در یک زیرزمین کوچک آپارتمانی مجموعهای از هنر و سنت را میتوان پیدا کرد. نقشها و طرحهایی که هر کدامش نشانی از زیبایی و ظرافت را در خودشان دارند و برگرفته از جای جای میهن هنرخیزمان هستند. یکی از زنان موفق و هنرمند در حوزه پوشاک سنتی که این حوزه را با صنایع دستی پیوند زده، مریم توکلنیا طراح لباس سنتی است که باید به جای تولیدکننده واژه تلفیقکننده را در موردش به کار برد. توکلنیا متولد 1344 تهران، 54 سال دارد. از 20سالگی شروع به کار کرده و 31 سال است که در این زمینه فعالیت میکند. بسیار خوشصحبت و خونگرم است و یک لحظه آرام و قرار ندارد. بسیار فعال و پرانرژی است.
یکجا بند نمیشود و مدام به گوشه وکنار کارگاه کوچکش سرک میکشد و هر دقیقه چیزی را جا بهجا میکند و نشانم میدهد. یکی از هنرجوهایش که دکمههای سنگی میتراشد، کارهایش را به استادش نشان میدهد. مریم توکلنیا، هنرمند ایرانی، هم تلاش دارد صنایع دستی کم نظیرایرانی را به فرهنگ پوششی مردم وارد کند. او که هم دستی در صنایع دستی دارد و هم در طراحی لباس و پارچه، این دو را با هم ترکیب کرده و با تکیه بر داشتههای اصیل ایرانی در زمینه لباس و پارچه و صنایع دستی، آثار متنوعی را خلق کرده است.
در همان زیرزمین کوچک دو دست مبلمان کوچکدستی که گلیم زیراندازش است به چشم میخورد.توپ پارچه، روبان، گلیم، نمد، مانکن، دو دستگاه چرخ خیاطی چرخ بافندگی و همه وسایل خیاطی در آن موجود است. داخل قفسهها انواع سازههای سفالی، سنگی، گچی و فلزی کوچک و بزرگ قرار گرفتهاند. سبد و زنبیل، صندوق، چمدان، گلدان، آویز، زنجیر و منگوله از ساختههای دستساز موجود این کارگاه هنری است که همگی طرح و نقش سنتی دارند. پوست شالی، لیف خرما، نخل زینتی و حصیرهای رنگ شده هم در طرف دیگر جای گرفتهاند. با او درباره آثارش به گفت وگو نشستیم.
توکلنیا درباره شیوه کاریاش میگوید: از 20 سالگی شروع به کار کردم. در دانشگاه طراحی لباس و تکنولوژی دوخت خواندهام و رشته ثبت شدهام در میراث فرهنگی، رودوزی (مدلی از دوختهای سنتی) عنوان شده که با همین عنوان در یونسکو به ثبت رسیده است. این دو رشته به نوعی مکمل هم هستند و با فعالیت در این دو قسمت به نتایج جالبی رسیدم. توکلنیا از شروع کارش میگوید: اول لباس مجلسی و عروس میدوختم. نخستین لباس عروس را برای خودم دوختم. تا 10 سال پیش کار لباس شب و مجلسی را دنبال میکردم و به خاطر علاقهمندی و پیدا کردن طرحها و مدلهای بکر و جدید به طور جدی به کار فعلیام پرداختهام.
در فرهنگسراها و خانههای محلات به طور رایگان به افراد کم بضاعت بهخصوص افرادی مثل زنان سرپرست خانوار آموزش دوخت ودوز و خیاطی میدادم. کمکم با افراد زیادی آشنا شدم که از مناطق مختلف کشور بودند و هر کسی در کاری مهارت داشت، ولی متاسفانه راه و روش کار اقتصادی را بلد نبودند. در خلال این ارتباطات و سفرهای زیادی که به دور و نزدیک میرفتم، ریزهکاریهای زیادی را یاد گرفتم.
در حین انجام کار، به ذهنم رسید که آثار سنتی و قدیمی را معرفی و عملیاتی کنم. تحقیقات زیادی در زمینه دوخت و طراحی و پارچهها و تنپوشهایی که در روستاها و عشایر استفاده میشد، انجام دادم و اطلاعات کامل و جامعی به دست آوردم. با هنرمندان گمنامی آشنا شدم که کارهای زیبا و متنوعی را تهیه میکردند که ترکیبی از هنر و صنایع دستی برای رفع نیازهای خودشان بود. با مشاهده این قبیل فعالیتها تصمیم گرفتم سبک کاریشان را تغییر بدهم و قابلیت جدیدی برای این صنایع کوچک ایجاد کنم.
به کمک صنعتگرها و هنرجوهایم که الان به گستردگی تمام ایران است، به حفظ و جمعآوری آثار بومی مشغول شدیم. کار که جلوتر رفت نیاز به تولید بیشتر احساس شد و موفق شدیم عده بیشتری را به کار بگماریم. این هنرمند خوشذوق که با هیجان خاصی فعالیتهایش را بازگو میکند و میافزاید: معرفی کارها و مدیریت را خودم به عهده میگیرم. ایدهپردازی و طراحی از من و کار تولید با بقیه دوستانم است که الان یک خانواده بزرگ هنری را شامل میشویم.
میشود گفت به نوعی کارهای تولیدی تحت لیسانس خودم هستند. من اندازه، طرح، شکل و رنگ را عوض میکنم و سفارش میدهم که چطور بدوزند یا ببافند. هر دفعه نقش و نگار را تغییر میدهم و جنس تازهای درست میکنم. در همین رابطه به ادارههای شهرهای کشور و استانداریها مراجعه کردم که در حد توان به من کمک کرده و افراد هنرمند و قابلی را به من معرفی کردند.
تولیدات طبیعی و کاربردی
خانم توکلنیا در خصوص هدفش از ارائه و ترویج دوختهای سنتی میگوید: با این اقدام سعی داشتم بر استفاده از صنایع دستی در زندگی روزمره تاکید داشته باشم. نمد را بیشتر بهعنوان زیرانداز استفاده میکنند؛ اما با فرآوری نمد بدون آنکه بوی نامطبوعی داشته باشد و با حفظ لطافت، از آن در طراحی لباسها سود جستیم. در طراحی یک مانتو که نامش را خلیجفارس گذاشتم، از نمدی استفاده کردم که با پوست گردو رنگ شده؛ دکمههای این مانتو از سنگ است که نقوش هخامنشی توسط یک هنرمند صنایع دستی (همان همکارش که درکارگاه هست) بر آن حک شده است. روی دکمههای این مانتو عنوان و نشان خلیجفارس به خط پارسی باستان حک شده که نشانگر این است که از زمانهای دور خلیج فارس را به این نام میشناختند.
گویا نمد پارچهای، مورد علاقه این هنرمند است. البته خودش هم این گزاره را تایید میکند. نمد برای استفاده در خیلی ازتولیدات کاربرد دارد و محصولاتش بینظیر است. از نمد پرده، روتختی، بوت، نیمبوت و خیلی چیزهای دیگر درست کردم. به پالتوی تن مانکن اشاره میکند و ادامه میدهد، همین پالتو خیلی طالب و مشتری دارد که تنخور آن بسیار شیک و عالی است. همین جنس 1/5 میلیون تومان قیمت دارد و در مقابل سرما بسیار مفید است، بدون آنکه عوارضی داشته باشد. استفاده دیگر ما از نمد در ابعاد بزرگتر بهعنوان پتوست. همچنین از آن در طراحی کفش و نیم چکمه استفاده کردهایم.
از سوی دیگر، بیشتر بافتههای عشایری ما قابلیت استفاده در زندگی روزمره را دارند. کفشهای دیگری را با چرم طبیعی و بافتههای ایرانی ارائه کردهایم که استقبال خیلی خوبی از آنها در نمایشگاههای خارجی شده است. کناره سیاهچادرهای عشایر را که به آن چیت میگویند، با ترکیب نی بهصورت تابلو طراحی کردم که از آن هم بهعنوان پنجره و تزیین این چادرها میتوان استفاده کرد.
وی همچنین از نخستین کار سنتی که درست کرده میگوید: برای نخستین بار یک گلیم کهنه و مستعمل را تبدیل به پرده کردم. با چند برش و دوخت و چند کار تلفیقی کیف و کفش هم درست کردم. ضمن اینکه طرحهای سنتی را روی لباس عروس پیاده میکردم که همان چند سال پیش با استقبال زیادی مواجه شد و سفارشهای اینچنینی زیاد گرفتم. کارهای مختلفی از جمله مرواریددوزی، سرمهدوزی، ملیلهدوزی و... را با لباسهای مختلف ترکیب کردم که در اصل خودش صنایعدستی است. این را هم اشاره کنم یکی از کارهایی که جدیدا شروع کردهایم، مجموعه عروسکهای مشاغل است که در نمایشگاههای خارجی طرفدار زیادی داشت.
صنعت شعری
خانم توکلنیا به خاطره جالبی اشاره میکند که از دل ادبیات به تولید کالای هنری و کاربردی ختم شده است. این خاطره را اینطور تعریف میکند: حدود 15 سال پیش بود که با شنیدن یکی از اشعار حافظ با مضمون: هرکجا آن شاخ نرگس بشکفد / گلرخانش دیده نرگسدان کنند، واژه نرگسدان ذهن من را به خودش مشغول کرد. واژه غریبی بود؛ در ابتدا فکر میکردم فقط یک گلدان است. در صدد تحقیق و بررسی برآمدم و پس از کلی جستوجو پاسخم را از یک هنرمند شیرازی گرفتم. نرگسدان یک ظرف متخلخل (ظرفی که اجزایش جدا باشد) بوده که ساقههای نرگس داخل آن قرار میگرفت.
دو سال پیش به کمک یکی از همین صنعتگرها در لالهجین کاسهای طراحی و تولید و ثبت کردیم. اینجا هم کاسه را تغییر دادم و طوری عوضش کردم که قلمه و ریشه را با هم در آن قرار دهم و ماهی قرمز را در آن بیندازم. نتیجهاش جالب بود؛ همزیستی مسالمتآمیز گیاه و ماهی. ماهی از ریشه گیاه تغذیه میکند و گیاه از فضولات ماهی. خلاصه از این کارها زیاد داشتهام و هر وسیلهای مثل سنگ، شیشه، فلز، نخ و هزار تا چیز دیگر که به کارم بیاید، استفاده میکنم.
برای فردا
این هنرمند خوشسلیقه در مورد ادامه و گسترش وضعیت فعالیتش میافزاید: خانواده بزرگ و فعالی دارم، از همه اقوام و به گستردگی ایران کهن. قطعا قصد دارم کارم را گسترش بدهم. تا الان بیشتر از 20 نمایشگاه خارجی داشتهام. تولیدات زیادی داریم که باید معرفی و عرضه شوند. به تازگی در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی فیسبوک و تلگرام فعال شدهایم. یک ایده و آرزوی بزرگ دارم که امیدوارم بهزودی برآورده شود. طرحی دارم برای راهاندازی یک مجموعه فرهنگی-سنتی در محلات قدیمی تهران و در حوالی بازار تهران.
یک مجموعه چندمنظوره با امکاناتی مثل اقامتگاه، فروشگاه صنایع دستی و مانند اینها. یک خارجی که به اینجا میآید خیلی تمایل ندارد در یک هتل پنج ستاره اقامت کند. دوست دارد وارد بطن جامعه ایرانی شده مثلا در صف نانوایی بایستد و نان سنگک بگیرد و سنگهایش را جدا کند. این کارها برای اتباع خارجی جالب و لذتبخش است. فعلا دنبال سرمایهگذار و اسپانسر هستم تا بعد از طراحی و ثبت، شروع به کار کنیم. اگر این کار محقق شود هم به یکی از آرزوهایم رسیدهام و هم گام کوچکی در جهت شناسایی و ترویج صنایعدستی کشورم برداشتهام.