توی مترو نشسته بودم و غرق در ایدههای نــو بودم که صـــدای بسته شدن درهــای قطـــار دوباره منو برگردوند توی واگن. همین که درها داشت بسته میشد، یه آقایی با هزار زور و زحمت در حالی که داشت با در کلنجار میرفت، خودشو چپوند توی قطار. ظاهر مرتبی داشت. یه نگاه به دور و اطراف انداخت و وقتی دید صندلی خالی وجود نداره، اومد جلوی من ایستاد. کیفشو گذاشت جلوی پاش و میله بالای سرشو با یه دست گرفت و با دست دیگهاش موبایل «اپل»اش رو از جیبش درآورد و شروع کرد به شماره گرفتن.
بعد از چند لحظه سکوت، گفت: «سلام عباس آقا! حال شما؟ آقا زمین ممین چیداری تو دست و بالت؟!» دوباره منتظر شد و چشماش یه برقی زد و با اشتیاق گفت: «آدرسش کجاس؟ آیندهاش چطوره؟ به نظرت بعد از چند سال اونجا پیشرفت میکنه؟» از قرار معلوم میخواست زمین بخره... دوباره گفت: «پس اون 10هکتاری اطراف کرج رو واسه من نگه دار، فردا میام ببینمش.» بعدش خداحافظی کرد، اما هنوز داشت با گوشیش ور میرفت.
بیاختیار بهش گفتم: «میخوای زمین بخری؟» بدون اینکه به من نگاه کنه، جواب داد: «آره الان بهترین موقع برای سرمایهگذاریه.» پرسیدم: «چرا؟» ایندفعه توی چشمام زل زد و جواب داد: «چون رکود عجیبی توی بازار حاکم شده و الان کسایی که زمین دارن و نیاز به پول پیدا میکنن، مجبورن با قیمت پایینتر زمینشونو آب کنن. این دیگه به هوش و ذکاوت آدم برمیگرده که بین زمینهای فروشی، اونی رو انتخاب کنه که آینده داشته باشه.»
پرسیدم: «یعنی چی؟» در این لحظه صندلی کناری من خالی شد و این آقا اومد کنارم نشست و گفت: «مثلا همین مترو!... تا قبل از اینکه مترو به زمینهای اطراف کرج برسه، هیچ کس بهشون نگاه هم نمیکرد، اما الان قیمتش شده طلا!»توی این لحظه به این موضوع فکر کردم که این همه طرحهای ناب و عالی، معطل زمین روی میز مونده اون وقت یه سری مثل این آقا زمین میخره و بعد از چند سال با چندین برابر سود، میفروشه.
واقعا اگه این همه زمین بایر و بیاستفاده برای سرمایهگذاری روی طرحهای صنعتی یا کشاورزی استفاده میشد، چقدر مشکل اقتصاد و بیکاری ما کمتر بود. واقعا چرا بعضیا فکر میکنن که سرمایهگذاری یعنی خریدن یه وسیله یا چیزی در زمان مناسب و فروختن اون در زمان دیگه با سود چند برابر؟ اصلا سرمایهای که منجر به تولید نشه، سرمایهگذاری نیست!برگشتم که این موضوع رو با اون آقا در میون بذارم اما دیدم یه بچه به جاش روی صندلی نشسته و داره دست توی دماغش میکنه!