من زورم بهشون میرسه؟ تو زورت بهشون میرسه؟ چکارشون کنیم؟ کاری میشه کرد؟ اصلا فکر کنم تو زورت می رسهها؟ نه؟ نمیرسه؟ میرسه دیگه. بیا برو حالشونو بگیر. برو دیگه، برو، چرا وایسادی؟ منو بگو فکر کردم تو زورت زیاده شاید حریفشون بشی (بلند شدن ناگهانی صدا در حد آلودگی شدید صوتی)! کاریشون نمی شه کرد بچه. همه پشتشونن، مدیرعامل پشتشونه، رییس هیات مدیره پشتشونه، اعضای محترم هیات مدیره پشتشونن، مدیران بخشها، اداری، مالی، خدمات، منشیها همه پشتشونن. همه پشتشونن.
- کلاً اینا باید عقب عقب کار کنن مهندس اینجوری که همه پشتشونن!
- برا من بلبل چیز میکنی؟ سکوت بگیر ببینم.
بچه جون تو هنوز مونده این چیزارو بفهمی. اینا یه جورایی مهم ترین بخش این شرکتن. اینا ولینعمت ما هستن. کاریشون نمیشه کرد. آخه جوونک. هر 10 تا پروژهای که میگیرن دو تارم خراب میکنن اینجوری میشه، نمیشه که هر دفعه اینطوری شه همهشونو بریزن بیرون. اصلاً بیرونشون کنن، کیو جاشون بذارن؟ ها؟ تو میری جای اونا کار کنی؟ اصلاً میتونی؟ فکر میکنی مسخرهبازیه؟ کار اینا همینه آقا جون، باید تحمل کرد. سوزش و سازش تا حالا شنیدی؟ مال اینجاست. اون موقعی که خوب برنده میشن هم که برای من و تو فرقی نمیکنه، کار و بدبختیاش مال ماست. الانم فرقی نکرده، یک کم تحمل، یک کم طاقت، یک کم از اون یاروها. (افزایش قدرت صوت!) اگرم کاری ازت بر میاد برو بکن. برو دیگه. برو. چرا وایستادی. برو به اون رفقاتم بگو دیگه کسی نیاد اینجا سر این پروژه آخریه برا من غرغر کنه. اخراج میکنم پدر درمیآرم بروووو...
گفتوگوی فوق فی مابین رییس (در وضعیت خشمگین) و خوشبختانه مدیر یکی از بخشهای همرده بخش اینجانب بود. خوشبختانه از این جهت که بنده بلافاصله حساب کار خود را کرده و همه غرغرهای بالقوه خود را جمع و جور کرده و قبل از بسته شدن به چوب و فلک فلنگ مربوطه را میبندم. و اما غرغرهای در نطفه خفه شده فوقالذکر:
این وضع ماست، بعد میگویند چرا مغزهای مثل بنده فرار میکنند. مغز هم که به تنهایی نمیتواند برود، فرد صاحب مغز مجبور است کلاً خودش را بردارد و برود و وضع همین میشود که میبینیم.
گرفتار شدهایم. بدبختمان کردهاند. این بخش محترم مناقصات. برای شرکت مناقصه جمع میکنند که من برای دشمنم آن جور جمع نمیکنم. اولاً نصف چیزهایی که باید ببینند نمیبینند و این بعداً باعث وصله پینه کاری در طول اجرای پروژه میشود؟ ثانیاً در مدارک رسمی پروژه تعهدات میدهند که گاهی حتی در شرایط عادی هم نمیتوان از پسشان برآمد چه برسد به یک شرایط علیحده مثل تحریم. خب آخر این درست نیست. چرا آنها باید تعهدی بدهند بعد من و امثال من مجبور باشیم پاسخ بدهیم؟ بهتر نیست خود آنها پاسخگوی تعهداتشان باشند تا دفعه بعد حواسشان را جمع کنند؟ بهتر نیست یک کاری کنیم که مغزهای اینجایی مجبور به فرار نشوند؟ اینها دلواپسیهای مسئولانه اینجانب در باب مناقصه و عدالت بود که همانطور که ملاحظه فرمودید مطرح نشده، پاسخ گرفت. حالا بهتر به نظر میرسد که از صبر و طاقت و حس همکاری تلنبار شده خود مایه بگذاریم و بیجهت خود را با شاخ گاو درگیر ننماییم. هر بار هم که شیطان خواست گولمان بزند سعی میکنیم به حرفهای رییس فکر کنیم که انصافا تاثیر زیادی در قدرت مبارزه نفس با وسواس خناس دارد.