همانطور که گفتم، این دوران همان مرحله شروع در مدل ایجاد و توسعه کسبوکار بود. طبق این مدل ویژگیهای این مرحله عبارتند از: آغاز رسمی فعالیتها، برنامهریزی، تأمین سرمایه اولیه، بازاریابی و تیمسازی و من دقیقا این کارها را در آن دوره انجام دادم، بدون آنکه بدانم چنین مدلهایی درباره کارآفرینی وجود دارد و تبدیل به دانش شده است. اواسط سال 64 بود که جایی در تهرانپارس اجاره کردیم و از زیرزمینی که اجاره کرده بودیم، بیرون آمدیم و در منطقه قنات کوثر نزدیک منزلمان کارگاه جدید را راهاندازی کردیم.
چند ماه بعد از راهاندازی کارگاه قنات کوثر، به فکر افتادم که باید جای بزرگتری برای تولید اجاره کنم. این بود که به جاجرود رفتم و دنبال کارگاه گشتم، پس از جستوجوی زیاد یک سالن پیدا کردم که متعلق به آقای دکتر هادی غنیمیفرد بود؛ سالنی 500، 600 متری که در و پیکر درست و حسابی هم نداشت و بچهها در آن فوتبال بازی میکردند.
دکتر غنیمیفرد زمان عقد قرارداد به من گفت: «چند سالته؟ شنیدهام یخچال و فریزر میسازی، در راه تولید هر کمکی خواستی من در خدمتم، اینو یادت باشه که همیشه خواستن توانستنه.» این سخنان دکتر هنوز هم در گوشم زنگ میزند. آقای دکتر غنیمیفرد یکی از کارآفرینان بزرگ کشورمان هستند و تنها کسی بودند که آن زمان (سال 1364) مرا برای رسیدن به رویاهایم تشویق کرد.
حالا دیگر سه نفر شریک بودیم. ابتدا با نام گدوک شروع به تولید کردیم. کل مسائل کارخانه برعهده من بود. مدیریت کارخانه، طراحی و تولید را انجام میدادم و به شدت کیفیت را مدنظر قرار میدادم. یکی از شرکا، خریدها را انجام میداد و آن دیگری محصولات را میفروخت. دوران گدوک تجربه بسیار ارزشمندی برای من بود. چون عملا با همه مسائل متداول در کسبوکار تولیدی، مانند خرید مواد اولیه، فروش محصولات و... آشنا شدم و خودم یک کارگاه رو به رشد را مدیریت و رهبری میکردم. کار، بسیار خوب پیش میرفت. هرکس میشنید تعجب میکرد و میگفت واقعا چطور میتوانید چنین تولیدی انجام دهید؟ با چه دستگاههای میسازید؟!
تمام کارها را دستی انجام میدادیم و هیچگونه تجهیزات کارخانه و دستگاه عظیمی نداشتیم. یعنی طراحی فریزر را به روشی انجام داده بودم که تولید آن با تجهیزات کابینتسازی امکانپذیر بود. این راز روش تولید ما، شاهکلید کارآفرینی بود.
کمکم تیراژ تولید را با اضافه کردن نیروی انسانی بالا بردیم. تقاضای زیادی در بازار وجود داشت، به طوری که به تدریج مجبور شدیم شیفت شب هم بگذاریم. بازار خوبی بود و ما هم از آن استفاده میکردیم و جلو میرفتیم. اما بعد از آنکه قطعنامه امضا شد، کار ما ناگهان افت شدیدی پیدا کرد. چکها برگشت میخورد، تولید متوقف شد و اوضاع شرکت به کلی به هم ریخت. در واقع کسبوکار شراکتی ما، مراحل ایجاد و شروع را پشتسر گذاشته بود و در حال رشد بود که یکباره متوقف شد.
ادامه دارد...