحول در سازمان کار سـادهای نیـست، زیرا نـوعی مقاومت و اختلال در پویایی سازمان بهوجود میآید. برخی موافق تغییرند؛ برخی به آن تن میدهند؛ برخی آن را تحمـل میکننـد و دسته آخر در برابر آن مقاومت میکنند. بهطور کلی از عوامل مقاومت در برابر تغییر و تحول میتوان به چهار دسته اشاره کرد.
در علل فردی به خطر افتادن منافع شخصی و تغییر در نظامهای روانشناختی باعث مخالفت افراد در برابر تغییرات میشود؛ تغییر در ساختار سازمانی و بروز تنشها و تعارضات گروهی از جمله علل گروهی مقاومت در برابر تغییر است؛ عدم اعتماد به مسئولان و از طرفی برداشت نادرست از وضعیت سازمان و تضاد منافع افراد با سازمان را میتوان در دسته علل سازمانی گنجاند و در آخر با توجه به عدم تناسب یا تطابق سازمان با محیط اجتماعی میتوان به علل اجتماعی اشاره کرد.
استراتژی تغییر نیروی انسانی از دیگر عوامل مهم در بحث مدیریت تغییر و تحول است، که سطوح این تغییرات به چهار دسته کلی تقسیم میشود: در سطح اول (تغییر در دانش)، از افراد میخواهیم مقالات و کتابهایی را مطالعه کرده و دورههای تخصصی را در مراکز آموزشی بگذرانند. در سطح دوم (تغییر در نگرش)، از افراد میخواهیم با مشارکت در گروهها، نگرشهای خود را اصلاح کرده و بر میزان بینش و بصیرت خود در عمل بیفزایند تا به تغییر در نگرش آنها منجر شود.
در سطح سوم (تغییر در رفتار فردی)، با استفاده از تئوریهای کاربردی روانشناسی و سایر علوم رفتاری تغییر مورد نظر در رفتار فردی صورت میپذیرد و در نهایت در سطح چهارم (تغییر در رفتار گروه) رفتار افراد را متاثر از رفتار گروه یا سازمانی را که در آن عضویت دارند، تغییر میدهیم.
* عضو انجمن مدیریت ایران