لهجه غلیظش با همان الو گفتنش نمایان میشود. واژهها را با شیوایی و دلنشینی ویژهای ادا میکند. اینقدر که در جای جای این گزارش نتوانستم از اشاره مستقیم به لهجهاش خودداری کنم. صحبت از استاد جلال غلامی است؛ هنرمندی از خطه شیراز و خاتمساز دارای نشان درجه یک هنری. بعد از ظهر روز پنجشنبه است. کد شیراز را میگیرم و صدای دلنشین استاد است که گفتوگویی شیرین را آغاز میکند. با صبر و حوصله مثالزدنی پاسخگوی پرسشهایم است و از زیر و بم خاتمسازی و سرگذشت این هنر اصیل میگوید.
یاد باد آن روزگاران یاد باد
متولد 1325 و اهل شیراز است. از سن 12سالگی با هنر خاتمسازی دمساز است. میگوید از طرف مادری این هنر را به ارث برده و 10سال نزد داییاش استاد ابراهیم بابوی که ساکن تهران بوده و سه، چهار سال پیش مرحوم شده، شاگردی کرده است. تحصیلات استاد ششم ابتدایی است اما در خاتمسازی از نوادر روزگار است و از نسل خوبانی بازمانده است که دیگر نه تکرار میشوند و نه اصولا ارادهای برای تکرار کردنشان وجود دارد.
استاد در مورد هنر خاتمسازی در زمان نونهالی خودش میگوید: «او زمونا» هر کسی وارد میشد حتما باید حداقل 10سال شاگردی میکِرد تا همه فوت و فنها را یاد بگیرد. چون خاتم ختم هنرهاست و چندین رشته دارد و هر رشته تخصص خود را میطلبد. قدیمها و آن دورانی که ما شروع کردیم از پایه شروع میکردند و همه بخشهای خاتمسازی را یاد میگرفتند تا خاتمساز شوند. اما امروز هنرجو از پایه شروع نمیکند و بعضی از همان آغاز سراغ خاتم چسباندن میروند که آخرین مرحله خاتمسازی است.
«نسل جدید خاتم را نمیشناسد». استاد این جمله را که میگوید باز به یاد مراثی تکراری روزگارمان میافتم؛ مرثیههایی برای هنرهای اصیل ایرانی که زیر گرد و غبار فراموشی به خواب همیشگی فرو میروند و استاد ادامه میدهد که خاتم باید با گذر زمان مانند طِلا رو بیاید و قیمت بههم بزند. یعنی با گذشت زمان قیمتش بیشتر شود هر چند امروز دیگر از خاتم خوب و اصیل با ویژگیهای خاتمسازی سنتی کمتر خبری هست و خاتمسازی حالت کوچهبازاری به خود گرفته است. این روزها خاتمسازی به کالای ارزانقیمتی برای هدیه دادن تبدیل شده و دیگر خبری از خاتمهای اصیل نیست که نیست.
از شاگردی تا استادی
آماری از کارهایش ندارد. میگوید خیلی کار ساختیم و فروختیم. مهارت ساخت انواع آثار را داشته چون به قول خودش نه فقط 10سال بلکه 50سال شاگرد داییاش بوده و در تمام ادوار عمرش از او راهنمایی گرفته. استاد غلامی میگوید خاتمسازی هم هنرش بوده و هم شغلش. میگویم شاگرد هم داشته؟ «شاگرد داشتم قبلنا ولی امروزیها میخوان راهبهراه بشن خاتمچسبون. نمیخوان از آغاز شروع کنند.»
میگوید سازمان میراث فرهنگی از من خواسته که آموزش بدهم. اما من گفتم اگر کسی حاضر است از پایه شروع کند، به او آموزش میدهم. اما به این صورت امروزی نه. استاد معتقد است که آموزش خاتمسازی از دوران کودکی بهتر از بزرگسالی است. از طرفی کسی که میخواهد خاتمسازی را شروع کند، به لحاظ مالی باید تامین باشد. چون برای خاتمساز حرفهای شدن، بیش از 10سال زمان لازم است و در این مدت باید هزینههایش از جایی دیگر تامین شود. اما بعد از این مدت میتواند مستقل شود.
مغازهای مثلا بر خیابان اجاره کند و اگر واقعا کار کند و وقت بگذارد، میتواند تا ماهی 3میلیون تومان درآمدزایی مستمر داشته باشد. استاد روزی که وارد این حرفه شده یعنی در سن 12سالگی، هشت ریال دستمزد میگرفته و بعد از 10سال دستمزدش شده هشت تومان.
وی همچنین میگوید: از کارهای سابقم حدود پنج شش اثر در موزه سازمان صنایع دستی در ولنجک تهران قرار دارد. از سال 79 تاکنون. به آنها فروختم. یک جعبه جواهری، یک رحل قرآنی و دو قاب 40 در 50 که در آن سال فروختم 3میلیون و 200هزار تومان. الان اگر پنج برابر هم به من بفروشند حاضرم دوباره آنها را بخرم و نگه دارم. استاد میگوید قیمتشان الان خیلی زیاد شده است. چون کارهای هنری و خاتمسازی اصیل هستند نه از کارهایی که الان در مغازههای شیراز میفروشند و خودشان هم به مشتری میگویند که یکبارمصرف است.
یادی از بزرگان رفته
تهران دیگر خاتمساز ندارد. چند تا بودند که از دنیا رفتهاند. استاد ابراهیم بابوی، باقر حکیم الهی، آقای صنیع خاتم و در رأس همه اینها از نظر مهارت و استادی، استاد جلال مطلع بود که سال 85 از دنیا رفت و دیگر مانند او نمیآید. کارهای استاد جلال مطلع آنتیک و عتیقه است و از نوع خاتمسازی و ساختمان کار با دیگران تفاوت اساسی دارد. استاد غلامی با حسرتی عمیق در کلامش از بزرگان رفته یاد میکند و تهران را دیگر شهری بیخاتمساز میداند.
استاد از خاتم شیراز بهعنوان خاتم یکییکدانه یاد میکند. خاتم شیراز را متفاوت از خاتم اصفهان میداند و برای حرفش دلیل هم دارد: یکی مربوط به آسترداری خاتم شیراز است و دیگر اینکه لایههای برنجی خاتم شیراز یعنی لابهلای خاتمها نخ زردرنگ برنجی وجود دارد که در خاتم اصفهان نیست و ادامه میدهد؛ البته بهنظر من تفاوت اصلی بین خاتم شیراز و اصفهان در نوع مکتب جداگانه شیراز از اصفهان است. چون مکتب و راه و روش ساخت خاتم شیراز با اصفهان فرق دارد. یعنی همان نوعی که شیرازیها در گذشته کار میکردند که دیگر نمیکنند و کسی دیگر آن حال و حوصله را ندارد.
خاتمهای مسافر
استاد میگوید بسیاری از آثارش به خارج از کشور رفتهاند؛ آثاری چون رحل قرآن، قاب عکس و... از او میپرسم که مشتری سرشناسی هم به مغازهاش رفته و او میگوید: پروفسور سمیعی گیلانی بین سالهای 70 تا 80مشتریاش بوده است.
چون همسر دکتر شیرازی است و پدرخانم دکتر، استاد را میشناخته. میگویم چقدر تخفیف دادید که میخندد و میگوید اصلا یادم نیست. در مورد شغل خاتمسازی تاکید میکند که اگر فردی سرمایه داشته باشد که مغازهای در دیدرس مشتری اجاره کند و مهمتر از آن اینکه خاتمساز شود و نه خاتمچسبان، میتواند به آینده کارش خوشبین باشد.
استاد تاکید میکند که باید کار کند و کار بکند و چندین بار این جمله را تکرار میکند. میگوید خاتمساز شدن، تفریحبردار نیست. شوخی نیست. شاگردی کردن میخواهد و خاک حجره خوردن. شش روز هفته را کار کند و میگوید: «اگر به این شکل کار بکند، برجی دو سه تومن گیرش میاد.
البته بازم میگم باید بتونه مغازهای بر خیابون بگیره و اگه کارگاهی این پشت و پناها داشته باشه، نه. چیزی نمیشه.» میگویم برای حافظ و سعدی هم خاتمی ساختهاید؟ میگوید میراث فرهنگی باید همتی بکند و از ما بخواهد و هزینههایش را پرداخت کند تا حافظ و سعدی از خاتم شیراز بینصیب نمانند. میراث فرهنگی در روزهای نوروز درآمد خوبی هم از مراقد حافظ و سعدی به دست میآورد ولی برای خودشان خرجش نمیکنند.
خاتمکاری، هنری ایرانی
در سازمان میراث فرهنگی کنار کارگاه خاتمسازی تابلویی قرار دارد که رویش نوشتهاند خاتم از چین آمده است. استاد چقدر با این جمله موافق است؟ من این حرف را قبول ندارم به این دلیل که چین الان، همان مغولهای سابق هستند. پس چنین ملت وحشیای نمیتوانند میراثدار هنری به وسعت و عظمت خاتم باشند. مغولها غیراز غارت و آدمکشی چه میراثی دارند. ما از هزار سال پیش در ایران خاتم داریم.
خاتم حاصل قریحه یک ملت متمدن است که سایر آثار تفکر هم در آن پیداست. (این جملات استاد البته تفکربرانگیز است. ملت متمدن و هجوم به صفحههای اجتماعی و رفتار فوقالعاده فرهنگی در همه عرصهها و البته آن حرف استاد فردوسی که برای رعایت خیلی چیزها همهاش را نمیگویم و فقط به آن مصرع «نژادی پدید آید اندر میان» اشاره میکنم.) استاد ادامه میدهد: به اعتقاد من خاتمسازی شغلی عرفانی است و به نوعی ریاضتکشی است. صبر و حوصله عرفانی میخواهد که قطعا مغولها نداشتهاند و با خنده ادامه میدهد: «بشون نمیاد. حالو بشون نمیاد دیگه چه برسه به او قدیما...»
وقتی از استاد میپرسم که خانمها چقدر اسم و رسم در خاتمسازی بهویژه در شیراز داشتهاند، اشارات تاریخی برازندهای دارد. میگوید همسر استاد علی بابوی که زنی بینظیر بود یکی از استادکارهای کاخ مرمر بوده است. تالار خاتم این کاخ به مساحت 6 در 8 است که 48متری است. سال 1314 ساخته شده است.
به دعوت حکومت آن زمان از هفت استادکار خاتمساز شیراز و 80کارگر دعوت میشود که به تهران بیایند و تالار خاتم کاخ مرمر را بسازند که از جمله کارهای بسیار نفیس خاتم در ایران است. همسر استاد علی، خاتمسازی بینظیر بوده که در خانه خاتم میپیچیده و میسابیده است. یعنی چوب، سیم و استخوانها را میپیچیده و آماده میکرده؛ زنی هنرمند که از دنیا رفته است و عمه مادر من محسوب میشدند.
خاطره کاری
خاطرات زیادی دارد. میگوید کدام را بگویم. میگویم شیرینهایش را بگو. میگوید دوست دارم به خاطرهای اشاره کنم که موجب شده از آن درسی بگیرم. کلاس ششم ابتدایی بودم که حدود سه ماه به مغازه استاد علیآقای بابوی میرفتم که از اساتید بزرگ آن دوران و از استادکارهای کاخ مرمر بودند.
روزی بعد از ناهار در کنار میز استاد و روی زمین خوابم برده بود. بعد از حدود یک ساعت و نیم چشمم را باز کردم و استاد را دیدم که با بادبزن من را باد میزند که بر اثر گرما از خواب بیدار نشوم. استاد گفت از وقتی خوابیدی دارم بادت میزنم. تابستان بود و گرما بود و پنکهای هم بود که روبهروی کارگرها کار میکرد. میگوید از این حرکت استاد یاد گرفتم که در هر مرحلهای که باشی باید فروتن و متواضع باشی.
مرثیهسرایی برای خاتم شیراز
خاتمساز به معنای واقعی کلمه به تعداد انگشتهای یک دست هم نمیرسد. امروزیها در شیراز خاتم را از روی کارهای اصفهان تقلید میکنند و حتی چسبی که خاتمها را با آن میچسبانند، چسب موکت و چسب تینری است و نظارتی هم در کار نیست.
میراث فرهنگی باید نظارتی روی کیفیت کار داشته باشد که متاسفانه ندارند. همچنین باید بستری برای فروش کارهای هنرمندان جوان و غیرجوان فراهم کنند.هنرمندان در مضیقه هستند. هنرمند درآمدی ندارد. واسطه و بازاری کار هنرمندان را خراب میکنند.کل هنرمندان این توقع را دارند که از هنر برای جلوگیری از فراموش شدن حمایت کنند.
وی اشارهای هم دارد به سازوکار سابقون این عرصه: سازمان صنایع دستی قبل از انقلاب تا اوایل انقلاب آثار هنرمندان را خریداری میکرد. در شیراز شرکت تعاونی داشتیم که تمام کارهای شیراز را میخرید.
یعنی از سال 45 تا 57. بعد از 15فروردین هیاتی به شیراز میآمد و با شرکت تعاونی خاتمسازان شیراز که در خیابان زند واقع شده بود، قرارداد میبستند که مثلا در سال جاری به اندازه 10میلیون تومان کار خاتم به آنها بدهیم. آن زمان بیشتر از این هم کار نبود. کارشناسان آنها هم خاتمساز بودند و 10میلیون تومان هم پول زیادی بود. این کارها را هم صادر میکردند.
یعنی به ریال میخریدند و به دلار میفروختند و ارز زیادی را هم وارد کشور میکردند. الان سالهاست که هنرمندان از طرف هیچ ارگانی حمایت نمیشوند و این هنر در حال منسوخ شدن است. باید استادکار پرورش داده شود تا خاتم شیراز منسوخ نشود. اما افراد جدید آموزش داده نمیشوند و استادان قدیمی هم یکی پس از دیگری از دنیا میروند و این روند به فراموشی هنر بهطور کلی منجر میشود.