فضولی با این شخص معنا پیدا میکند. دانای مطلق به همه خفیات شرکت. هر رابطه هرچقدر پنهانی (از هر نوع)، هر دلخوری و دعوا و کدورت هرچقدر جزئی و هر تغییر و تحول پروژهای و نیروی انسانی و غیره هرقدر بیاهمیت، از نگاه همچون عقاب ایشان پنهان نمیماند. قد کوتاه است و خپل. با موهایی کمپشت و سبیلی عجیب.
سبیلی که نه دراز است (یعنی این سر تا آن سرش خیلی بلند نیست) و نه کلفت است (یعنی بالا تا پایینش هم زیاد نیست) بلکه عمیق است (یعنی جلو تا عقبش زیاد است) و همراه حرف زدن و خندیدنش و چیز خوردنش بالا و پایین میرود. او همانقدر از اسرار شرکت و بعضی شرکتهای همکار و رقیب آگاه است که هرکدام ما به اسرار داخل خانههایمان آگاهیم. انگار او مرزهای منزل خود را توسعه داده، در حدی که این مرزها حالا آنطرف مرزهای شرکت و شرکتهای همکار و رقیب قرار دارد و حوزه استحفاظی این مرزها دقیقا مطابق الگوی تئوری اتساع عالم هر لحظه در حال گسترش در تمامی ابعاد ممکن است.
همانطور که ما داخل منزل یکدیگر را به اسم کوچک صدا میزنیم، او هم داخل مرزهای محروسهاش همه افراد را به اسم کوچک صدا میزند. اطلاعات او گاه دامنهای شگفتانگیز را دربرمیگیرد و از دقتی مثالزدنی برخوردار است. در زمینه مهارتهای شغلی من چیز خاصی از او ندیدهام و با نگاه فنی و جوانانه من زیاد هم برای پست مدیریتی خودش مناسب به نظر نمیرسد.
اینجانب هم چنانچه تاکنون بارها عنوان کردهام جوانم و جویای نام. پیش خودم استدلال کردهام و خودم استدلال خودم را پذیرفته و چهبسا احسنت و حبذا هم به هوش و ذکاوت خودم گفتهام که این جناب کعبالاخبار آنقدرها هم اخبار درست و درمانی ندارد، یحتمل از این شهرت خوشش میآید و یک تأثیراتی در شیوههای مدیریتی و شغلیاش هم دارد (مدیر یکی از بخشهای تخصصی است)، فهکذا تاحدودی خودش با کمک جعل اخبار به ظاهر صحیح و پس و پیش گفتن بعضی شنیدههای ناقصش پیش بعضی از کماطلاعان بر آتش این شهرت میدمد. در همین افکار هستم تا ناگهان جلسه.
به اتفاق رییس و یکی دو نفر دیگر با جناب آقای کعبالاخبار جلسهای داریم. به جلسه میرویم و کار به خوبی پیش میرود. در یکی از فرازهای جلسه بحث قیمت فلزات پیش میآید و همگی با گوشهای غیرمسلح خود جملهای بیربط از جناب کعبالاخبار میشنویم:
- این اکبر بود، یه چند وقت بود همش این دور و بر دنبال مس اسقاطی میگشت، این چی کار کرد؟ کارخونه زد، نزد؟ نفهمیدیم چی شد.
بعد از جلسه از رییس میپرسم که ماجرای اکبر و مس اسقاطی چیست؟ رییس اظهار بیاطلاعی میکند. قیافه فیلسوفانهای به خودم میگیرم و تئوری خودم مبنیبر شهرت بیبنیاد جناب کعبالاخبار را ارائه میدهم و ماجرای اکبر و مس اسقاطی را به عنوان یکی از مصادیق این امر برمیشمرم. رییس طبق معمول لیچاری در مایههای اینکه بچهها بزرگ میشوند و بهتر است در سن رشدشان شیر بیشتری بنوشند نثارم میکند و قضیه میگذرد.
یکسال و اندی بعد
برای حل مشکلی پیش رییس رفتهام و در حال کلنجار رفتن با هم هستیم که فلانی که در بیسار شرکت بهمان کار را انجام میدهد به دردبخور هست یا نه. من میگویم نه و رییس طبق معمول میگوید آری. درکشاکش بحث هستیم که رییس تکخالش را رو میکند.
- بچهجون برو، برو برا من ژاژخایی نکن، برو آقا برو رد کارت. یادته اون ماجرای کعبالاخبارو.
- کدوم رییس؟
- همون اکبر و مس اسقاطی و این حرفا که میگفتی این آقای کعبالاخبار اشتباه میگه و نمیدونم جعل میکنه و اینا؟
- بلهبله، چی شد مگه؟
- تازه کاشف به عمل اومده که اکبر اسم کوچک یه شاهزاده اماراتی بوده که اسم کاملش شیخ اکبر نمیدونم چیچی نمیدونم چیچی آل نمیدونم چیچیه. اون دوره داشته تو کشورای منطقه دنبال مس میگشته برای تأسیس کارخونه کابل، مس از همهجور، نو، کهنه، اسقاطی. حالام کارخونهاش افتتاح شده مثل بنز داره تولید میکنه و میفروشه، فهمیدی بچهجون؟ فکت افتاد؟ فهمیدی کعبالاخبار به کی میگن؟ برو، برو آقاجون، برو...