یک روز کاری خوب که از اول صبح همه چیز مطابق میل تان پیش رفته را در نظر بگیرید. احتمالا چنین روزی برای خیلی از کارمندان در سراسر دنیا آرزوی دوردست محسوب می شود؛ چراکه همیشه یک مدیر بی نهایت بداخلاق هست که دمار از روزگار آدم در بیاورد.
اینطور وقت ها آدم هزار و یکجور فکر مختلف درباره دلیل انتصاب چنین مدیری به سرش می زند. بی شک شما هم در دوران کاری تان بارها و بارها با مدیرانی رو به رو شده اید که حتی اندازه یک کارمند ساده هم مهارت درست و حسابی نداشته اند. با این حساب اعصاب خُردی های مختلف از دست مدیران ناکارآمد نوعی اپیدمی جهانی محسوب می شود.
ما در این مقاله سراغ یک سوال بی نهایت ساده رفته ایم. اینکه چرا مدیران بد یا ناکارآمد همیشه در بازار حضور دارند، سوالی است که در ابتدا جواب های ساده ای دارد. احتمالا خیلی ها به شکست های پی در پی استارت آپ ها اشاره کنند. خب در این صورت نیمی از جواب ما پیدا شده است؛ چراکه مدیران بی دست و پا خیلی زود در بازار شکست می خورند. البته روی دیگر سکه به این سادگی ها نیست. کم نیستند مدیران ناکارآمدی که اتفاقا در لایه های بالای مدیریتی، آن هم در شرکت های بزرگ، مشغول به کار هستند. بی شک چنین ترکیب ناموزونی ذهن هر کسی را درگیر خواهد کرد. پس بد نیست کمی درباره این بحران بزرگ کنکاش کنیم.
مطلب مرتبط: اصول رفتار با مدیران بد
کار ما در این مقاله شبیه باستان شناس هایی است که با وسواس خاصی دنبال ریشه های تمدن انسانی می گردند. البته ما در اینجا با ریشه های ظهور مدیران بد سر و کار داریم. در خلال بحث هم سعی می کنیم دلیل بقای این گونه عجیب از مدیران را با هم کشف کنیم. اگر شما هم از دست مدیران بد خسته شده اید، این مقاله مخصوص شماست. اینطوری کمی بیشتر با دلیل حضور سوهان های روح در شرکت ها آشنا خواهید شد.
تاریخچه ظهور مدیران بد
سوال این بخش برای خیلی از کارآفرینان یا حتی مشتریانی که اوضاع کسب و کارها را از دور تماشا می کنند، پیش آمده است. اینکه چرا هیأت مدیره برندهای بزرگ تا این اندازه در زمینه انتخاب مدیر بد عمل می کنند، سوالی است که کمتر کسی جواب مشخصی برای آن دارد. البته تا الان؛ چراکه ما در ادامه قصد داریم از دلایل این اتفاق مهم پرده برداری کنیم. پس با ما همراه باشید تا ماجرا را کمی بیشتر بررسی کنیم. ما در اینجا تاریخچه ای مختصر از ظهور مدیران بد ارائه خواهیم کرد. پس ذره بین تان را بردارید تا اکتشاف مان را شروع کنیم.
انتخاب های بد: وقتی پای هیأت مدیره در میان است
اجازه دهید اولین نکته مقاله مان را با یک مثال جذاب شروع کنیم. تهیه کننده ای را در نظر بگیرید که با کلی هزینه موفق به همکاری با سوپراستارهای درجه یک دنیا شده است. با این حال وقتی نوبت به انتخاب کارگردان می رسد، از سر بی حوصلگی اولین گزینه را پای میز مذاکره می نشاند. نتیجه چنین اشتباه بزرگی بی برو برگشت شکست سنگین فیلم در گیشه و زیر دست منتقدان بی رحم خواهد بود. در این صورت مقصر اصلی نه کارگردان قصه، بلکه تهیه کننده بی حواس ماجراست.
مثال بالا درباره دنیای کسب و کار هم به طور کامل مصداق دارد. خیلی از کارآفرینان وقتی برندشان حسابی در بازار گرد و خاک می کند، دیگر همه چیز را تمام شده قلمداد می کنند. به همین خاطر خیلی زود سراغ انتخاب های سرسری برای مدیران می روند. این امر نه تنها هیچ نشانه ای از موفقیت به همراه ندارد، بلکه خیلی زود گروهی از مدیران بی عرضه را دور کسب و کار داستان مان جمع خواهد کرد. اینطوری دیگر هیچ خبری از موفقیت کارآفرینی در دنیای کسب و کار نخواهد بود.
ما در روزنامه فرصت امروز معتقدیم انتخاب مدیران باید کاملا جدی گرفته شود؛ چراکه با یک انتخاب بد برندها سال های سال از کورس رقابت عقب می افتند. چنین اتفاقی با حضور برندهای بزرگ در بازار به معنای پایان ماجراجویی کارآفرینان تازه وارد خواهد بود. فکر می کنم حالا دیگر دلیل شکست های سنگین برخی از کارآفرینان را به خوبی درک کرده باشید.
هر کسی در این دنیا مسئول انتخاب ها و تصمیم هایش در دنیای کسب و کار است بنابراین اگر مدیر انتصابی شما در یک حوزه گند بالا بیاورد، پای شما هم گیر خواهد بود. به همین خاطر باید با احتیاط کامل مدیران را انتخاب کنید. وگرنه اوضاع تان خیلی زود به هم می ریزد.
مطلب مرتبط: نشانه های یك مدیر بد
آموزش نادرست: افسانه ای به اسم مدیران آموزش دیده!
ورزشکاران حرفه ای معمولا قبل از اینکه اجازه شرکت در مسابقات حرفه ای را پیدا کنند، سال های سال تحت نظارت مربی های درجه یک به تمرین می پردازند. این امر شاید برای خیلی ها اعصاب خُردکن باشد، اما ضرورتی اجتناب ناپذیر خواهد بود. هرچه باشد تماشاگران برای مشاهده بازی های یک مشت آدم آماتور که پول بلیت نمی دهند، می دهند؟ به طور مشابه وقتی کیفیت بازی ها افت پیدا کند، دیگر خبری از اسپانسرهای دست به نقد هم نخواهد بود. با این حساب تمرین های سفت و سخت قبل از مسابقات خیلی هم غیرمنطقی نیست. چنین روندی در دنیای مدیریت کمتر به چشم می خورد. انگار که مدیران کاردرست از بدو تولد این ویژگی مهم را با خودشان حمل می کنند.
اگر شما هم جزو آن دسته از کسانی هستید که مدیریت خوب را امری ذاتی می دانند، باید بگوییم مسیر کسب و کار را حسابی اشتباه طی کرده اید؛ چراکه در دنیا چیزی به اسم مدیر خوب، بدون تمرین و تکرار، وجود ندارد. چنین انتظاری مثل آرزوی دانش آموزان خوش خیال برای موفقیت ناگهانی در کنکور بدون حتی یک ساعت مطالعه است. درست به همین خاطر کلی رشته تحصیلی در حوزه مدیریت و یک عالمه آموزشگاه مشغول خدمت رسانی در سراسر دنیا هستند. اگر دقت کرده باشید، خیلی از کارآفرینان بعد از چند دور شرکت در دوره های آموزشی خودشان را همه فن حریف به حساب می آورند. این دقیقا همان مشکلی است که پایه ایجاد مدیران بد را می گذارند!
هیچ کس در این دنیا با چند ترم تحصیل در رشته مدیریت یا حتی حضور در ورک شاپ های مختلف تبدیل به مدیری همه فن حریف نمی شود. در عوض کلی تمرین و تکرار همراه با پشتکار لازم است تا از یک مدیر صفر کیلومتر فردی کاردرست ساخته شود. این فرآیند به نسبت طولانی به طور معمول از سوی کارآفرینان مورد بی توجهی قرار گرفته و آنها را با مشکلات زیادی رو به رو می سازد. به همین خاطر ما در روزنامه فرصت امروز همیشه روی این نکته مهم تاکید داریم.
ماجرای آموزش مدیران بی نهایت سرراست است. همانطور که در مدارس فوتبال استعدادهای ورزشی طی سال های متمادی پرورش داده می شوند، شرکت های بزرگ هم باید به فکر تربیت مدیرانی درجه یک برای خودشان باشند. البته این امر نیازمند سرمایه گذاری هنگفتی نیست. در عوض کارمندان مستعد را پله پله به موقعیت های مدیریتی نزدیک کنید. اینطوری بدون کوچک ترین دردسری اوضاع تان در بازار بهبود پیدا خواهد کرد.
تمرکز انحصاری روی سود: همه چیز پول نیست
معیار اصلی موفقیت برندها در دنیای کنونی میزان سودآوری شان است. اگر یک برند توانایی سودآوری خوبی داشته باشد، آن وقت همه از مدیرش تعریف و تمجید خواهند کرد. وگرنه کلاه مدیر بخت برگشته ما پس معرکه خواهد بود. بی شک بدون کسب سود سنگ روی سنگ بند نمی شود، اما قرار نیست تنها معیار موفقیت به پول ختم شود. خب اگر برندی را سراغ دارید که از همان روز اول سودآوری بالایی داشته، ما را هم بی خبر نگذارید!
احتمالا شما بارها و بارها داستان ضررهای هنگفت کوکاکولا در سال های ابتدایی فعالیتش را شنیده اید. شاید فکر کنید این شکست ها مستقیما به وضعیت مدیریتی چنین شرکتی ختم می شود، در این صورت باید کاملا ناامیدتان کنیم؛ چراکه بازار نوشابه های گازدار از همان ابتدا پررونق نبوده است. همیشه وقتی یک محصول تازه روانه بازار می شود، کلی وقت می برد تا مشتریان به آن عادت کنند. به همین خاطر چند سال اول فعالیت کوکاکولا روی سرمایه گذاری بیشتر برای جلب نظر مشتریان گذشت. حالا اگر شما فکر می کنید تمام کارهای مدیران این شرکت مدت موردنظر به هیچ جایی نرسیده، باید کاملا با شما مخالفت کنیم.
سرمایه گذاری بر روی آینده شرکت همیشه ایده بدی نیست. با این حال مدیران بد اصلا به این موضوع توجه ندارند. در عوض معیار نهایی آنها برای موفقیت کسب سود بیشتر است. اگر برندی توانست سود بیشتر کسب کند، چه بهتر. اگر هم نه که باید همه چیز را زیر و رو کرد تا فرمول طلایی کشف شود. این دقیقا همان اتفاقی است که ما در روزنامه فرصت امروز حسابی با آن مخالف هستیم. مدیران بد معمولا هیچ درکی از معیارهای غیرمادی یا توسعه بلندمدت برندها ندارند. به همین خاطر همیشه حرص کارمندان و مشاوران متخصص را درمی آورند.
مطلب مرتبط: 3 تیپ شخصیتی مدیران بد
مدیریت همان اقتدارگرایی نیست: تعادل طلایی در مدیریت
برخی از مدیران دوست دارند کارمندان همیشه بله قربان گو بوده و هیچ کس روی حرف شان حرفی نزند. این مدل از مدیران شاید یکی دو روزی کارشان حسابی رونق داشته باشد، اما دیگر یا زود سر و کله مشکلات پیدا می شود. هرچه باشد ایده های ناب یک مدیر هم محدودیتی دارد و بعد از مدتی دیگر خبری از فکرهای بکر نخواهد بود. این درست موقعی است که کارمندان با آزادی عمل امکان طرح ایده های برتر را خواهند داشت. البته در مورد مدیران اقتدارگرا هیچ وقت خبری از کمک کارمندان نخواهد بود. کافی است خودتان را تحت مدیریت یکی از این نابغه ها فرض کنید تا به خوبی متوجه کاهش انگیزه کارمندان برای طرح هرگونه ایده نابی شوید.
تفکر خارج از چارچوب که این روزها خیلی از کارآفرینان روی آن مانور می دهند، یک شبه پدید نمی آید. در عوض کارآفرینان باید سال های سال روی توانایی های مدیریتی شان کار کنند تا آزادی عمل کافی برای کارمندان در شرکت پدید آید. فقط در این صورت امکان طرح ایده های ناب از سوی یک یک کارمندان وجود خواهد داشت.
اگر شما هم دوست دارید در شرکت همه حرف تان را تایید کنند، خیلی زود غول شکست شما را به دام خواهد انداخت. اصلا چه بسا با همین دست فرمان به نظر کارمندان یک مدیر بد باشید. ماجرا حسابی ترسناک شد، نه؟
باور کنید یا نه، مدیران بد از ناکجا آباد پیدا نمی شوند. در عوض همین رفتارهای ساده در شرکت هاست که ماجرا را حسابی پیچیده می کند. پس اگر دوست دارید مدیری عالی باشید، باید به نظرات دیگران احترام بگذارید. وگرنه اوضاع تان خیلی زود به هم ریخته و دیگر شانسی برای اثرگذاری بر روی اطرافیان تان پیدا نمی کنید.
روابط عمومی ضعیف: شکستی به وسعت کل دنیا!
روابط عمومی از آن دست مهارت هایی است که همه تعریفش را می کنند. با این حال وقتی نوبت یادگیری آن شود، کمتر کسی پیشقدم خواهد شد. انگار که یادگیری مهارت های ارتباطی فقط برای دیگران خوب است و شما اصلا نیازی بدان ندارید!
اگر شما هم فکر می کنید مهارت های ارتباطی فقط برای دیگران خوب است، احتمالا باید یک سناریوی حیرت انگیز را برای تان بازگو کنیم. خلبانی را در نظر بگیرید که یکی از آخرین مدل های بوئینگ را تحت هدایت دارد و جان صدها مسافر هم در دستش است. احتمالا انتظارات از خلبان ما آنقدر زیاد هست که جای هیچ اشتباهی باقی نگذارد. حالا اگر این وسط قهرمان قصه مان به خاطر ضعف در مهارت های ارتباطی توانایی مدیریت استرس مسافران یا حتی برقراری ارتباط با ایستگاه های مختلف به هنگام بروز بحران را نداشته باشد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
جواب سوال بالا کاملا مشخص است: دیگر هیچ مسافری به آن خلبان و خطوط هوایی اعتماد نخواهد کرد. این همان اتفاقی است که مهارت های ارتباطی پایین سر مدیران بد و برندشان می آورد. یادتان باشد اگر شما آدم اجتماعی نیستید و نمی توانید ارتباط خوبی با دیگران برقرار کنید، اصلا دلیلی ندارد سراغ مدیریت بروید. حداقل کمی تمرین کنید تا درست در سکانس حساس فیلم برندتان همه چیز با خاک یکسان نشود!
مدیران بد هر ویژگی متغیری که داشته باشند، همیشه روابط عمومی شان کاملا ضعیف است. انگار که یادگیری این مهارت کلیدی برای آنها گناهی نابخشودنی است. اگر شما در موقعیت انتخاب مدیر برای شرکت تان قرار دارید، باید مهارت های ارتباطی را همیشه به عنوان یکی از معیارهای اساسی مد نظر داشته باشید. اینطوری دیگر خبری از اعتراض های گاه و بی گاه کارمندان بابت انتخاب عجیب تان نخواهد بود.
مطلب مرتبط: 5 عادت همیشگی مدیران بد
بی انگیزگی محض: مدیریت بدون روحیه بخشی معنا ندارد
مدیران موفق همیشه تولید انگیزه و نشاط می کنند. به طوری که همکاری با آنها تبدیل به آرزویی دوست داشتنی برای مردم سراسر دنیا می شود. این امر شاید برای خیلی از کارآفرینان عجیب به نظر برسد اما در دنیای کسب و کار کاملا عادی است. خب شما خودتان دوست دارید با چه مدل مدیری همکاری داشته باشید؟ کسی مثل استیو جابز با کلی ایده های تازه و توانایی روحیه بخشی فوق العاده یا کسی که خودش هم از بی انگیزگی رنج می برد؟ اصلا مگر مدیریت بدون انگیزه بالا جواب می دهد؟
وقتی مدیران هیچ انگیزه یا هدفی برای کارشان ندارند، رفته رفته تبدیل به یک شخصیت منفی در سازمان می شوند. آن وقت دیگر حتی یک نفر هم به حرف شان گوش نداده و همه آرزوی اخراج مدیر موردنظر را خواهند داشت.
منابع: